ذهن آگاهی در محیط کار { جلوگیری از هَمکارکُشی! }

  1. خانه
  2. مهارت‌های نرم
  3. افزایش تمرکز
  4. ذهن آگاهی در محیط کار { جلوگیری از هَمکارکُشی! }

{ ذهن آگاهی در محیط کار  } به نظرتون یه مفهوم سانتیمانتاله که عملا هیچ کاربردی نداره یا نه واقعا جواب میده ؟ راستی یادم رفت بگم، شما اصلا می‌دونید ذهن آگاهی یعنی چی ؟ تا حالا به گوش تون خورده ؟

اونقدر سریع و تند پاهام رو تکون می دادم که دیگه چیزی از چایی آبزیپویی که آقا کریم گذاشته بود جلوم نمونده بود. البته اینو هم بگم که قبلش هم یه استکان نصفه و نیمه ای بود که توی یه نعلبکی پر از چایی، شنا می کرد، بس که این آقا کریم ناشی تشریف داره. وقتی هر کی ورمی داره یه فامیل میاره سر کار همین میشه دیگه. وای نمیدونی که چقدر از شدت کلافگی دلم می خواست همه وسایل روی میز رو جوری پرت زمین کنم که خودکارم مستقیم بره تو چشم سمت راست اون آدم مزخرفی که از کله صبح اومده نشسته مَن مَن می کنه. آخه تو چی از استراتژی تولید محتوا می‌فهمی مردک با اون مدارک قلابی ت. کف دستام بدجوری عرق کرده بود. انگار یکی داشت با نیم‌کره ی چپ مغزم مثل این خمیرای اسلایم بازی بازی می کرد. یهو یادم افتاد که زیپ شلوار همسرم رو ندوختم و اون قرار بود توی سمینار امروز درست همون شلوار رو بپوشه. مطمئنم وقتی پاشده حسابی از دستم کفری شده. مثل قُتام زل زده بودم به دهن اون آدم بی سوادی که یه تریبون افتاده دستش و داره واسه خودش بازار گرمی می کنه. صورتش مثل افکت هایی که روی عکس ها میذارن داشت توی ذهنم کج و معوج می شد و دلم می خواست قاه قاه بزنم زیر خنده. واسه همین با گوشیم خودم رو مشغول کردم تا چشام بهش نیفته. خاموش و روشنش می کردم اون بیچاره هم کم کم داشت از دست من هنگ می کرد. یهو صورت معصوم دخترم اومد جلوی چشام، تازه رفتم یکم آروم بگیرم که یاد فحش آبداری افتادم که تازگی ها نمیدونم از کدوم جهنمی یاد گرفته و دوباره آتیش وجودم گر گرفت. دلم می خواست همون فحش آبدار رو با یکم آب بیشتر نثار همون یارویی کنم که …

دوستم رو به روی من توی کافه شرکت نشسته بود و مثل رادیو بدون وقفه اینارو می گفت و می گفت و می‌گفت.

منم فقط زل زده بودم بهش و با خودم گفتم بذارم انقدر غر بزنه تا خالی شه. وگرنه می ترکه دلش.

نخواستم نصیحتش کنم چون الان به تنها چیزی که نیاز نداشت همین نصیحت بود. ولی فکر خودم حسابی درگیر شد و خیلی غصه خوردم. آخه این اولین همکارم نیست که این همه نسبت به محل کارش حس بد داره آخریش هم نیست. بالاخره یکی باید بیاد برای این مشکل یه کاری بکنه.

شروع آشنایی من با ذهن آگاهی در محیط کار

مستقیم رفتم پیش مدیر محترم منابع انسانی … نشستم رو به روش … و داستان رو براش تعریف کردم.

از قضا اون هم تعجب نکرد و گفت معضل بزرگی هست که همه فضاهای کاری باهاش درگیر هستن. و کاملا از این ماجرا و انرژی منفی حاکم توی شرکت خبر داره.

خیلی ها از شغلشون راضی نیستن … و به اکراه کار می کنن که نتیجه ش مشخص هست که چی میشه.

خیلی ها حوصله همکارهای دیگه رو ندارن و از کار تیمی متنفرن …

خیلی ها چشم دیدن موفقیت یکی دیگه رو ندارن …

خیلی ها خودخواهن و هزارتا خیلی های دیگه …

اما چیزی که باعث شد از اونجا خوشحال بیام بیرون، این بود اینکه اون از قبل هم که آتیش خشم گودزیلایی همکارها داشت همه جا رو مورد لطف قرار می داد، بیکار ننشسته بود و گزارشی آماده کرده بود تا بعد از اینکه مدیریت تایید کرد توی شرکت خودمون هم پیاده ش کنن. گزارش کارهایی که شرکت های بزرگ دنیا برای آرامش پرسنل خودشون انجام داده بودن. واقعا حیرت انگیز بود. اولین بار بود که کلمه ذهن آگاهی رو می شنیدم اولش یکم ناراحت شدم چون توی دنیا خیلی وقته داره اجرا میشه و احساس کردم خیلی از دنیا عقبم. ولی بعدش انگار یه ستاره ای از اون دورها بهم چشمک می زد و می گفت روزهای خوبی برای شرکت مون تو راهه.

اگه نمیدونید مهارت نرم چیه و سخت چیه :….>>>> مهارت‌ نرم چیست؟ { + 1 لیست بلند از مهارت‌های نرم}

ذهن آگاهی در محیط کار و قاتل استرس

اگه شما هم توی محیط کار:

  • عنان کار از دستتون در می ره،
  • موقع انجام وظایف شغلیتون ذهنتون مثل جمعه بازارهای محلی پر از سر و صداست و تمرکز ندارید،
  • گاهی کارد بخورید خونتون از دست همکاراتون در نمیاد و چشم دیدنشون رو ندارید
  • و از ساعت 12 ظهر چشمتون به ساعته که 5 بشه و فلنگ رو ببندید،

به نفعتون هست که از جاتون تکون نخورید.

وقتی ذهن آگاهی قصد جون استرس رو کرده.

یکی از حس هایی که همه ما در طول روز کاری بارها با اون مواجه می شیم استرس هست.

این جناب استرس کاری هم به پست و سمت و پوزیشن ما نداره. از نیروی خدماتی بیچاره گرفته تا حسابدار و منشی و مدیرعامل با اون درگیرن.

لینکدین اومده یه نظرسنجی کرده فهمیده تقریبا نصف کارمندها توی شغل خودشون دچار استرس می شن. 70 درصد اون ها هم به این خاطر هست که نمی تونن بین کار و زندگی شخصی خودشون تعادل به وجود بیارن. فقط این هم نیست. خیلی عوامل دیگه هست که به این استرس و خشم های ناشی از اون دامن می زنه. مثل:

  • مدیر های دیکتاتور و خودخواهی که جز خودشون و تجارت خودشون هیچ چیز دیگه ای برای اون ها مهم نیست.
  • همکارهای رنگارنگ و دمدمی مزاج با تفکرات و سلیقه های متفاوت.
  • بی ثباتی اوضاع اقتصادی و بازار کار هم که نقل هر مجلسی هست.
  • تازه وسط این بلبشوی اقتصادی سطح انتظارات کارفرما و رئیس هم از اتمسفر می گذره همونجوری میره تا برسه به همونجایی که کره زمین پشت انگشت شست نیل آرمسترانگ قایم شده بود.
  • پیش نرفتن برنامه های شخصی و شغلی و ناامیدی های این مدلی هم که می شن قوز بالای قوز.

و تا دلتون بخواد بهونه های دیگه که جز کلافگی و آشفتگی و افت انرژی چیزی واسمون نمیاره.

کاربرد ذهن آگاهی در محیط کاری مثل گوگل و..

مهم نیست که داری توی یه محیط سنتی و شلوغ کار می کنی یا یه فضای مدرن با اتاق های جدا و دکوراسیون آنچنانی. در هر صورت چالش ها و استرس ها یه گوشه ای گیرتون می ندازن و چاقو رو می ذارن بیخ گردن باریک تر از موی شما.

واسه همین هم هست که خیلی از غول های دنیا مثل گوگل و وریزون مدیا و SAP و لینکدین به فکر افتادن تا کارمندهای خودشون رو از این لحاظ ساپورت کنن. چطوری؟ الان بهتون می گم.

اون ها اومدن خیلی مصرانه و فعالانه فرهنگ ذهن آگاهی رو توی محیط های کاری خودشون جا بندازن. از برگزاری دوره های آموزشی ذهن آگاهی و جلسات مدیتیشن هفتگی و روزانه گرفته تا اتاق های اختصاصی برای ریلکس کردن و سالن های ورزشی مجهز.

حتما واسه شما این سوال پیش میاد که آخه چرا این همه هزینه و منابع باید صرف کارمندهای خودشون کنن.

جوابش هم خیلی سخت نیست.

چون شادی و سلامتی جسم و روان پرسنل برای صاحب های این شرکت ها در اولویت هست.

چرا که اگر کارمندهای اون ها از هر نظری توی سلامتِ کامل باشن علاوه بر اینکه مسئولیت اجتماعی خودشون رو در قبال جامعه انجام دادن، بهره وری کسب و کار اون ها هم سر به فلک می ذاره. و شرکت اون هاست که بر طبل شادمانه شکوفایی می کوبه.

مدیرهای این شرکت ها مطمئن هستن که با این روش ها یعنی با جا انداختن فرهنگ ذهن آگاهی توی محیط کار می تونن:

  • این قدرت و هوشیاری رو به کارمندهای خودشون بدن تا نحوه رفتار خودشون رو توی زمان حال یعنی توی همون لحظه، توی همون جلسه، توی همون پروژه به بهترین شکل ممکن انتخاب و کنترل کنن.
  • فرهنگ ذهن آگاهی به اون ها کمک می کنه تا به تموم الگوها و ذهنیت های اشتباه و کج و معوج گذشته خودشون که تا الان با همون چارچوب ها به دنیا نگاه می کردن، انعطاف بدن و اون الگوها رو اصلاح کنن.
  • اون ها دیگه روی حالت اتوماتیک نیستن. بلکه کنترل پرواز و همه ی اوج و فرودهای ذهن و رفتار اون ها توی دست های خودشون هست. به دست آوردن کنترل ذهن یه موفقیت بزرگ برای اون شرکت و یه موفقیت خیلی بزرگ تر برای اون فرد توی زندگی کاری و شخصی ش هست.
  • اون یاد می گیره که توی لحظه روی همون کاری که داره انجام میده تموم تمرکز و توجه خودش رو بذاره و این نتیجه ش چیزی نیست جز بهره وری.
  • نتیجه ش چیزی نیست جز برگشت سرمایه برای شرکت ها که تا 200 %هم پیش بینی ش کردن.

شباهت ذهن به یه اتاق تاریک و…

اصلا حواستون هست:

اون موقع هایی که ساعت های طولانی توی جلسات خسته کننده کاری می شینید،

یا پشت میز کارتون چشمتون مدت ها خیره مونده روی مانیتور تا یه کاری رو تموم کنید

و یا وقت های طولانی ای که در حال سر و کله زدن با بچه های شیطون و وروجک امروزی هستید،

توی تموم این لحظات چه اتفاقی داره توی ذهنتون میفته یا به یه زبان دیگه چه بلایی دارید سر مغز چروکیده ی بیچاره خودتون میارید؟

 

تا حالا فکر کردید توانایی و کیفیت مغزتون چقدره؟

چطوری کار می کنه اصلا؟

مکانیسم خاصی داره؟

اصلا یادتون بوده که باید بهش استراحت هم بدید؟

به نظر من ذهن رو میشه به یه اتاق تاریک تشبیه کرد. یا به یه انبار که نمی دونی توش چی بار زدن. میشه ازش یه عالمه انگیزه و دانش و مهربانی بیرون کشید. از اون طرف هم میشه از توش یه سگ رام نشده رو درآورد که می تونه دست خودت رو هم به یه چشم روی هم زدنی گاز بگیره. یا اصلا یه انبار پر از باروت. اینجاست که می گم باید کنترل اون رو بگیرید توی دست های خودتون.

اینم چند تا تکنیک کاربردی دیگه : 6 ترفند افزایش بهره وری پشت میز کار در تولید محتوا (راهنمای تصویری+دانلود موسیقی برای بالا بردن تمرکز )

مغز من تا اطلاع ثانوی تعطیله !

اصلا تا حالا شده بخوایید کرکره مغزتون رو بکشید پایین، بگید تا اطلاع ثانوی تعطیل؟!

نگید نه که باور نمی کنم. آخه خب حق هم دارید. خسته ست. از این همه فشار. از این همه درگیری، استرس، روزمرگی کلافه ست. ولی متاسفانه باید به عرض شما برسونم که تعطیل بردار نیست. نمی شه لامپ رو خاموش کرد و کرکره رو کشید و رفت.

اما میشه درکش کرد. میشه شکل داد بهش. کاری که دقیقا ذهن آگاهی می کنه. ذهن رو آموزش میده برای لحظات بحرانی. دقیقا همون لحظه‌ای که بارها بهونه آوردی:

دست خودم نبود…

نمی دونستم دارم چیکار می کنم…

دیگه از این خبرا نیست. ذهن آگاهی دیگه این بهونه های بنی اسرائیلی رو ازتون می گیره و به شما راه و رسم رفتار بالغانه ای که پشت اون فکر و انسانیت و مهربانی و کلی چیزهای قشنگ دیگه قایم شده یاد می ده.

چطوری؟

4 قدم به سمت ذهن آگاهی در محیط کار

قدم اول: استفاده از میخ طویله برای چارچوب های فکری، ممنوع

هر جایی دیدید که دارید با همون ترازوی قدیمی زهوار در رفته ی ذهنتون همه چیز رو برانداز می کنید و بین خوب‌ها و بدها خط کشی می کنید و با عینکی که انگار یکی در گذشته ای نه چندان دور روش قرمه سبزی نوش جان کرده به قاضی میرید؛ مچ خودتون رو توی همون بزنگاه بگیرید.

بهتون قول می دم بیشتر ناراحتی ها و رنج ها و سوء تفاهم های توی محیط کار بین شما و همکاران شما، همین معیارهایی هستن که روی اون ها یه وجب خاک نشسته. این معیارها همون عقاید و ذهنیت هایی هستن که به مرور زمان ته ذهنتون رسوب کردن و چارچوب ها و الگوهای زندگی تون رو ساختن. به همین خاطر فکر می کنید فقط جوری که شما راه می رید درست هست. و اصرار هم دارید که همه باید همون طوری راه برن. و وای به روزی که یکی اون طور که شما می خوایید راه نره. یا قلبتون می شکنه و توی کنج عزلت قائم می شید یا کینه توزانه نسبت به آدم های اطرافتون رفتار می کنید. و هم خودتون و هم اون ها رو حسابی می رنجونید.

توی فضاهای کاری هم که تا دلتون بخواد بهونه هست برای چالش های این مدلی که خلاصه بیکار نمی مونید برای رنجوندن و خاله زنک بازی ها و اون چرا این کار رو کرد و این چرا اون کار رو کرد و از این دست رفتارهای نابالغانه ای که مثل نقل و نبات انگار پاشیدن توی محیط های کاری ما. شاید توی نگاه اول جنبه ی طنزش پررنگ تر باشه اما در نهایت جز رنجش و استرس چیزی باقی نمی مونه.

فراموش نکنید که ذهن شما میاد دقیقا موقعیت ها رو با همون الگویی که شما به اون می دید می سنجه. پس خوبه که یه چکش وردارید بیفتید به جون الگوهای ذهنتون. یه خورده چکش کاری کنید براش خوبه 😉

از این به بعد هر وقت توی موقعیتی قرار گرفتید که اسیر همون چارچوب های موریانه زده شدید، همون جا دکمه Stopppppp رو بزنید، یه نفس عمیق بکشید، یه پردازش ریز و کوچولو. اگه یه اسکن سریع هم از بدنتون کنید متوجه التهابش می شید. حرکت بارهای وروجک و ریز منفی رو زیر پوستتون حس می کنید که انگار بدنتون گر گرفته. اصلا و ابدا توی این شرایط خودتون رو تحقیر و سرزنش نکنید. برعکس، تموم این احساسات حتی اون بارهای کوچولوی منفی رو با تموم وجودتون بپذیرید. اون ها جزئی از شما هستند. یادتون باشه که پذیرش هر چیزی با آرامش همراه هست. خیلی طول نمی کشه که آروم می شید و اون جریان منفی زیر پوستتون دیگه ذوق ذوق نمی کنه. آرومه آروم هستید. حالا وقتش هست که بادبان ها رو بکشید و سکان رو بگیرید توی دست های قدرتمند خودتون.

 

قدم دوم: آستین هایی پر از پنبه، آماده برای سر بریدن

حالا که دونستید توی موقعیت های بحرانی چیکار باید کنید، بیایید یه بازی کوچولو انجام بدیم.

خودتون رو توی محیط کار فرض کنید هر کی سرش به کار خودش هست و شما به عنوان سرپرست گروه باید گزارش یه کار تیمی رو امروز تحویل مدیر بدید. همه گزارش های بچه های تیم رسیده جز یه نفر. می رین سراغش. می بینید که تکیه داده به دیوار و با دو نفر دیگه از همکارها راجع به فوتبال دیشب حرف می زنن و می خندن. کمی این پا و اون پا می کنید اما با اینکه شما رو دیده، خیلی خونسرد و سوت زنان رفته توی کوچه ی علی چپ اینا و عین خیالش هم نیست. از این بی اعتنایی کفرتون در میاد ولی الان وقت یک واکنش هیجانی نیست. در نتیجه میرید سمتش. با همکارهای دیگه خوش و بش می کنید و از ایشون هم خبر گزارش رو می گیرید. با بی اعتنایی بیشتر می گه هنوز نرسیده انجام بده و فعلا وقت هم نداره. و شروع می کنه با گوشی همراه خودش بازی کردن. بهش می گید ولی قرارمون امروز بود. همین جمله مثل یه جرقه عمل می کنه اون رو که در حال انفجار بود به یه آتشفشان فعال تبدیل می کنه. صداش رو می بره بالا و حتی بی احترامی می کنه.

در حالت عادی فردی که با ذهن آگاهی در محیط کار آشنا نشده در جواب بی احترامی های اون شخص، اون هم فریاد می زنه و حتی ممکنه دست به یقه بشه و در نهایت هم کار به جاهای خوبی نمی کشه. اما شمایی که با مفهوم ذهن آگاهی آشنا شدی می دونی که یه فرمول خیلی خیلی ساده داره. اندکی توقف. یه نفس عمیق. و بعد هم اینکه شرایط رو بررسی کنید که اصلا چه اتفاقی داره می افته. توی این مرحله باید به جای یه واکنش هیجانی و احساسی دنبال یه راه حل و یه جواب برای حل مساله خودتون باشید.

هر چقدر تمرین های ذهن آگاهی خودتون رو بهتر انجام بدید جوابی که توی این مرحله بهش می رسید خلاقانه تر و منعطف تر هست. و دیگه توی این موقعیت ها از چارچوب های زهوار در رفته خبری نیست. چون که دارید عادت می کنید تا همیشه به جای واکنش تند و عجولانه، توی همون لحظات پاسخ های موجود توی ذهن خودتون رو اسکن می کنید تا بهترین اون ها رو انتخاب کنید و به اون عمل کنید. الان می تونید تبریکات داغ من رو پذیرا باشید چون ذهن آگاهی به یه رفتار پیش فرض توی وجود شما تبدیل شده.

البته این رو هم بدونید که ممکن هست توی اون لحظه اول توی اون موقعیت با همکار خودتون دچار یه چالش یا درگیری درونی بشید. که حتی نشونه های فیزیکی مثل تپش قلب یا سفت شدن عضلات رو هم تجربه می کنید. اما این کاملا طبیعی هست و فقط با چند لحظه صبر به آرامش می رسید و همه چیز دوباره تحت کنترل خودتون در میاد.

در ضمن برای اینکه بتونم جلوی برداشت اشتباه شما رو هم بگیرم این رو هم بدونید که اصلا هدف این نیست که شما در برابر زورگویی ها و ستمگری همکاران و آدم های اطرافتون مظلوم بشید و از حق خودتون بگذرید. نه. ذهن آگاهی در محیط کار فقط به شما کمک می کنه تا از دست الگوهای قدیمی خلاص بشید و با یه روش جدید با چالش ها مواجه بشید.

 

قدم سوم: تیری به سمت ابرهای پوچ و خیالی

بپذیریم خیلی فکرهای به وجود اومده توی ذهن ما واقعیت ندارن.

همونطور که قبلا هم گفتم ذهن ما می تونه مثل یه دالان تاریک باشه که وقتی توی اون راه میری با کلی افکار وحشتناک و استرس آور مواجه می شید. که با اطمینان می تونم به شما بگم 99.99999 % اون ها واقعیت ندارن و ساخته و پرداخته ذهن بیکار ما هستن. البته باز هم ته این ماجرا می رسیم به همون الگوها و چارچوب هایی که بوی نا میده و می تونه زندگی شما رو به فنا بده.

پس سعی کنید ساختار ذهن خودتون رو بهتر بشناسید و بیشتر اون رو درک کنید. ذهن این قابلیت رو داره که هم گلستان باشه هم کویر. این من و شما هستیم که تصمیم می گیریم چطور اون رو پرورش بدیم. اگه بتونید از این کار سربلند بیرون بیایید خیلی راحت مثل آب خوردن می تونید ذهن اطرافیان خودتون رو هم درک کنید.

همه ما می دونیم خیلی از درگیری ها و چالش ها توی محیط های کاری حاصل سوء تفاهم هایی هست که دو طرف خیلی هیجانی و احساسی چشم خودشون رو روی هر منطقی می بندن و ماجرا رو مثل پنیر پیتزا کشش می دن. تازه گاهی فکر می کنن هر چی بیشتر کش بیاد کیفیت پنیر پیتزاهه بهتر هم هست.

یه رفتار خیلی خیلی ساده رو واسه شما مثال می زنم. مثلا همکارتون می خواد یه خودکار به شما بده. ولی خیلی اتفاقی اون خودکار به جای دست های شما، روی میز می افته. اون هم از قضا توی شرایطی هست که متوجه داستان نمی شه و یا سرش اونقدر شلوغه که فرصت عذرخواهی به اون دست نمی ده. اما طبق الگوهای ذهنیِ از پیش ساخته شما، این فکر به ذهن شما خطور می کنه که اون قصد بی احترامی به شما رو داشته، در صورتی که اصلا اینطور نبوده و اون بنده خدا حتی روحش هم از اتفاقی که افتاده خبر نداره و اینجاست که سوء تفاهم ها شروع می شن.

شاید با دونستن و پیاده کردن ذهن آگاهی به شما کاپ قهرمانی ندن. اما ارزش اون احساسات خوبی که زیر پوست شما وول می خورن خیلی بیشتر از این حرفاست. احساس هایی مثل:

  • دوست داشتن و همدلی بیشتر با همکارانتون
  • توانایی بیشتر درک اون ها و اعتقادات شون
  • اینکه مدام حتی توی کوچیک ترین اتفاقات تلاش می کنید پا توی کفش اون ها بذارید نه به معنای فضولی، بلکه به این خاطر که بدونید چه حسی داره با کفش اون ها راه رفتن؟! این کمک می کنه تا دیگه ذهن شما با دیدن یا شنیدن یه سری اطلاعات ناقص و دست و پا شکسته، قضاوت نکنه و آدم ها رو مثل سیبل هدف برداشت های نصفه و نیمه ی خودتون قرار ندید.
  • و به اون ها حق بدید توی شرایط مختلف همون تصمیمی رو بگیرن که عقل و منطق و قلب خودشون میگه درست هست.

تموم این حس ها و نتایج خوب باعث میشه:

  • شما برای آدم های بیشتری دلنشین بشید.
  • آدم های بیشتری میخوان با شما وارد رابطه بشن.
  • در کنار شما احساس امنیت کنن
  • بدون هیچ دغدغه و نگرانی باهاتون هم صحبت بشن
  • و همینطور خود شما با آرامش و اطمینان خاطر بیشتری با اون ها ارتباط برقرار کنید.

عجب چیزی دارن این سوئدی ها هم ها  😉  فیکا سوئدی ؛ بازی تمرکز ذهنی ما

قدم چهارم: دندان های تیز ذهن آگاهی روی خِرخِره عادت ها

عادت های سالم برای خودتون بسازید. برای اینکه ذهن آگاهی توی محیط کار جواب بده و شما بتونید به تکنیک های اون مسلط بشید لازمه که یه سری عادات رو توی زندگی روزمره خودتون ایجاد کنید. که می خوام مفصل راجع بهش با هم حرف بزنیم.

از همین الان اعلام کنم 8 تا عادت مفید توپ واستون آوردم. که تازه از تنور درومده. داغ داغ.

1- مراقبه و ذهن آگاهی

  • اولیش مراقبه هست. همین اول کار باید بگم که لازم نیست از انجام مراقبه یه هفت خوان رستم واسه خودتون بسازید.

اینکه برید روی قله کوه، توی دل طبیعت یا کنار دریا که از سکون و آرامش اونجا نهایت لذت رو ببرید خیلی هم خوبه.

اما آخه وسط یه دعوای جانانه با همکار جان جانان، وسط یه جلسه بحرانی، یا یه پروژه ای نا تمومی که لنگ در هوا مونده و با اون یکی پا هم روی قفسه سینه تون هست، کوه و صدای بلبل و شرشر آب از کجا می خوایید بیارید؟ شما اصلا زمانش رو دارید که حتی 30 دقیقه یه گوشه ای بشینید و مراقبه کنید؟! کوه و صدای آب پیشکش …

حالا درسته که خیلی از غول های بزرگ دنیا، اتاق هایی رو برای این کار اختصاص دادن. اما اون اغلب واسه برنامه های از پیش تعیین شده و مواقع خاص هست. اما یه وقت هایی وسط یه بلبشویی گیر افتادید که واقعا نمی تونید میدون رو ترک کنید و برید، پس لازمه که یاد بگیرید و عادت کنید عمل در خود فرو رفتن، مراقبه و رسیدن به آرامش رو توی هر فضا و شرایطی که هستید انجام بدید. حتی شاید مجبور بشید ایستاده و توی کم ترین زمان ممکن این کار رو انجام بدید. شما باید به این قدرت و توانایی برسید.

این خیلی خوبه که مراقبه رو با همون حرکت اصلی خودش که نشستن توی حالت لوتوس هست شروع کنید. اما واقعا توی محیط کار این فضا خیلی سخت و کم برای شما پیش میاد. پس کافی هست همون جایی که وایستادید یا نشستید:

  • نفس عمیق بکشید و روی دم و بازدم خودتون تمرکز کنید.
  • به بدنتون اجازه بدید اکسیژن توی هوای دم رو با تموم وجودش توی سلول های خودش حس کنه.

اون افکار ناراحت کننده ممکنه همچنان پا بر جا توی ذهن شما مشغول قلدر بازی باشن، اما اجازه بدید بیان و برن. چون اگر بخوایید توی این لحظه شما هم شمشیر تون رو از غلاف در بیارید جنگی شروع میشه اون سرش ناپیدا. و جز خستگی و خشم بیشتر چیزی براتون نداره. پس بهتره که روی آرامش خودتون تمرکز کنید.

  • فقط به جریان هوایی که به بدنتون وارد و از اون خارج میشه و حتی روی بالا و پایین رفتن عضلات شکمی خودتون در اثر دم و بازدم توجه کنید.

کل این ماجرا ممکنه فقط توی 1 یا 2 دقیقه انجام بشه. پس لطفا ایده آل گرایی رو بذارید کنار و برای اینکه اون رو توی بهترین حالت و زمان و مکان ممکن انجام بدید به تعویق نندازید. یاد بگیرید که توی کوتاه ترین زمان ممکن و حتی بدترین جای ممکن بتونید خودتون و ذهن آشفته خودتون رو آروم کنید. و برای رسیدن به این نقطه باید همیشه در حال تمرین کردن باشید. هر چی این تمرین ها بیشتر بشه جناب مغز خیلی راحت تر و سرخوشانه تر به مرحله هوشیاری و آگاهی می رسه.

فقط کافیه یه مقدار راجع به زمان و مکان انجام مراقبه خلاقیت به خرج بدید حتی شاید هم لازم نباشه چشم های خودتون رو ببندید. این تمرین های ذهن آگاهی توی مواقع بحرانی و سرنوشت ساز واقعا مثل یه فرشته نجات به کمک شما میاد. سیستم عصبی بدن شما رو کاملا متعادل و آروم می کنه. و این باعث میشه توی لحظات حساس با آگاهی و هوشیاری کامل یه تصمیم گیری منطقی داشته باشید. نه اینکه مثل یه رباتی باشید که انگار از قبل بهتون یه برنامه ای دادن و تازه سیستم عامل تون قاطی کرده و هنگ کردید و یه پیچ تون هم شل شده.

2- ذهن آگاهی و حضور آگاهانه در محیط کار

  • دومیش حضور آگاهانه توی محیط کار هست. ذهن آگاهی برای بیداری و هوشیاری شما توی محل کارتون معجزه می کنه. هر وقت احساس کردید که به تموم چیزهایی که اطراف شما داره رخ می ده و همه اون اتفاق هایی که توی وجودتون می افته کاملا واقف هستید و تسلط دارید، جا داره که بهتون تبریک بگم. شما گوی طلایی ذهن آگاهی رو تصاحب کردید.

اون چیزی که باعث میشه شما موقع انجام یک کار یا وظیفه تموم هوشیاری شما به اون کار اختصاص بدید و بتونید وضعیت روحی و روانی خودتون رو توی اون شرایط خیلی بالغانه مدیریت کنید، فقط یک چیز هست. تمرین. تمرین و باز هم تمرین.

حالا این وسط خوب هست که انتظارات رو هم یه مقداری از خودتون پایین بیارید. چرا که ممکن هست یه لحظه ذهنتون بره سمت اینکه اصلا چرا خانم x با آقای y اینطوری حرف زد؟! یا اینکه خانم z مگه چقدر از من بهتره که پروژه فلان سازمان رو دادن به اون؟!

خبر خوش این هست که وول خوردن این افکار توی ذهن شما کاملا طبیعی هست. هیچ وقت خودتون رو بابت این افکار سرزنش نکنید. حتی من به شما می گم که اون ها رو تایید کنید و بپذیرید. فرض بر اینکه، بله خانم z یک دهم لیاقت های شما رو هم نداشته ولی اتفاقی هست که افتاده و شما با فکر کردن بیشتر به اون خودتون رو خسته و درمونده می کنید. فقط کافیه خودتون رو درک کنید و اون افکار رو تایید کنید.

ولی واقعا راهش همین هست. خودتون رو بغل کنید. با افکارتون هم دردی کنید و در نهایت هم بذارید اون ها رو ته گنجه ی توی ذهنتون. کم کم خاک فراموشی روش می شینه و شما دیگه حس بدی ندارید و شاید هم حتی برید به خانم z جان توی بهتر انجام شدن پروژه ش کمک کنید.

شاید بارها برای شما اتفاق افتاده باشه که سر از جایی از خونه درمیارید که نمی دونید چرا اونجایید. یخچال بیچاره 😀 از جاهایی هست که همیشه مورد حمله بی هدفانه ما قرار می گیره. در حالی که اصلا نمی دونیم از اون بینوا چی می خواییم. این ها همه نشونه این هست که ما توی اون لحظه خاص در حال انجام یه کار خاص فقط حضور فیزیکی داریم ولی ذهن ما داره یه جای دیگه واسه خودش می چرخه و می گرده. پیش خودمون بمونه من حتی یه بار به جای خمیر دندون، مایع دستشویی ریختم روی مسواکم :mrgreen: … . کنترل و متوقف کردن افکار سرگردان و معلق توی ذهن واقعا یه هنر می تونه باشه. و برای اینکه یه هنرمند قهار و چیره دست بشید باید تمرین کنید.

تمرین ذهن آگاهی

تمرینات خیلی سخت و پیچیده هم لازم نیست انجام بدید.

اصلا یه سیب بگیرید توی دست خودتون. فقط نگاش کنید. 5 دقیقه فکر کنید توی دنیا فقط شما هستید و این سیب. تمرکز کنید روی نقطه به نقطه سیب. روی لک های اون، زخم و زیلی ها، کرم خوردگی ش، چوبش، عطرش رو عمیق نفس بکشید. لمسش کنید. 5 دقیقه فقط شما باشید و سیب خوشمزه. بعدش می تونید یه لقمه ی چپش کنید. ولی بدونید همین تمرین های ساده روزانه خیلی به شما کمک می کنه تا تمرکز خودتون روی کارتون رو بالا ببرید. حتی توی تایم ناهار به جای اینکه برید توی پیج های زرد اینستا و کری خوندن بازیگرهای زردتر رو دنبال کنید، از لقمه به لقمه ی غذایی که نوش جان می کنید لذت ببرید.

دقیقا کاری که باید انجام بدید همین هست. از همون اول صبح سنگ های خودتون رو با خودتون وا بکنید تا بتونید یه حضور واقعی، آگاهانه و تحت کنترل خودتون توی محل کار داشته باشید. فکر کردن به مکالمه آقای x و خانم y برای شما نون و آب و پول قبض برق و گاز نمی شه. پس بهتره که یاد بگیرید تا ذهن خودتون رو متمرکز کنید روی وظایفی که به شما سپرده شده.

3- کنترل گرایی و رویکرد ذهن آگاهی

  • سومی ش هم این هست که آخه این چه عادت بدی هست که بعضی از همکارها دارن که همه کارها رو باید خودشون به تنهایی انجام بدن.  🙄 یکی از لج درار ترین کارها توی محیط های کاری همین هست، انجام همه کارها و چند کار هم زمان، که خیلی خیره سرانه بهش اصرار هم می ورزن. یه رفتار واقعا غیرمنطقی. چون نه تنها خودشون فرسوده و خسته می شن بلکه به کارمندهای دیگه اجازه شکوفایی و یاد گرفتن نمیدن.

اگر شما جزء این دسته از افراد هستید که تمایل کنترل گرایی و مدیریت بالایی دارید، تا حالا از خودتون پرسیدید: چرا آخه؟! واقعا به خاطر حس مهم بودن و مفید بودن بیشتر هست؟! اگه جوابتون آره هست، آخه مهم بودنی که بازدهی و کارایی نداشته باشه و حتی اگه داشته باشه کوتاه مدت و موقتی هست خب به چه دردی می خوره؟!

اگه هم واقعا جواب شما به این سوال نه هست، پس چرا آخه؟ کار تیمی که همیشه لذت بخش تر بوده. شما وقتی تقسیم وظایف می کنید نه تنها برای بقیه همکارها امکان رشد به وجود میارید، خودتون هم تحت فشار قرار نمی گیرید و وظایف خودتون رو خیلی با آرامش بیشتری انجام می دید نتیجه کار هم خیلی بهتر از آب درمیاد. آخه مغز شما، بدن شما هم ظرفیتی داره. اگه قرار باشه همه هندونه ها رو تنهایی بلند کنید که هم خودتون می پوکید هم هندونه ها دونه دونه می افتن زمین و اون ها هم می پوکن. به قول قدیمی ها حالا خر بیار و باقالی بار کن.

بپذیرید که با کار تیمی، بهتر، سریع تر و صمیمانه تر به نتیجه می رسید. پس بهتر هست که این الگوی ذهنی رو نابودش کنید و یه دونه جدیدش رو بسازید. مطمئن باشید که الگوی جدید ذهنی شما خیلی اتفاقات قشنگ تری رو به وجود میاره.

  • شما کمتر خسته می شید.
  • فرصت شکوفایی و درخشیدن همکارهای دیگه فراهم میشه.
  • تیم نتیجه ی بهتری توی زمان کمتری می گیره و در نهایت بازدهی شرکت بالا میره.
  • و یه عالمه نتیجه های مثبت دیگه …

کافی هست یه امتحان کوچولو کنید. بدون اینکه حتی کسی متوجه بشه. روزهایی که از دنده چپ بیدار می شید و می خوایید که همه چیز تحت کنترل و زیر نظر خودتون انجام باشه و همه بارها رو می ذارید روی شونه های خودتون رو مقایسه کنید با روزهایی که خورشید از همون وری درومده که با خودتون و همکاران خودتون مهربون تر هستید. دیگه قضاوت با خودتون.

4- یادآوری ذهن آگاهی

  • مورد چهارم هم یادآوری ذهن آگاهی هست. گاهی ممکن هست توی شلوغی های محل کار، اون ذهن آگاهی که توی رفتار و مغز شما به یه پیش فرض تبدیل شده بود، شیطنت کنه و بین چین و چروک های مغزتون گم شه. بپذیرید که فراموشی جزئی از زندگی ماست. ذهن بازیگوشی های خاص خودش رو هم داره. به همین خاطر باید همیشه یه reminder یا یادآوری کننده واسه خودتون در نظر بگیرید. و مثل همیشه بهترین گزینه تلفن های همراه عزیزتر از جان شما هست که مثل غول چراغ جادو مدام در خدمت شماست. تا کارهاتون رو انجام بده. یه آلارم کافی هست سر یه ساعت خاصی با یه آهنگ هشدار دهنده ی خاص، به شما و ذهن شما به یادتون بیاره که یه رفیقی قدیم ها داشتید به اسم ذهن آگاهی. یه یادداشت کوتاه و کوچولو روی آلارم مثل یه تلنگر واسه شما عمل می کنه.

اینطوری، مواقعی که دوباره برمی گردید به تنظیمات کارخونه و مثل ربات می شید این آلارم ها به یادتون میارن که نخیر شما ربات نیستید. از عقل و ذهن و مغز خودتون استفاده کنید لطفا.

5- دوستی با استرس و تمرین ذهن آگاهی

  • پنجمی ش این هست که استرس رو به دوست خودتون تبدیل کنید. فکر کنم همه شما حداقل یه بار تو زندگی به این جمله برخوردید که هر طور که فکر کنید زندگی تون هم همون طور پیش میره.

محقق های دانشگاه ویسکانسین یه نظرسنجی جالب انجام دادن. از 30 هزار نفر پرسیدن که آیا شما باور دارید که ذهنیت شما در مورد استرس روی سلامتی شما تاثیر می ذاره؟ نتایج این نظرسنجی خیلی جالب تر و هیجان انگیز تر بود. تعداد خیلی زیادی از اون ها معتقد بودن که استرس خیلی جاها توی زندگی اون ها به کمک شون اومده و تاثیر مثبت داشته. و خیلی حیرت انگیز تر این هست که این افراد اغلب خودشون استرس های خیلی شدیدی رو تجربه کرده بودن. و از طرف مقابل خیلی ها معتقد بودن که استرس خانمان برانداز هست. پس خیلی واضح و روشن هست که اعتقادات و باورهای ما در مورد خودِ شخص شخیص استرس روی سلامتی روحی و جسمی ما تاثیرگذار هست. و این موضوع دقیقا توی یه تحقیق دیگه مشت محکمی بود بر دهان اون هایی که می گفتن نه اصلا اینطور نیست. استرس استرس هست دیگه. مثبت و منفی نداره. باید خدمت این دسته از دوستان عرض کنیم که طبق این تحقیقات بله داره. انقباض رگ ها و بیماری های قلبی بین اون گروهی که معتقد بودن استرس مضر هست بسیار زیادتر اتفاق می افتاد. در حالی که اکثریت افراد خوش بین به استرس از سیستم قلبی عروقی سالمی برخوردار بودن.

اصلا گاهی مواجه شدن با موقعیت های استرس زا شاخک های آدم رو قوی تر می کنه. درسته ضربان قلب میره بالا، اما این همیشه نشونه بدی نیست. چون اکسیژن بیشتری به سلول های بدن می رسه و اون هوشیارتر میشه. اینجور مواقع حتی باید دست های جناب استرس رو بوسید که مثل یه رفیق شما رو متوجه خطرات توی مسیر می کنه. یه جورایی سیستم عصبی شما رو از خواب غفلت بیدار می کنه و باعث هوشیاری و آگاهی شما می شه.

همین نگاه کوچیک که البته خیلی هم کوچیک نیست سه – هیچ شما رو جلو می ندازه. اینطوری میشه که دیگه نسبت به مشکلات آینده خودتون نگاه بدبینانه ندارید و شاید با این نگاه مثبت اون مشکلات برای شما مثل دست اندازهای جاده می شن. همونقدر کوچیک و زودگذر.

شما می تونید از واکنش های بدن خودتون در برابر استرس به چشم یه امتیاز مثبت نگاه کنید و برای مواجه شدن منطقی تر با مشکلات و پیدا کردن راه حل های بهتر از اون ها استفاده کنید.

من که میگم باهاش عهد دوستی ببندید. همین یه دوستی ساده با استرس خان می تونه موفقیت ها و موقعیت های فوق العاده ای که ممکن بود مثل ماهی از دستتون لیز بخوره رو خیلی راحت توی قلاب تون گیر بندازه.

اگه خوب و اساسی روی این موضوع کار کنید و رفیق فابریک استرس بشید، دیگه اصلا به قلاب هم نیاز ندارید. با تور بزنید به آب. بهتون قول میدم موفقیت هست که کرور کرور اسیر تور شما میشه.

 

6- قدرشناسی و ذهن آگاهی

بگید ببینم تا حالا مار نیشتون زده؟ حتما هم می دونید که تنها راه خلاصی از زهر مار، پادزهر اون هست.

گرفتاری ها و مشکلات و بحران ها هم وقتی میان زهر خودشون رو میریزن روی بساط زندگیمون، یکی از اساسی ترین راه های خنثی کردن اثر این زهر، پادزهرش هست. اگه گفتید اون چی هست؟

خب اجازه بدید با یه بازی این جناب پادزهر عزیزدل رو به شما معرفی کنم.

چشماتون رو ببندید و خودتون رو بذارید جای یه فردی که عجیب و وحشتناک حس می کنه توی یه شغلی گیر افتاده و از اون کار لذت نمی بره که هیچ، آزار هم می بینه. خب الان شما دو تا راه دارید. یا همه چیز رو رها کنید و برین از این شرکت یا بمونید اما موندن درست و لذت بخش. وگرنه با غر زدن و ناله کردن کاری پیش نمی ره فقط خودتون رو بیشتر عذاب می دید.

خب حالا برای اینکه تصمیم بگیرید برید یا بمونید باید یه بررسی هایی توی کنج ذهن و دل خودتون انجام بدید. اگر اهل کاغذ و مداد هستید محتویات ذهنی رو بیارید رو کاغذ. اما اگر نه همون کنج ذهنتون جاش خیلی هم خوبه.

اصلا چی باعث شده کار فعلی خودتون رو دوست نداشته باشید؟ و در مقابل چه عاملی شما رو تا حالا اینجا نگه داشته؟

مثلا ممکنه حقوقش خوب باشه اما آب جوب شما هیچ وقت توی جوب مدیرتون نرفته؟ اصلا نمی تونید باهاش ارتباط برقرار کنید.

یا ممکنه با ساعات و حجم کار مشکل داشته باشید اما به جاش کلی همکارهای خوب و مهربون دارید که حتی یه روز اون ها رو نبینید دلتنگشون می شید.

ممکن هست که سیاست های کاری شرکت با مسیر شما یکی نباشه و یا حتی ازش متنفر باشید اما به جاش همین سیاست ها ممکن هست برای شما یه تجربه یا چشم انداز جدید به وجود بیاره.

راجع به هرچیزی توی محل کارتون که دوست دارید و ندارید، فکر کنید. حتی گربه دم در شرکت که همیشه بهش غذا می دید اون هم دمش رو می کنه هوا و خودش رو به نشونه تشکر می ماله به شلوار مشکی شما که بعدش باید دست به دامن این چسب های پهن بشید تا از شر موهای گربه روی شلوارتون خلاص شید.

خلاصه اینکه وقتی این کار رو انجام می دید حالا جدا از نکات منفی که همیشه جلوی چشم بوده، به یه سری نکات مثبت می رسید که دلتون می خواد به خاطرش از دنیا تشکر کنید. بله. اون پادزهر معروف، قدردانی هست. شکرگزاری نسبت به چیزهایی که همیشه از دیدمون پنهون بوده.

حالا که به این نقطه رسیدید و قدردان همه ی اون چیزهایی که ازشون غافل بودید، شدید؛ با یه آرامش خاطر بیشتری می تونید تصمیم بگیرید که اون جا رو ترک کنید یا همچنان برای آقا گربه هه غذا ببرید.

توی همه محیط های کاری همیشه جنبه هایی وجود داره که واقعا شما از اون ها بیزارید. اما تمرکز کردن روی اون ها فقط از شما انرژی می گیره و می تونه به مشکلات روحی مثل اضطراب منجر بشه.

اما اگر شما بیایید و روی نکته های مثبت مثل همکارهای خوب، مثل تجربه های خوب و ارزشمندی که به دست میارید و موارد اینچنینی تمرکز کنید:

  • اول اینکه کمکتون می کنه که محیط رو خیلی بیشتر از قبل و از ته قلبتون بپذیرید با همه ی بدی هاش که به قول شاعر بخشیدنیه.
  • دوم اینکه حتی اگر هم تصمیم بگیرید برید، وضعیت روحی مساعد و آرامش خاطری که با ذهن آگاهی و تمرین های شکرگزاری و قدردانی بهش رسیدید، بهتون کمک می کنه تا توی انتخاب شغل جدید بهتر تصمیم بگیرید و عجولانه دست به کاری نزنید و شاید باور نکنید اما حتی روی مصاحبه شغلی شما هم این ویژگی قدرشناس بودن تاثیرگذار هست. چون اگه نالان توی جلسه مصاحبه حاضر بشید و مدام از بد بودن شرایط کاری قبلی خودتون بگید، فرد مصاحبه کننده هم حتما انرژی خوبی از شما نمی گیره و این برای شما اصلا خوب نیست. اما اگر شما با یه اشاره جزئی به مشکلات کار قبلی، نقاط مثبت اون رو پررنگ تر و با شوق و ذوق بیشتری بگید برای مصاحبه کننده خیلی جذاب تر میشه و روحیه ی قدرشناس بودن شما به اون هم ثابت میشه. و به شما به عنوان یه فرد بالغ نگاه می کنه.

یه مسئله دیگه در رابطه با قدرشناس بودن و ذهن آگاهی توی محیط های کاری که به نظر من خیلی اهمیت داره، این هست که خیلی از کارمندها ، بعد از یک موفقیت کاری، درگیر یه احساس خود بزرگ بینی خاصی می شن که “بله دیگه، اگه من نبودم این پروژه انجام نمی شد” و یا اینکه بعضی همکارها هستن که مدام در حال من من کردن هستن و از افتخارات خودشون می گن. این رفتار این افراد اغلب اوقات واقعا برای بقیه همکارها زننده و دوست نداشتنی هست. کاش یکی باشه به اون ها بگه بابا مقداری تواضع و فروتنی هم چیز بدی نیست.

همین افراد اگر اشتباهی رخ بده، سریع و بدون فوت وقت انگشت اتهام شون رو نشونه میرن سمت بقیه همکارها.

فروتنی و تواضع یه ویژگی لازم و دلنشین توی محیط های کاری هست. اصلا مقصود ترسو بودن یا بی اهمیت دونستن تلاش های خود فرد نیست. بلکه هدف این هست که شما نسبت به زنجیره طور بودن فعالیت های شرکت و وابستگی اون ها به هم آگاه باشید و اگر موفقیتی هم به دست بیاد حاصل تلاش یه تیم بزرگ هست و نه یک شخص خاص. و بدونید که عدالت و انصاف همیشه راه خودش رو پیدا می کنه.

شما فریاد هم بزنید که این موفقیت ها تنها به خاطر وجود مبارک شما رخ داده، اما بقیه کاملا آگاه هستن که پشت این موفقیت یه تیم شبانه روز زحمت کشیده. پس خودتون رو بیشتر از این با من من کردن های خودتون کوچیک نکنید.

ذهن آگاهی به شما کمک می کنه این موضوع رو درک کنید و متوجه حضور بی کم و کاست بقیه توی موفقیت های شرکت باشید و همچنین قدردان اون ها. خوب هست بدونید که یه سر ذهن آگاهی می رسه به شکرگزاری و قدردانی.

شما وقتی به دیگران کمک می کنید که چیزهایی یاد بگیرند و یا به شما یاد دهند، در واقع دارید از وجود اون ها قدردانی می کنید و این یعنی تونستید قله های ذهن آگاهی رو فتح کنید.

7- پذیرش آنچه را که نمی تونیم تغییر بدیم

پذیرفتن حقیقت های زندگی باعث جوونه زدن ذهن آگاهی توی وجود شما میشه. واضح تر از این دیگه نمی تونستم بهتون بگم.

ذهن آگاهی همون هوشیار بودن هست. همین هست که شما بپذیرید توی این لحظه، اوضاع و شرایط همینه. میخوایید بخوایید. نخواستین هم نخواستین دیگه. چیکار میشه کرد؟! شما مجبورید با همین امکانات و داشته ها پیش برید. همه چیز رو همون طور که هستن بپذیرید. خودتون رو همون طور که هستید دوست داشته باشید. این اصلا به معنای تسلیم شدن یا رشد نکردن نیست. این یعنی شما به بلوغ پذیرش چیزهایی رسیدید که الان، در حال حاضر نمی تونید تغییرشون بدید و ننه من غریبم بازی درآوردن چیزی رو عوض نمی کنه. پذیرش می تونه یه آرامش مقدماتی باشه برای اینکه امید داشته باشید و پیش برید. تا اینکه برسید به جایی که هر چیزی رو توی زمان خودش اصلاح کنید همون طوری که دلتون می خواد.

مثلا فکر کنید شرکت شما قرار هست یه آزمون برگزار کنه که موفقیت توی این آزمون برابر هست با ارتقای شغلی شما. اما به خاطر یه دلایلی یا اشتباه غیر عمدی یه همکاریا هر دلیل دیگه ای، شما خیلی دیر از تاریخ آزمون مطلع می شید. و متوجه می شید که فقط 3 روز تا روز آزمون مونده.

مطمئنا اولین واکنش شما بلند شدن دود از سرتون بخاطر شدت عصبانیت از کسی هست که این اشتباه رو انجام داده. اما خب حالا می خوایید چیکار کنید؟ شرایط همین هست. نمی تونید که سر طرف رو با گیوتین بزنید یا یه گلوله حرومش کنید، می تونید؟! 👿 اگه می تونید تعارف نکنید. خب کاملا واضح هست که تنها راه شما پذیرفتن این موضوع هست که شما سه روز دیگه یه آزمون خیلی مهم دارید و وقت زیادی هم ندارید برای مطالعه.

بهتون قول می دم به محض اینکه این موضوع از جانب شما به مرحله پذیرش برسه و به آرامش برسید، هزار تا راه میانبر میاد سراغ شما.

  • یکی از همکارها می گه من یه خلاصه از سرفصل های امتحان البته فقط برای خودم تهیه کردم اما می تونم با تو به اشتراک بذارم.
  • یکی دیگه می گه پروژه فردات رو من انجام می دم. تو با خیال راحت بشین بخون.
  • اون یکی میاد میگه امروز من پسر کوچولوت رو میبرم کلاس موسیقی و خودم هم برش می گردونم. خیالت تخت.
  • و همین طوری واستون برکت می باره.

چون تصمیم گرفتید و به این آگاهی ذهنی رسیدید که پذیرش تنها راهی هست که جواب میده.

یه نوع پذیرش دیگه که شما رو به ذهن آگاهی نزدیک تر و نزدیک تر می کنه پذیرش خودتون هست. خودپذیری، یعنی پذیرفتن همه جنبه های خوب و بد خودتون.

اینکه مدام خودتون رو برای چیزهایی که نمی تونید هیچ وقت اون ها رو تغییر بدید، سرزنش کنید و مورد انتقاد قرار بدید، ته ش هیچ اتفاقی نمی افته جز تضعیف روحیه خودتون. خب قدتون کوتاه هست که هست، اخه چه کاری برای قد کوتاه خودتون می خوایید کنید؟! و خیلی از ویژگی های شخصیتی دیگه.

شما باید به نقطه ای برسید که از خودِ وجودی خودتون لذت ببرید. و حتی به کاستی ها و نقص هایی که تحت کنترل شما نسیتن قاه قاه بخندید. اون موقع هست که می تونید بگید عاشق خودتونید. و به آرامش می رسید. شما با پذیرش خودتون به یه شفافیت و بلوغ ذهنی می رسید که این قدرت رو بهتون میده تا اون جنبه هایی که میشه روشون یه دستی کشید و تغییرشون داد رو اصلاح کنید. باز هم تبریکات من رو پذیرا باشید چون خودسازی و رشد فردی شما از همین جا استارت خورده.

8- عادت به رشد کردن و ذهن آگاهی

طبق اکتشافاتی که کارول دوک و تیمش کردن (محقق های دانشگاه استنفورد هستن. کم کسی نیستن. پس به حرفشون گوش کنید) مردم می تونن دو تا ذهنیت داشته باشن. یه سری ها ذهنیتی دارن که به رشد منتهی میشه. یه تعداد هم ذهنیت ثبات دارن که خودشون بهش میگن fixed mindset.

دسته دومی ها خیلی دنبال رشد و پیشرفت نیستن. هر چقدر استعداد و هوش و توانایی بهشون راه بده همونقدر رشد می کنن چیز بیشتری هم از زندگی نمی خوان. اون ها معتقدن استعداد اگه باشه خودش کار خودش رو می کنه. اگه هم نباشه نیست دیگه. کاری ش نمیشه کرد. زندگی آروم و بی دردسری که اصولا ترجیح میدن دم ساحل بمونن و آفتاب بگیرن. قابل توجه این دسته از دوستان باید بگم که نخیر علم چیز دیگه ای ثابت کرده. حالا راجع بهش حرف می زنیم.

حالا می ریم سراغ دسته اولی ها، اون ها همون کسایی هستن که وقتی میرن لب دریا، دراز کشیدن و آفتاب گرفتن واسشون معنا نداره. یه تخته می ندازن زیر پا و خودشون رو می سپارن به دست موج ها. این جور آدم ها اعتقاد عجیبی به رشد دارن و به همین زودی ها هم از رشد سیر نمی شن. اون ها باور دارن که هر چقدر هم که هوش و استعداد داشته باشی، با تلاش بیشتر میشه مقدار اون ها رو هم زیاد کرد. البته باید بگم که این موضوع از طریق اسکن هایی که از مغز گرفتن ثابت شده. واقعا تلاش زیاد به مرور باعث رشد هوش و استعداد اولیه فرد می شه.

این افراد هوش و استعداد رو فقط یه نقطه شروع می دونن که حتی اگر نباشن هم هیچ غمشون نیست. چون سخت کوشی رو علت موفقیت می دونن.  اون ها عاشق یادگیری و چالش هستن.

یکی از راه هایی که شما رو به ذهن آگاهی می رسونه همین موضوع هست که درباره هوش و استعداد خودتون و همکارها قضاوت نکنید.

شما باید مغز و ذهنتون رو در معرض چالش و رشد و موفقیت قرار بدید. آکبند تا کی می خوایید نگهشون دارید ضمانتنامه هم که ندارن. پس ازشون با خیال راحت استفاده کنید. و ازشون کار بکشید. بذارید عضلات مغزتون توی مواجه با چالش ها ورزیده بشه.

خیلی وقت ها شما ممکن هست به این خاطر که چالش ها رو دوست دارید و انگار سرتون درد می کنه برای کارهای سخت و پیچیده، توی محیط کار مورد انتقاد قرار بگیرین. اما بی خیال. از خود این انتقادها هم برای رشد و شکوفایی استفاده کنید. مثل جاروبرقی فرصت های رشد رو بکشید سمت خودتون و نگران نگاه های مردم هم نباشید.

این ذات ذهن آگاهی هست که شما رو هل می ده سمت فرصت های جدید. تا خودتون رو بسنجید و چیزهای زیادی یاد بگیرید. و رشد کنید.

ذهن آگاهی معتقد هست که شما می تونید با کسب تجربه پیشرفت کنید، به سمت چالش ها برید و رشد کنید، و در عین حال توی لحظه زندگی کنید.

گاهی اوقات یه صداهایی میپیچه توی سرتون که میگه بی خیال بابا ول کن این کار رو، چرا می خوای خودت رو توی دردسر بندازید.

از من می شنوی همه رو از راه همون گوشی که دروازه ست بیرون کن. بزن توی دل هیجان و چالش. برو تا کشف کنی. تو به دنیا نیومدی که یه کپی باشی. هستی تا چیزهای جدید و ایده های جدید خلق کنی. پس صداهای سرت رو به سادگی با یه دکمه میوت کن.

آخه خیلی از اون صداها مثل خوره میفتن به جونت که اگه واقعا نتونم موفق شم چی؟ اگر از پسش بر نیام چی؟ اصلا من مهارت این کار رو دارم؟ واسه همین حرف هاست که میگم اول اون رو میوت کن و بعدش خودت رو بغل کن و به خودت بگو “حتی اگر مهارت این کار رو هم نداری، این کار فرصتی هست تا با تلاش هم این مهارت رو یاد بگیری هم یه ستاره به ستاره هات اضافه می شه.”

وقتی شما به قله های ذهن آگاهی رسیدید تمامی چالش ها و روزهای سخت کاری برای شما لذت بخش می شن.

شما فقط یه انتخاب می تونید داشته باشید:

  • یکیش اینکه سفت و سخت بشینید روی یه صندلی ثابت و ساعت 5 هم برید سوار مترو بشید و برید سمت خونه تا سریال ساعت 8 رو ببینید. در نهایت هم یه مستمری بگیر ساده بشید.
  • و یا اینکه مثل اون ماهی سیاه کوچولو از حصار برکه ی کوچیک دل بکنی و بزنی به دل دریا و اون پرنده ی ماهی خوار دهن گشاد رو هم شکست بدی و برسی به همونجا که دلت اونجاست.

انتخاب یکی از این دو تا گزینه اصلا کار سختی نیست. چرا که ته جفت این راه ها معلومه که به کجا میرسه. با این حال یه مکث ذهنی کوچولو قبل از انتخاب معجزه می کنه. تمام و کمال با ذهن و روح خودت انتخاب کن. هیچ کس هم حق نداره بابت انتخابت قضاوتت کنه.

 

ذهن آگاهی در محیط کار با کمربندی از نارنجک و بمب ساعتی در راه است…

این خیلی حیرت انگیز هست که سال هاست شرکت های بزرگی مثل SAP، Google، Verizon media و Intel مشغول برگزاری دور های ذهن آگاهی برای کارمندان خودشون هستن که طبق مستندات واقعا هم موفقیت آمیز بوده. اون ها حتی کارمندانی توی لیست انتظار برای شرکت توی این دوره ها دارند. یعنی اثر بخشی این دوره ها به قدری بالاست که خود کارکنان داوطلب می شن برای حضور توی این دوره ها. این دوره ها شامل جلسات هفتگی و ماهانه میشه. مثلا رهبر ذهن آگاهی توی شرکت Intel جلسات هفتگی ترتیب داده برای هر صبح جمعه که 90 دقیقه هم طول می کشه. توی این جلسات از چالش ها و موضوعات هفتگی کارمندان حرف زده میشه تا انجام مراقبه و فعالیت های گروهی که واقعا تاثیر چشمگیری توی بازدهی کارمندان داشته.

مدیران این شرکت ها به این دوره ها به چشم یه سرمایه گذاری بزرگ نگاه می کنن. چون نه تنها سلامت روان کارکنان خودشو رو تضمین می کنن، بلکه یه بازگشت سرمایه حیرت انگیزی هم داره که برگزاری این دوره ها رو برای سازمان ها و شرکت ها الزامی می کنه.

رهبران بزرگ این غول های جهانی پیش بینی کردند که به زودی شاهد حیاتی شدن این توی همه محیط های کاری هستیم. و همه به قدرت فوق العاده ذهن آگاهی باور پیدا می کنن.

همونطور که 50 سال پیش وجود سالن های ورزشی توی شرکت ها یه اتفاق عجیب و غریب بود اما این روزها همه شرکت ها در تلاش هستن تا سالن های مجهز ورزشی برای کارکنان خودش فراهم کنه.

اون ها معتقدند این آینده رو برای ذهن آگاهی هم می تونیم پیش بینی کنیم. که خیلی هم دور نیست. یه روزی می رسه که کارمندها به جای اینکه منتظر باشن ساعت 5 شه تا فرار کنن، در انتظار ساعت 5:30 هستن تا برنامه های ذهن آگاهی خودشو رو دنبال کنن.

به زودی شاهد یه انقلاب بزرگ توی محیط های کاری هستیم. انقلابی که مدافع سلامت روان کارکنان هست و تنها قدرتی که می تونه این انقلاب رو رقم بزنه ذهن آگاهی هست.

دوره یادگیری تولید محتوا با مربی

مینی‌آموزش UX-Writing | دکمه‌نویسی

هدف: یادگیری دکمه‌نویسی و CTA ها ( چه جوری یه دکمه یا لینک رو انقدر جذاب و تاثیرگذار بنویسیم که کاربر روش کلیک کنه؟ )

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید

ذهن آگاهی در محیط کار { جلوگیری از هَمکارکُشی! }

{ ذهن آگاهی در محیط کار  } به نظرتون یه مفهوم سانتیمانتاله که عملا هیچ کاربردی نداره یا نه واقعا جواب میده ؟ راستی یادم رفت بگم، شما اصلا می‌دونید ذهن آگاهی یعنی چی ؟ تا حالا به گوش تون خورده ؟

اونقدر سریع و تند پاهام رو تکون می دادم که دیگه چیزی از چایی آبزیپویی که آقا کریم گذاشته بود جلوم نمونده بود. البته اینو هم بگم که قبلش هم یه استکان نصفه و نیمه ای بود که توی یه نعلبکی پر از چایی، شنا می کرد، بس که این آقا کریم ناشی تشریف داره. وقتی هر کی ورمی داره یه فامیل میاره سر کار همین میشه دیگه. وای نمیدونی که چقدر از شدت کلافگی دلم می خواست همه وسایل روی میز رو جوری پرت زمین کنم که خودکارم مستقیم بره تو چشم سمت راست اون آدم مزخرفی که از کله صبح اومده نشسته مَن مَن می کنه. آخه تو چی از استراتژی تولید محتوا می‌فهمی مردک با اون مدارک قلابی ت. کف دستام بدجوری عرق کرده بود. انگار یکی داشت با نیم‌کره ی چپ مغزم مثل این خمیرای اسلایم بازی بازی می کرد. یهو یادم افتاد که زیپ شلوار همسرم رو ندوختم و اون قرار بود توی سمینار امروز درست همون شلوار رو بپوشه. مطمئنم وقتی پاشده حسابی از دستم کفری شده. مثل قُتام زل زده بودم به دهن اون آدم بی سوادی که یه تریبون افتاده دستش و داره واسه خودش بازار گرمی می کنه. صورتش مثل افکت هایی که روی عکس ها میذارن داشت توی ذهنم کج و معوج می شد و دلم می خواست قاه قاه بزنم زیر خنده. واسه همین با گوشیم خودم رو مشغول کردم تا چشام بهش نیفته. خاموش و روشنش می کردم اون بیچاره هم کم کم داشت از دست من هنگ می کرد. یهو صورت معصوم دخترم اومد جلوی چشام، تازه رفتم یکم آروم بگیرم که یاد فحش آبداری افتادم که تازگی ها نمیدونم از کدوم جهنمی یاد گرفته و دوباره آتیش وجودم گر گرفت. دلم می خواست همون فحش آبدار رو با یکم آب بیشتر نثار همون یارویی کنم که …

دوستم رو به روی من توی کافه شرکت نشسته بود و مثل رادیو بدون وقفه اینارو می گفت و می گفت و می‌گفت.

منم فقط زل زده بودم بهش و با خودم گفتم بذارم انقدر غر بزنه تا خالی شه. وگرنه می ترکه دلش.

نخواستم نصیحتش کنم چون الان به تنها چیزی که نیاز نداشت همین نصیحت بود. ولی فکر خودم حسابی درگیر شد و خیلی غصه خوردم. آخه این اولین همکارم نیست که این همه نسبت به محل کارش حس بد داره آخریش هم نیست. بالاخره یکی باید بیاد برای این مشکل یه کاری بکنه.

شروع آشنایی من با ذهن آگاهی در محیط کار

مستقیم رفتم پیش مدیر محترم منابع انسانی … نشستم رو به روش … و داستان رو براش تعریف کردم.

از قضا اون هم تعجب نکرد و گفت معضل بزرگی هست که همه فضاهای کاری باهاش درگیر هستن. و کاملا از این ماجرا و انرژی منفی حاکم توی شرکت خبر داره.

خیلی ها از شغلشون راضی نیستن … و به اکراه کار می کنن که نتیجه ش مشخص هست که چی میشه.

خیلی ها حوصله همکارهای دیگه رو ندارن و از کار تیمی متنفرن …

خیلی ها چشم دیدن موفقیت یکی دیگه رو ندارن …

خیلی ها خودخواهن و هزارتا خیلی های دیگه …

اما چیزی که باعث شد از اونجا خوشحال بیام بیرون، این بود اینکه اون از قبل هم که آتیش خشم گودزیلایی همکارها داشت همه جا رو مورد لطف قرار می داد، بیکار ننشسته بود و گزارشی آماده کرده بود تا بعد از اینکه مدیریت تایید کرد توی شرکت خودمون هم پیاده ش کنن. گزارش کارهایی که شرکت های بزرگ دنیا برای آرامش پرسنل خودشون انجام داده بودن. واقعا حیرت انگیز بود. اولین بار بود که کلمه ذهن آگاهی رو می شنیدم اولش یکم ناراحت شدم چون توی دنیا خیلی وقته داره اجرا میشه و احساس کردم خیلی از دنیا عقبم. ولی بعدش انگار یه ستاره ای از اون دورها بهم چشمک می زد و می گفت روزهای خوبی برای شرکت مون تو راهه.

اگه نمیدونید مهارت نرم چیه و سخت چیه :….>>>> مهارت‌ نرم چیست؟ { + 1 لیست بلند از مهارت‌های نرم}

ذهن آگاهی در محیط کار و قاتل استرس

اگه شما هم توی محیط کار:

  • عنان کار از دستتون در می ره،
  • موقع انجام وظایف شغلیتون ذهنتون مثل جمعه بازارهای محلی پر از سر و صداست و تمرکز ندارید،
  • گاهی کارد بخورید خونتون از دست همکاراتون در نمیاد و چشم دیدنشون رو ندارید
  • و از ساعت 12 ظهر چشمتون به ساعته که 5 بشه و فلنگ رو ببندید،

به نفعتون هست که از جاتون تکون نخورید.

وقتی ذهن آگاهی قصد جون استرس رو کرده.

یکی از حس هایی که همه ما در طول روز کاری بارها با اون مواجه می شیم استرس هست.

این جناب استرس کاری هم به پست و سمت و پوزیشن ما نداره. از نیروی خدماتی بیچاره گرفته تا حسابدار و منشی و مدیرعامل با اون درگیرن.

لینکدین اومده یه نظرسنجی کرده فهمیده تقریبا نصف کارمندها توی شغل خودشون دچار استرس می شن. 70 درصد اون ها هم به این خاطر هست که نمی تونن بین کار و زندگی شخصی خودشون تعادل به وجود بیارن. فقط این هم نیست. خیلی عوامل دیگه هست که به این استرس و خشم های ناشی از اون دامن می زنه. مثل:

  • مدیر های دیکتاتور و خودخواهی که جز خودشون و تجارت خودشون هیچ چیز دیگه ای برای اون ها مهم نیست.
  • همکارهای رنگارنگ و دمدمی مزاج با تفکرات و سلیقه های متفاوت.
  • بی ثباتی اوضاع اقتصادی و بازار کار هم که نقل هر مجلسی هست.
  • تازه وسط این بلبشوی اقتصادی سطح انتظارات کارفرما و رئیس هم از اتمسفر می گذره همونجوری میره تا برسه به همونجایی که کره زمین پشت انگشت شست نیل آرمسترانگ قایم شده بود.
  • پیش نرفتن برنامه های شخصی و شغلی و ناامیدی های این مدلی هم که می شن قوز بالای قوز.

و تا دلتون بخواد بهونه های دیگه که جز کلافگی و آشفتگی و افت انرژی چیزی واسمون نمیاره.

کاربرد ذهن آگاهی در محیط کاری مثل گوگل و..

مهم نیست که داری توی یه محیط سنتی و شلوغ کار می کنی یا یه فضای مدرن با اتاق های جدا و دکوراسیون آنچنانی. در هر صورت چالش ها و استرس ها یه گوشه ای گیرتون می ندازن و چاقو رو می ذارن بیخ گردن باریک تر از موی شما.

واسه همین هم هست که خیلی از غول های دنیا مثل گوگل و وریزون مدیا و SAP و لینکدین به فکر افتادن تا کارمندهای خودشون رو از این لحاظ ساپورت کنن. چطوری؟ الان بهتون می گم.

اون ها اومدن خیلی مصرانه و فعالانه فرهنگ ذهن آگاهی رو توی محیط های کاری خودشون جا بندازن. از برگزاری دوره های آموزشی ذهن آگاهی و جلسات مدیتیشن هفتگی و روزانه گرفته تا اتاق های اختصاصی برای ریلکس کردن و سالن های ورزشی مجهز.

حتما واسه شما این سوال پیش میاد که آخه چرا این همه هزینه و منابع باید صرف کارمندهای خودشون کنن.

جوابش هم خیلی سخت نیست.

چون شادی و سلامتی جسم و روان پرسنل برای صاحب های این شرکت ها در اولویت هست.

چرا که اگر کارمندهای اون ها از هر نظری توی سلامتِ کامل باشن علاوه بر اینکه مسئولیت اجتماعی خودشون رو در قبال جامعه انجام دادن، بهره وری کسب و کار اون ها هم سر به فلک می ذاره. و شرکت اون هاست که بر طبل شادمانه شکوفایی می کوبه.

مدیرهای این شرکت ها مطمئن هستن که با این روش ها یعنی با جا انداختن فرهنگ ذهن آگاهی توی محیط کار می تونن:

  • این قدرت و هوشیاری رو به کارمندهای خودشون بدن تا نحوه رفتار خودشون رو توی زمان حال یعنی توی همون لحظه، توی همون جلسه، توی همون پروژه به بهترین شکل ممکن انتخاب و کنترل کنن.
  • فرهنگ ذهن آگاهی به اون ها کمک می کنه تا به تموم الگوها و ذهنیت های اشتباه و کج و معوج گذشته خودشون که تا الان با همون چارچوب ها به دنیا نگاه می کردن، انعطاف بدن و اون الگوها رو اصلاح کنن.
  • اون ها دیگه روی حالت اتوماتیک نیستن. بلکه کنترل پرواز و همه ی اوج و فرودهای ذهن و رفتار اون ها توی دست های خودشون هست. به دست آوردن کنترل ذهن یه موفقیت بزرگ برای اون شرکت و یه موفقیت خیلی بزرگ تر برای اون فرد توی زندگی کاری و شخصی ش هست.
  • اون یاد می گیره که توی لحظه روی همون کاری که داره انجام میده تموم تمرکز و توجه خودش رو بذاره و این نتیجه ش چیزی نیست جز بهره وری.
  • نتیجه ش چیزی نیست جز برگشت سرمایه برای شرکت ها که تا 200 %هم پیش بینی ش کردن.

شباهت ذهن به یه اتاق تاریک و…

اصلا حواستون هست:

اون موقع هایی که ساعت های طولانی توی جلسات خسته کننده کاری می شینید،

یا پشت میز کارتون چشمتون مدت ها خیره مونده روی مانیتور تا یه کاری رو تموم کنید

و یا وقت های طولانی ای که در حال سر و کله زدن با بچه های شیطون و وروجک امروزی هستید،

توی تموم این لحظات چه اتفاقی داره توی ذهنتون میفته یا به یه زبان دیگه چه بلایی دارید سر مغز چروکیده ی بیچاره خودتون میارید؟

 

تا حالا فکر کردید توانایی و کیفیت مغزتون چقدره؟

چطوری کار می کنه اصلا؟

مکانیسم خاصی داره؟

اصلا یادتون بوده که باید بهش استراحت هم بدید؟

به نظر من ذهن رو میشه به یه اتاق تاریک تشبیه کرد. یا به یه انبار که نمی دونی توش چی بار زدن. میشه ازش یه عالمه انگیزه و دانش و مهربانی بیرون کشید. از اون طرف هم میشه از توش یه سگ رام نشده رو درآورد که می تونه دست خودت رو هم به یه چشم روی هم زدنی گاز بگیره. یا اصلا یه انبار پر از باروت. اینجاست که می گم باید کنترل اون رو بگیرید توی دست های خودتون.

اینم چند تا تکنیک کاربردی دیگه : 6 ترفند افزایش بهره وری پشت میز کار در تولید محتوا (راهنمای تصویری+دانلود موسیقی برای بالا بردن تمرکز )

مغز من تا اطلاع ثانوی تعطیله !

اصلا تا حالا شده بخوایید کرکره مغزتون رو بکشید پایین، بگید تا اطلاع ثانوی تعطیل؟!

نگید نه که باور نمی کنم. آخه خب حق هم دارید. خسته ست. از این همه فشار. از این همه درگیری، استرس، روزمرگی کلافه ست. ولی متاسفانه باید به عرض شما برسونم که تعطیل بردار نیست. نمی شه لامپ رو خاموش کرد و کرکره رو کشید و رفت.

اما میشه درکش کرد. میشه شکل داد بهش. کاری که دقیقا ذهن آگاهی می کنه. ذهن رو آموزش میده برای لحظات بحرانی. دقیقا همون لحظه‌ای که بارها بهونه آوردی:

دست خودم نبود…

نمی دونستم دارم چیکار می کنم…

دیگه از این خبرا نیست. ذهن آگاهی دیگه این بهونه های بنی اسرائیلی رو ازتون می گیره و به شما راه و رسم رفتار بالغانه ای که پشت اون فکر و انسانیت و مهربانی و کلی چیزهای قشنگ دیگه قایم شده یاد می ده.

چطوری؟

4 قدم به سمت ذهن آگاهی در محیط کار

قدم اول: استفاده از میخ طویله برای چارچوب های فکری، ممنوع

هر جایی دیدید که دارید با همون ترازوی قدیمی زهوار در رفته ی ذهنتون همه چیز رو برانداز می کنید و بین خوب‌ها و بدها خط کشی می کنید و با عینکی که انگار یکی در گذشته ای نه چندان دور روش قرمه سبزی نوش جان کرده به قاضی میرید؛ مچ خودتون رو توی همون بزنگاه بگیرید.

بهتون قول می دم بیشتر ناراحتی ها و رنج ها و سوء تفاهم های توی محیط کار بین شما و همکاران شما، همین معیارهایی هستن که روی اون ها یه وجب خاک نشسته. این معیارها همون عقاید و ذهنیت هایی هستن که به مرور زمان ته ذهنتون رسوب کردن و چارچوب ها و الگوهای زندگی تون رو ساختن. به همین خاطر فکر می کنید فقط جوری که شما راه می رید درست هست. و اصرار هم دارید که همه باید همون طوری راه برن. و وای به روزی که یکی اون طور که شما می خوایید راه نره. یا قلبتون می شکنه و توی کنج عزلت قائم می شید یا کینه توزانه نسبت به آدم های اطرافتون رفتار می کنید. و هم خودتون و هم اون ها رو حسابی می رنجونید.

توی فضاهای کاری هم که تا دلتون بخواد بهونه هست برای چالش های این مدلی که خلاصه بیکار نمی مونید برای رنجوندن و خاله زنک بازی ها و اون چرا این کار رو کرد و این چرا اون کار رو کرد و از این دست رفتارهای نابالغانه ای که مثل نقل و نبات انگار پاشیدن توی محیط های کاری ما. شاید توی نگاه اول جنبه ی طنزش پررنگ تر باشه اما در نهایت جز رنجش و استرس چیزی باقی نمی مونه.

فراموش نکنید که ذهن شما میاد دقیقا موقعیت ها رو با همون الگویی که شما به اون می دید می سنجه. پس خوبه که یه چکش وردارید بیفتید به جون الگوهای ذهنتون. یه خورده چکش کاری کنید براش خوبه 😉

از این به بعد هر وقت توی موقعیتی قرار گرفتید که اسیر همون چارچوب های موریانه زده شدید، همون جا دکمه Stopppppp رو بزنید، یه نفس عمیق بکشید، یه پردازش ریز و کوچولو. اگه یه اسکن سریع هم از بدنتون کنید متوجه التهابش می شید. حرکت بارهای وروجک و ریز منفی رو زیر پوستتون حس می کنید که انگار بدنتون گر گرفته. اصلا و ابدا توی این شرایط خودتون رو تحقیر و سرزنش نکنید. برعکس، تموم این احساسات حتی اون بارهای کوچولوی منفی رو با تموم وجودتون بپذیرید. اون ها جزئی از شما هستند. یادتون باشه که پذیرش هر چیزی با آرامش همراه هست. خیلی طول نمی کشه که آروم می شید و اون جریان منفی زیر پوستتون دیگه ذوق ذوق نمی کنه. آرومه آروم هستید. حالا وقتش هست که بادبان ها رو بکشید و سکان رو بگیرید توی دست های قدرتمند خودتون.

 

قدم دوم: آستین هایی پر از پنبه، آماده برای سر بریدن

حالا که دونستید توی موقعیت های بحرانی چیکار باید کنید، بیایید یه بازی کوچولو انجام بدیم.

خودتون رو توی محیط کار فرض کنید هر کی سرش به کار خودش هست و شما به عنوان سرپرست گروه باید گزارش یه کار تیمی رو امروز تحویل مدیر بدید. همه گزارش های بچه های تیم رسیده جز یه نفر. می رین سراغش. می بینید که تکیه داده به دیوار و با دو نفر دیگه از همکارها راجع به فوتبال دیشب حرف می زنن و می خندن. کمی این پا و اون پا می کنید اما با اینکه شما رو دیده، خیلی خونسرد و سوت زنان رفته توی کوچه ی علی چپ اینا و عین خیالش هم نیست. از این بی اعتنایی کفرتون در میاد ولی الان وقت یک واکنش هیجانی نیست. در نتیجه میرید سمتش. با همکارهای دیگه خوش و بش می کنید و از ایشون هم خبر گزارش رو می گیرید. با بی اعتنایی بیشتر می گه هنوز نرسیده انجام بده و فعلا وقت هم نداره. و شروع می کنه با گوشی همراه خودش بازی کردن. بهش می گید ولی قرارمون امروز بود. همین جمله مثل یه جرقه عمل می کنه اون رو که در حال انفجار بود به یه آتشفشان فعال تبدیل می کنه. صداش رو می بره بالا و حتی بی احترامی می کنه.

در حالت عادی فردی که با ذهن آگاهی در محیط کار آشنا نشده در جواب بی احترامی های اون شخص، اون هم فریاد می زنه و حتی ممکنه دست به یقه بشه و در نهایت هم کار به جاهای خوبی نمی کشه. اما شمایی که با مفهوم ذهن آگاهی آشنا شدی می دونی که یه فرمول خیلی خیلی ساده داره. اندکی توقف. یه نفس عمیق. و بعد هم اینکه شرایط رو بررسی کنید که اصلا چه اتفاقی داره می افته. توی این مرحله باید به جای یه واکنش هیجانی و احساسی دنبال یه راه حل و یه جواب برای حل مساله خودتون باشید.

هر چقدر تمرین های ذهن آگاهی خودتون رو بهتر انجام بدید جوابی که توی این مرحله بهش می رسید خلاقانه تر و منعطف تر هست. و دیگه توی این موقعیت ها از چارچوب های زهوار در رفته خبری نیست. چون که دارید عادت می کنید تا همیشه به جای واکنش تند و عجولانه، توی همون لحظات پاسخ های موجود توی ذهن خودتون رو اسکن می کنید تا بهترین اون ها رو انتخاب کنید و به اون عمل کنید. الان می تونید تبریکات داغ من رو پذیرا باشید چون ذهن آگاهی به یه رفتار پیش فرض توی وجود شما تبدیل شده.

البته این رو هم بدونید که ممکن هست توی اون لحظه اول توی اون موقعیت با همکار خودتون دچار یه چالش یا درگیری درونی بشید. که حتی نشونه های فیزیکی مثل تپش قلب یا سفت شدن عضلات رو هم تجربه می کنید. اما این کاملا طبیعی هست و فقط با چند لحظه صبر به آرامش می رسید و همه چیز دوباره تحت کنترل خودتون در میاد.

در ضمن برای اینکه بتونم جلوی برداشت اشتباه شما رو هم بگیرم این رو هم بدونید که اصلا هدف این نیست که شما در برابر زورگویی ها و ستمگری همکاران و آدم های اطرافتون مظلوم بشید و از حق خودتون بگذرید. نه. ذهن آگاهی در محیط کار فقط به شما کمک می کنه تا از دست الگوهای قدیمی خلاص بشید و با یه روش جدید با چالش ها مواجه بشید.

 

قدم سوم: تیری به سمت ابرهای پوچ و خیالی

بپذیریم خیلی فکرهای به وجود اومده توی ذهن ما واقعیت ندارن.

همونطور که قبلا هم گفتم ذهن ما می تونه مثل یه دالان تاریک باشه که وقتی توی اون راه میری با کلی افکار وحشتناک و استرس آور مواجه می شید. که با اطمینان می تونم به شما بگم 99.99999 % اون ها واقعیت ندارن و ساخته و پرداخته ذهن بیکار ما هستن. البته باز هم ته این ماجرا می رسیم به همون الگوها و چارچوب هایی که بوی نا میده و می تونه زندگی شما رو به فنا بده.

پس سعی کنید ساختار ذهن خودتون رو بهتر بشناسید و بیشتر اون رو درک کنید. ذهن این قابلیت رو داره که هم گلستان باشه هم کویر. این من و شما هستیم که تصمیم می گیریم چطور اون رو پرورش بدیم. اگه بتونید از این کار سربلند بیرون بیایید خیلی راحت مثل آب خوردن می تونید ذهن اطرافیان خودتون رو هم درک کنید.

همه ما می دونیم خیلی از درگیری ها و چالش ها توی محیط های کاری حاصل سوء تفاهم هایی هست که دو طرف خیلی هیجانی و احساسی چشم خودشون رو روی هر منطقی می بندن و ماجرا رو مثل پنیر پیتزا کشش می دن. تازه گاهی فکر می کنن هر چی بیشتر کش بیاد کیفیت پنیر پیتزاهه بهتر هم هست.

یه رفتار خیلی خیلی ساده رو واسه شما مثال می زنم. مثلا همکارتون می خواد یه خودکار به شما بده. ولی خیلی اتفاقی اون خودکار به جای دست های شما، روی میز می افته. اون هم از قضا توی شرایطی هست که متوجه داستان نمی شه و یا سرش اونقدر شلوغه که فرصت عذرخواهی به اون دست نمی ده. اما طبق الگوهای ذهنیِ از پیش ساخته شما، این فکر به ذهن شما خطور می کنه که اون قصد بی احترامی به شما رو داشته، در صورتی که اصلا اینطور نبوده و اون بنده خدا حتی روحش هم از اتفاقی که افتاده خبر نداره و اینجاست که سوء تفاهم ها شروع می شن.

شاید با دونستن و پیاده کردن ذهن آگاهی به شما کاپ قهرمانی ندن. اما ارزش اون احساسات خوبی که زیر پوست شما وول می خورن خیلی بیشتر از این حرفاست. احساس هایی مثل:

  • دوست داشتن و همدلی بیشتر با همکارانتون
  • توانایی بیشتر درک اون ها و اعتقادات شون
  • اینکه مدام حتی توی کوچیک ترین اتفاقات تلاش می کنید پا توی کفش اون ها بذارید نه به معنای فضولی، بلکه به این خاطر که بدونید چه حسی داره با کفش اون ها راه رفتن؟! این کمک می کنه تا دیگه ذهن شما با دیدن یا شنیدن یه سری اطلاعات ناقص و دست و پا شکسته، قضاوت نکنه و آدم ها رو مثل سیبل هدف برداشت های نصفه و نیمه ی خودتون قرار ندید.
  • و به اون ها حق بدید توی شرایط مختلف همون تصمیمی رو بگیرن که عقل و منطق و قلب خودشون میگه درست هست.

تموم این حس ها و نتایج خوب باعث میشه:

  • شما برای آدم های بیشتری دلنشین بشید.
  • آدم های بیشتری میخوان با شما وارد رابطه بشن.
  • در کنار شما احساس امنیت کنن
  • بدون هیچ دغدغه و نگرانی باهاتون هم صحبت بشن
  • و همینطور خود شما با آرامش و اطمینان خاطر بیشتری با اون ها ارتباط برقرار کنید.

عجب چیزی دارن این سوئدی ها هم ها  😉  فیکا سوئدی ؛ بازی تمرکز ذهنی ما

قدم چهارم: دندان های تیز ذهن آگاهی روی خِرخِره عادت ها

عادت های سالم برای خودتون بسازید. برای اینکه ذهن آگاهی توی محیط کار جواب بده و شما بتونید به تکنیک های اون مسلط بشید لازمه که یه سری عادات رو توی زندگی روزمره خودتون ایجاد کنید. که می خوام مفصل راجع بهش با هم حرف بزنیم.

از همین الان اعلام کنم 8 تا عادت مفید توپ واستون آوردم. که تازه از تنور درومده. داغ داغ.

1- مراقبه و ذهن آگاهی

  • اولیش مراقبه هست. همین اول کار باید بگم که لازم نیست از انجام مراقبه یه هفت خوان رستم واسه خودتون بسازید.

اینکه برید روی قله کوه، توی دل طبیعت یا کنار دریا که از سکون و آرامش اونجا نهایت لذت رو ببرید خیلی هم خوبه.

اما آخه وسط یه دعوای جانانه با همکار جان جانان، وسط یه جلسه بحرانی، یا یه پروژه ای نا تمومی که لنگ در هوا مونده و با اون یکی پا هم روی قفسه سینه تون هست، کوه و صدای بلبل و شرشر آب از کجا می خوایید بیارید؟ شما اصلا زمانش رو دارید که حتی 30 دقیقه یه گوشه ای بشینید و مراقبه کنید؟! کوه و صدای آب پیشکش …

حالا درسته که خیلی از غول های بزرگ دنیا، اتاق هایی رو برای این کار اختصاص دادن. اما اون اغلب واسه برنامه های از پیش تعیین شده و مواقع خاص هست. اما یه وقت هایی وسط یه بلبشویی گیر افتادید که واقعا نمی تونید میدون رو ترک کنید و برید، پس لازمه که یاد بگیرید و عادت کنید عمل در خود فرو رفتن، مراقبه و رسیدن به آرامش رو توی هر فضا و شرایطی که هستید انجام بدید. حتی شاید مجبور بشید ایستاده و توی کم ترین زمان ممکن این کار رو انجام بدید. شما باید به این قدرت و توانایی برسید.

این خیلی خوبه که مراقبه رو با همون حرکت اصلی خودش که نشستن توی حالت لوتوس هست شروع کنید. اما واقعا توی محیط کار این فضا خیلی سخت و کم برای شما پیش میاد. پس کافی هست همون جایی که وایستادید یا نشستید:

  • نفس عمیق بکشید و روی دم و بازدم خودتون تمرکز کنید.
  • به بدنتون اجازه بدید اکسیژن توی هوای دم رو با تموم وجودش توی سلول های خودش حس کنه.

اون افکار ناراحت کننده ممکنه همچنان پا بر جا توی ذهن شما مشغول قلدر بازی باشن، اما اجازه بدید بیان و برن. چون اگر بخوایید توی این لحظه شما هم شمشیر تون رو از غلاف در بیارید جنگی شروع میشه اون سرش ناپیدا. و جز خستگی و خشم بیشتر چیزی براتون نداره. پس بهتره که روی آرامش خودتون تمرکز کنید.

  • فقط به جریان هوایی که به بدنتون وارد و از اون خارج میشه و حتی روی بالا و پایین رفتن عضلات شکمی خودتون در اثر دم و بازدم توجه کنید.

کل این ماجرا ممکنه فقط توی 1 یا 2 دقیقه انجام بشه. پس لطفا ایده آل گرایی رو بذارید کنار و برای اینکه اون رو توی بهترین حالت و زمان و مکان ممکن انجام بدید به تعویق نندازید. یاد بگیرید که توی کوتاه ترین زمان ممکن و حتی بدترین جای ممکن بتونید خودتون و ذهن آشفته خودتون رو آروم کنید. و برای رسیدن به این نقطه باید همیشه در حال تمرین کردن باشید. هر چی این تمرین ها بیشتر بشه جناب مغز خیلی راحت تر و سرخوشانه تر به مرحله هوشیاری و آگاهی می رسه.

فقط کافیه یه مقدار راجع به زمان و مکان انجام مراقبه خلاقیت به خرج بدید حتی شاید هم لازم نباشه چشم های خودتون رو ببندید. این تمرین های ذهن آگاهی توی مواقع بحرانی و سرنوشت ساز واقعا مثل یه فرشته نجات به کمک شما میاد. سیستم عصبی بدن شما رو کاملا متعادل و آروم می کنه. و این باعث میشه توی لحظات حساس با آگاهی و هوشیاری کامل یه تصمیم گیری منطقی داشته باشید. نه اینکه مثل یه رباتی باشید که انگار از قبل بهتون یه برنامه ای دادن و تازه سیستم عامل تون قاطی کرده و هنگ کردید و یه پیچ تون هم شل شده.

2- ذهن آگاهی و حضور آگاهانه در محیط کار

  • دومیش حضور آگاهانه توی محیط کار هست. ذهن آگاهی برای بیداری و هوشیاری شما توی محل کارتون معجزه می کنه. هر وقت احساس کردید که به تموم چیزهایی که اطراف شما داره رخ می ده و همه اون اتفاق هایی که توی وجودتون می افته کاملا واقف هستید و تسلط دارید، جا داره که بهتون تبریک بگم. شما گوی طلایی ذهن آگاهی رو تصاحب کردید.

اون چیزی که باعث میشه شما موقع انجام یک کار یا وظیفه تموم هوشیاری شما به اون کار اختصاص بدید و بتونید وضعیت روحی و روانی خودتون رو توی اون شرایط خیلی بالغانه مدیریت کنید، فقط یک چیز هست. تمرین. تمرین و باز هم تمرین.

حالا این وسط خوب هست که انتظارات رو هم یه مقداری از خودتون پایین بیارید. چرا که ممکن هست یه لحظه ذهنتون بره سمت اینکه اصلا چرا خانم x با آقای y اینطوری حرف زد؟! یا اینکه خانم z مگه چقدر از من بهتره که پروژه فلان سازمان رو دادن به اون؟!

خبر خوش این هست که وول خوردن این افکار توی ذهن شما کاملا طبیعی هست. هیچ وقت خودتون رو بابت این افکار سرزنش نکنید. حتی من به شما می گم که اون ها رو تایید کنید و بپذیرید. فرض بر اینکه، بله خانم z یک دهم لیاقت های شما رو هم نداشته ولی اتفاقی هست که افتاده و شما با فکر کردن بیشتر به اون خودتون رو خسته و درمونده می کنید. فقط کافیه خودتون رو درک کنید و اون افکار رو تایید کنید.

ولی واقعا راهش همین هست. خودتون رو بغل کنید. با افکارتون هم دردی کنید و در نهایت هم بذارید اون ها رو ته گنجه ی توی ذهنتون. کم کم خاک فراموشی روش می شینه و شما دیگه حس بدی ندارید و شاید هم حتی برید به خانم z جان توی بهتر انجام شدن پروژه ش کمک کنید.

شاید بارها برای شما اتفاق افتاده باشه که سر از جایی از خونه درمیارید که نمی دونید چرا اونجایید. یخچال بیچاره 😀 از جاهایی هست که همیشه مورد حمله بی هدفانه ما قرار می گیره. در حالی که اصلا نمی دونیم از اون بینوا چی می خواییم. این ها همه نشونه این هست که ما توی اون لحظه خاص در حال انجام یه کار خاص فقط حضور فیزیکی داریم ولی ذهن ما داره یه جای دیگه واسه خودش می چرخه و می گرده. پیش خودمون بمونه من حتی یه بار به جای خمیر دندون، مایع دستشویی ریختم روی مسواکم :mrgreen: … . کنترل و متوقف کردن افکار سرگردان و معلق توی ذهن واقعا یه هنر می تونه باشه. و برای اینکه یه هنرمند قهار و چیره دست بشید باید تمرین کنید.

تمرین ذهن آگاهی

تمرینات خیلی سخت و پیچیده هم لازم نیست انجام بدید.

اصلا یه سیب بگیرید توی دست خودتون. فقط نگاش کنید. 5 دقیقه فکر کنید توی دنیا فقط شما هستید و این سیب. تمرکز کنید روی نقطه به نقطه سیب. روی لک های اون، زخم و زیلی ها، کرم خوردگی ش، چوبش، عطرش رو عمیق نفس بکشید. لمسش کنید. 5 دقیقه فقط شما باشید و سیب خوشمزه. بعدش می تونید یه لقمه ی چپش کنید. ولی بدونید همین تمرین های ساده روزانه خیلی به شما کمک می کنه تا تمرکز خودتون روی کارتون رو بالا ببرید. حتی توی تایم ناهار به جای اینکه برید توی پیج های زرد اینستا و کری خوندن بازیگرهای زردتر رو دنبال کنید، از لقمه به لقمه ی غذایی که نوش جان می کنید لذت ببرید.

دقیقا کاری که باید انجام بدید همین هست. از همون اول صبح سنگ های خودتون رو با خودتون وا بکنید تا بتونید یه حضور واقعی، آگاهانه و تحت کنترل خودتون توی محل کار داشته باشید. فکر کردن به مکالمه آقای x و خانم y برای شما نون و آب و پول قبض برق و گاز نمی شه. پس بهتره که یاد بگیرید تا ذهن خودتون رو متمرکز کنید روی وظایفی که به شما سپرده شده.

3- کنترل گرایی و رویکرد ذهن آگاهی

  • سومی ش هم این هست که آخه این چه عادت بدی هست که بعضی از همکارها دارن که همه کارها رو باید خودشون به تنهایی انجام بدن.  🙄 یکی از لج درار ترین کارها توی محیط های کاری همین هست، انجام همه کارها و چند کار هم زمان، که خیلی خیره سرانه بهش اصرار هم می ورزن. یه رفتار واقعا غیرمنطقی. چون نه تنها خودشون فرسوده و خسته می شن بلکه به کارمندهای دیگه اجازه شکوفایی و یاد گرفتن نمیدن.

اگر شما جزء این دسته از افراد هستید که تمایل کنترل گرایی و مدیریت بالایی دارید، تا حالا از خودتون پرسیدید: چرا آخه؟! واقعا به خاطر حس مهم بودن و مفید بودن بیشتر هست؟! اگه جوابتون آره هست، آخه مهم بودنی که بازدهی و کارایی نداشته باشه و حتی اگه داشته باشه کوتاه مدت و موقتی هست خب به چه دردی می خوره؟!

اگه هم واقعا جواب شما به این سوال نه هست، پس چرا آخه؟ کار تیمی که همیشه لذت بخش تر بوده. شما وقتی تقسیم وظایف می کنید نه تنها برای بقیه همکارها امکان رشد به وجود میارید، خودتون هم تحت فشار قرار نمی گیرید و وظایف خودتون رو خیلی با آرامش بیشتری انجام می دید نتیجه کار هم خیلی بهتر از آب درمیاد. آخه مغز شما، بدن شما هم ظرفیتی داره. اگه قرار باشه همه هندونه ها رو تنهایی بلند کنید که هم خودتون می پوکید هم هندونه ها دونه دونه می افتن زمین و اون ها هم می پوکن. به قول قدیمی ها حالا خر بیار و باقالی بار کن.

بپذیرید که با کار تیمی، بهتر، سریع تر و صمیمانه تر به نتیجه می رسید. پس بهتر هست که این الگوی ذهنی رو نابودش کنید و یه دونه جدیدش رو بسازید. مطمئن باشید که الگوی جدید ذهنی شما خیلی اتفاقات قشنگ تری رو به وجود میاره.

  • شما کمتر خسته می شید.
  • فرصت شکوفایی و درخشیدن همکارهای دیگه فراهم میشه.
  • تیم نتیجه ی بهتری توی زمان کمتری می گیره و در نهایت بازدهی شرکت بالا میره.
  • و یه عالمه نتیجه های مثبت دیگه …

کافی هست یه امتحان کوچولو کنید. بدون اینکه حتی کسی متوجه بشه. روزهایی که از دنده چپ بیدار می شید و می خوایید که همه چیز تحت کنترل و زیر نظر خودتون انجام باشه و همه بارها رو می ذارید روی شونه های خودتون رو مقایسه کنید با روزهایی که خورشید از همون وری درومده که با خودتون و همکاران خودتون مهربون تر هستید. دیگه قضاوت با خودتون.

4- یادآوری ذهن آگاهی

  • مورد چهارم هم یادآوری ذهن آگاهی هست. گاهی ممکن هست توی شلوغی های محل کار، اون ذهن آگاهی که توی رفتار و مغز شما به یه پیش فرض تبدیل شده بود، شیطنت کنه و بین چین و چروک های مغزتون گم شه. بپذیرید که فراموشی جزئی از زندگی ماست. ذهن بازیگوشی های خاص خودش رو هم داره. به همین خاطر باید همیشه یه reminder یا یادآوری کننده واسه خودتون در نظر بگیرید. و مثل همیشه بهترین گزینه تلفن های همراه عزیزتر از جان شما هست که مثل غول چراغ جادو مدام در خدمت شماست. تا کارهاتون رو انجام بده. یه آلارم کافی هست سر یه ساعت خاصی با یه آهنگ هشدار دهنده ی خاص، به شما و ذهن شما به یادتون بیاره که یه رفیقی قدیم ها داشتید به اسم ذهن آگاهی. یه یادداشت کوتاه و کوچولو روی آلارم مثل یه تلنگر واسه شما عمل می کنه.

اینطوری، مواقعی که دوباره برمی گردید به تنظیمات کارخونه و مثل ربات می شید این آلارم ها به یادتون میارن که نخیر شما ربات نیستید. از عقل و ذهن و مغز خودتون استفاده کنید لطفا.

5- دوستی با استرس و تمرین ذهن آگاهی

  • پنجمی ش این هست که استرس رو به دوست خودتون تبدیل کنید. فکر کنم همه شما حداقل یه بار تو زندگی به این جمله برخوردید که هر طور که فکر کنید زندگی تون هم همون طور پیش میره.

محقق های دانشگاه ویسکانسین یه نظرسنجی جالب انجام دادن. از 30 هزار نفر پرسیدن که آیا شما باور دارید که ذهنیت شما در مورد استرس روی سلامتی شما تاثیر می ذاره؟ نتایج این نظرسنجی خیلی جالب تر و هیجان انگیز تر بود. تعداد خیلی زیادی از اون ها معتقد بودن که استرس خیلی جاها توی زندگی اون ها به کمک شون اومده و تاثیر مثبت داشته. و خیلی حیرت انگیز تر این هست که این افراد اغلب خودشون استرس های خیلی شدیدی رو تجربه کرده بودن. و از طرف مقابل خیلی ها معتقد بودن که استرس خانمان برانداز هست. پس خیلی واضح و روشن هست که اعتقادات و باورهای ما در مورد خودِ شخص شخیص استرس روی سلامتی روحی و جسمی ما تاثیرگذار هست. و این موضوع دقیقا توی یه تحقیق دیگه مشت محکمی بود بر دهان اون هایی که می گفتن نه اصلا اینطور نیست. استرس استرس هست دیگه. مثبت و منفی نداره. باید خدمت این دسته از دوستان عرض کنیم که طبق این تحقیقات بله داره. انقباض رگ ها و بیماری های قلبی بین اون گروهی که معتقد بودن استرس مضر هست بسیار زیادتر اتفاق می افتاد. در حالی که اکثریت افراد خوش بین به استرس از سیستم قلبی عروقی سالمی برخوردار بودن.

اصلا گاهی مواجه شدن با موقعیت های استرس زا شاخک های آدم رو قوی تر می کنه. درسته ضربان قلب میره بالا، اما این همیشه نشونه بدی نیست. چون اکسیژن بیشتری به سلول های بدن می رسه و اون هوشیارتر میشه. اینجور مواقع حتی باید دست های جناب استرس رو بوسید که مثل یه رفیق شما رو متوجه خطرات توی مسیر می کنه. یه جورایی سیستم عصبی شما رو از خواب غفلت بیدار می کنه و باعث هوشیاری و آگاهی شما می شه.

همین نگاه کوچیک که البته خیلی هم کوچیک نیست سه – هیچ شما رو جلو می ندازه. اینطوری میشه که دیگه نسبت به مشکلات آینده خودتون نگاه بدبینانه ندارید و شاید با این نگاه مثبت اون مشکلات برای شما مثل دست اندازهای جاده می شن. همونقدر کوچیک و زودگذر.

شما می تونید از واکنش های بدن خودتون در برابر استرس به چشم یه امتیاز مثبت نگاه کنید و برای مواجه شدن منطقی تر با مشکلات و پیدا کردن راه حل های بهتر از اون ها استفاده کنید.

من که میگم باهاش عهد دوستی ببندید. همین یه دوستی ساده با استرس خان می تونه موفقیت ها و موقعیت های فوق العاده ای که ممکن بود مثل ماهی از دستتون لیز بخوره رو خیلی راحت توی قلاب تون گیر بندازه.

اگه خوب و اساسی روی این موضوع کار کنید و رفیق فابریک استرس بشید، دیگه اصلا به قلاب هم نیاز ندارید. با تور بزنید به آب. بهتون قول میدم موفقیت هست که کرور کرور اسیر تور شما میشه.

 

6- قدرشناسی و ذهن آگاهی

بگید ببینم تا حالا مار نیشتون زده؟ حتما هم می دونید که تنها راه خلاصی از زهر مار، پادزهر اون هست.

گرفتاری ها و مشکلات و بحران ها هم وقتی میان زهر خودشون رو میریزن روی بساط زندگیمون، یکی از اساسی ترین راه های خنثی کردن اثر این زهر، پادزهرش هست. اگه گفتید اون چی هست؟

خب اجازه بدید با یه بازی این جناب پادزهر عزیزدل رو به شما معرفی کنم.

چشماتون رو ببندید و خودتون رو بذارید جای یه فردی که عجیب و وحشتناک حس می کنه توی یه شغلی گیر افتاده و از اون کار لذت نمی بره که هیچ، آزار هم می بینه. خب الان شما دو تا راه دارید. یا همه چیز رو رها کنید و برین از این شرکت یا بمونید اما موندن درست و لذت بخش. وگرنه با غر زدن و ناله کردن کاری پیش نمی ره فقط خودتون رو بیشتر عذاب می دید.

خب حالا برای اینکه تصمیم بگیرید برید یا بمونید باید یه بررسی هایی توی کنج ذهن و دل خودتون انجام بدید. اگر اهل کاغذ و مداد هستید محتویات ذهنی رو بیارید رو کاغذ. اما اگر نه همون کنج ذهنتون جاش خیلی هم خوبه.

اصلا چی باعث شده کار فعلی خودتون رو دوست نداشته باشید؟ و در مقابل چه عاملی شما رو تا حالا اینجا نگه داشته؟

مثلا ممکنه حقوقش خوب باشه اما آب جوب شما هیچ وقت توی جوب مدیرتون نرفته؟ اصلا نمی تونید باهاش ارتباط برقرار کنید.

یا ممکنه با ساعات و حجم کار مشکل داشته باشید اما به جاش کلی همکارهای خوب و مهربون دارید که حتی یه روز اون ها رو نبینید دلتنگشون می شید.

ممکن هست که سیاست های کاری شرکت با مسیر شما یکی نباشه و یا حتی ازش متنفر باشید اما به جاش همین سیاست ها ممکن هست برای شما یه تجربه یا چشم انداز جدید به وجود بیاره.

راجع به هرچیزی توی محل کارتون که دوست دارید و ندارید، فکر کنید. حتی گربه دم در شرکت که همیشه بهش غذا می دید اون هم دمش رو می کنه هوا و خودش رو به نشونه تشکر می ماله به شلوار مشکی شما که بعدش باید دست به دامن این چسب های پهن بشید تا از شر موهای گربه روی شلوارتون خلاص شید.

خلاصه اینکه وقتی این کار رو انجام می دید حالا جدا از نکات منفی که همیشه جلوی چشم بوده، به یه سری نکات مثبت می رسید که دلتون می خواد به خاطرش از دنیا تشکر کنید. بله. اون پادزهر معروف، قدردانی هست. شکرگزاری نسبت به چیزهایی که همیشه از دیدمون پنهون بوده.

حالا که به این نقطه رسیدید و قدردان همه ی اون چیزهایی که ازشون غافل بودید، شدید؛ با یه آرامش خاطر بیشتری می تونید تصمیم بگیرید که اون جا رو ترک کنید یا همچنان برای آقا گربه هه غذا ببرید.

توی همه محیط های کاری همیشه جنبه هایی وجود داره که واقعا شما از اون ها بیزارید. اما تمرکز کردن روی اون ها فقط از شما انرژی می گیره و می تونه به مشکلات روحی مثل اضطراب منجر بشه.

اما اگر شما بیایید و روی نکته های مثبت مثل همکارهای خوب، مثل تجربه های خوب و ارزشمندی که به دست میارید و موارد اینچنینی تمرکز کنید:

  • اول اینکه کمکتون می کنه که محیط رو خیلی بیشتر از قبل و از ته قلبتون بپذیرید با همه ی بدی هاش که به قول شاعر بخشیدنیه.
  • دوم اینکه حتی اگر هم تصمیم بگیرید برید، وضعیت روحی مساعد و آرامش خاطری که با ذهن آگاهی و تمرین های شکرگزاری و قدردانی بهش رسیدید، بهتون کمک می کنه تا توی انتخاب شغل جدید بهتر تصمیم بگیرید و عجولانه دست به کاری نزنید و شاید باور نکنید اما حتی روی مصاحبه شغلی شما هم این ویژگی قدرشناس بودن تاثیرگذار هست. چون اگه نالان توی جلسه مصاحبه حاضر بشید و مدام از بد بودن شرایط کاری قبلی خودتون بگید، فرد مصاحبه کننده هم حتما انرژی خوبی از شما نمی گیره و این برای شما اصلا خوب نیست. اما اگر شما با یه اشاره جزئی به مشکلات کار قبلی، نقاط مثبت اون رو پررنگ تر و با شوق و ذوق بیشتری بگید برای مصاحبه کننده خیلی جذاب تر میشه و روحیه ی قدرشناس بودن شما به اون هم ثابت میشه. و به شما به عنوان یه فرد بالغ نگاه می کنه.

یه مسئله دیگه در رابطه با قدرشناس بودن و ذهن آگاهی توی محیط های کاری که به نظر من خیلی اهمیت داره، این هست که خیلی از کارمندها ، بعد از یک موفقیت کاری، درگیر یه احساس خود بزرگ بینی خاصی می شن که “بله دیگه، اگه من نبودم این پروژه انجام نمی شد” و یا اینکه بعضی همکارها هستن که مدام در حال من من کردن هستن و از افتخارات خودشون می گن. این رفتار این افراد اغلب اوقات واقعا برای بقیه همکارها زننده و دوست نداشتنی هست. کاش یکی باشه به اون ها بگه بابا مقداری تواضع و فروتنی هم چیز بدی نیست.

همین افراد اگر اشتباهی رخ بده، سریع و بدون فوت وقت انگشت اتهام شون رو نشونه میرن سمت بقیه همکارها.

فروتنی و تواضع یه ویژگی لازم و دلنشین توی محیط های کاری هست. اصلا مقصود ترسو بودن یا بی اهمیت دونستن تلاش های خود فرد نیست. بلکه هدف این هست که شما نسبت به زنجیره طور بودن فعالیت های شرکت و وابستگی اون ها به هم آگاه باشید و اگر موفقیتی هم به دست بیاد حاصل تلاش یه تیم بزرگ هست و نه یک شخص خاص. و بدونید که عدالت و انصاف همیشه راه خودش رو پیدا می کنه.

شما فریاد هم بزنید که این موفقیت ها تنها به خاطر وجود مبارک شما رخ داده، اما بقیه کاملا آگاه هستن که پشت این موفقیت یه تیم شبانه روز زحمت کشیده. پس خودتون رو بیشتر از این با من من کردن های خودتون کوچیک نکنید.

ذهن آگاهی به شما کمک می کنه این موضوع رو درک کنید و متوجه حضور بی کم و کاست بقیه توی موفقیت های شرکت باشید و همچنین قدردان اون ها. خوب هست بدونید که یه سر ذهن آگاهی می رسه به شکرگزاری و قدردانی.

شما وقتی به دیگران کمک می کنید که چیزهایی یاد بگیرند و یا به شما یاد دهند، در واقع دارید از وجود اون ها قدردانی می کنید و این یعنی تونستید قله های ذهن آگاهی رو فتح کنید.

7- پذیرش آنچه را که نمی تونیم تغییر بدیم

پذیرفتن حقیقت های زندگی باعث جوونه زدن ذهن آگاهی توی وجود شما میشه. واضح تر از این دیگه نمی تونستم بهتون بگم.

ذهن آگاهی همون هوشیار بودن هست. همین هست که شما بپذیرید توی این لحظه، اوضاع و شرایط همینه. میخوایید بخوایید. نخواستین هم نخواستین دیگه. چیکار میشه کرد؟! شما مجبورید با همین امکانات و داشته ها پیش برید. همه چیز رو همون طور که هستن بپذیرید. خودتون رو همون طور که هستید دوست داشته باشید. این اصلا به معنای تسلیم شدن یا رشد نکردن نیست. این یعنی شما به بلوغ پذیرش چیزهایی رسیدید که الان، در حال حاضر نمی تونید تغییرشون بدید و ننه من غریبم بازی درآوردن چیزی رو عوض نمی کنه. پذیرش می تونه یه آرامش مقدماتی باشه برای اینکه امید داشته باشید و پیش برید. تا اینکه برسید به جایی که هر چیزی رو توی زمان خودش اصلاح کنید همون طوری که دلتون می خواد.

مثلا فکر کنید شرکت شما قرار هست یه آزمون برگزار کنه که موفقیت توی این آزمون برابر هست با ارتقای شغلی شما. اما به خاطر یه دلایلی یا اشتباه غیر عمدی یه همکاریا هر دلیل دیگه ای، شما خیلی دیر از تاریخ آزمون مطلع می شید. و متوجه می شید که فقط 3 روز تا روز آزمون مونده.

مطمئنا اولین واکنش شما بلند شدن دود از سرتون بخاطر شدت عصبانیت از کسی هست که این اشتباه رو انجام داده. اما خب حالا می خوایید چیکار کنید؟ شرایط همین هست. نمی تونید که سر طرف رو با گیوتین بزنید یا یه گلوله حرومش کنید، می تونید؟! 👿 اگه می تونید تعارف نکنید. خب کاملا واضح هست که تنها راه شما پذیرفتن این موضوع هست که شما سه روز دیگه یه آزمون خیلی مهم دارید و وقت زیادی هم ندارید برای مطالعه.

بهتون قول می دم به محض اینکه این موضوع از جانب شما به مرحله پذیرش برسه و به آرامش برسید، هزار تا راه میانبر میاد سراغ شما.

  • یکی از همکارها می گه من یه خلاصه از سرفصل های امتحان البته فقط برای خودم تهیه کردم اما می تونم با تو به اشتراک بذارم.
  • یکی دیگه می گه پروژه فردات رو من انجام می دم. تو با خیال راحت بشین بخون.
  • اون یکی میاد میگه امروز من پسر کوچولوت رو میبرم کلاس موسیقی و خودم هم برش می گردونم. خیالت تخت.
  • و همین طوری واستون برکت می باره.

چون تصمیم گرفتید و به این آگاهی ذهنی رسیدید که پذیرش تنها راهی هست که جواب میده.

یه نوع پذیرش دیگه که شما رو به ذهن آگاهی نزدیک تر و نزدیک تر می کنه پذیرش خودتون هست. خودپذیری، یعنی پذیرفتن همه جنبه های خوب و بد خودتون.

اینکه مدام خودتون رو برای چیزهایی که نمی تونید هیچ وقت اون ها رو تغییر بدید، سرزنش کنید و مورد انتقاد قرار بدید، ته ش هیچ اتفاقی نمی افته جز تضعیف روحیه خودتون. خب قدتون کوتاه هست که هست، اخه چه کاری برای قد کوتاه خودتون می خوایید کنید؟! و خیلی از ویژگی های شخصیتی دیگه.

شما باید به نقطه ای برسید که از خودِ وجودی خودتون لذت ببرید. و حتی به کاستی ها و نقص هایی که تحت کنترل شما نسیتن قاه قاه بخندید. اون موقع هست که می تونید بگید عاشق خودتونید. و به آرامش می رسید. شما با پذیرش خودتون به یه شفافیت و بلوغ ذهنی می رسید که این قدرت رو بهتون میده تا اون جنبه هایی که میشه روشون یه دستی کشید و تغییرشون داد رو اصلاح کنید. باز هم تبریکات من رو پذیرا باشید چون خودسازی و رشد فردی شما از همین جا استارت خورده.

8- عادت به رشد کردن و ذهن آگاهی

طبق اکتشافاتی که کارول دوک و تیمش کردن (محقق های دانشگاه استنفورد هستن. کم کسی نیستن. پس به حرفشون گوش کنید) مردم می تونن دو تا ذهنیت داشته باشن. یه سری ها ذهنیتی دارن که به رشد منتهی میشه. یه تعداد هم ذهنیت ثبات دارن که خودشون بهش میگن fixed mindset.

دسته دومی ها خیلی دنبال رشد و پیشرفت نیستن. هر چقدر استعداد و هوش و توانایی بهشون راه بده همونقدر رشد می کنن چیز بیشتری هم از زندگی نمی خوان. اون ها معتقدن استعداد اگه باشه خودش کار خودش رو می کنه. اگه هم نباشه نیست دیگه. کاری ش نمیشه کرد. زندگی آروم و بی دردسری که اصولا ترجیح میدن دم ساحل بمونن و آفتاب بگیرن. قابل توجه این دسته از دوستان باید بگم که نخیر علم چیز دیگه ای ثابت کرده. حالا راجع بهش حرف می زنیم.

حالا می ریم سراغ دسته اولی ها، اون ها همون کسایی هستن که وقتی میرن لب دریا، دراز کشیدن و آفتاب گرفتن واسشون معنا نداره. یه تخته می ندازن زیر پا و خودشون رو می سپارن به دست موج ها. این جور آدم ها اعتقاد عجیبی به رشد دارن و به همین زودی ها هم از رشد سیر نمی شن. اون ها باور دارن که هر چقدر هم که هوش و استعداد داشته باشی، با تلاش بیشتر میشه مقدار اون ها رو هم زیاد کرد. البته باید بگم که این موضوع از طریق اسکن هایی که از مغز گرفتن ثابت شده. واقعا تلاش زیاد به مرور باعث رشد هوش و استعداد اولیه فرد می شه.

این افراد هوش و استعداد رو فقط یه نقطه شروع می دونن که حتی اگر نباشن هم هیچ غمشون نیست. چون سخت کوشی رو علت موفقیت می دونن.  اون ها عاشق یادگیری و چالش هستن.

یکی از راه هایی که شما رو به ذهن آگاهی می رسونه همین موضوع هست که درباره هوش و استعداد خودتون و همکارها قضاوت نکنید.

شما باید مغز و ذهنتون رو در معرض چالش و رشد و موفقیت قرار بدید. آکبند تا کی می خوایید نگهشون دارید ضمانتنامه هم که ندارن. پس ازشون با خیال راحت استفاده کنید. و ازشون کار بکشید. بذارید عضلات مغزتون توی مواجه با چالش ها ورزیده بشه.

خیلی وقت ها شما ممکن هست به این خاطر که چالش ها رو دوست دارید و انگار سرتون درد می کنه برای کارهای سخت و پیچیده، توی محیط کار مورد انتقاد قرار بگیرین. اما بی خیال. از خود این انتقادها هم برای رشد و شکوفایی استفاده کنید. مثل جاروبرقی فرصت های رشد رو بکشید سمت خودتون و نگران نگاه های مردم هم نباشید.

این ذات ذهن آگاهی هست که شما رو هل می ده سمت فرصت های جدید. تا خودتون رو بسنجید و چیزهای زیادی یاد بگیرید. و رشد کنید.

ذهن آگاهی معتقد هست که شما می تونید با کسب تجربه پیشرفت کنید، به سمت چالش ها برید و رشد کنید، و در عین حال توی لحظه زندگی کنید.

گاهی اوقات یه صداهایی میپیچه توی سرتون که میگه بی خیال بابا ول کن این کار رو، چرا می خوای خودت رو توی دردسر بندازید.

از من می شنوی همه رو از راه همون گوشی که دروازه ست بیرون کن. بزن توی دل هیجان و چالش. برو تا کشف کنی. تو به دنیا نیومدی که یه کپی باشی. هستی تا چیزهای جدید و ایده های جدید خلق کنی. پس صداهای سرت رو به سادگی با یه دکمه میوت کن.

آخه خیلی از اون صداها مثل خوره میفتن به جونت که اگه واقعا نتونم موفق شم چی؟ اگر از پسش بر نیام چی؟ اصلا من مهارت این کار رو دارم؟ واسه همین حرف هاست که میگم اول اون رو میوت کن و بعدش خودت رو بغل کن و به خودت بگو “حتی اگر مهارت این کار رو هم نداری، این کار فرصتی هست تا با تلاش هم این مهارت رو یاد بگیری هم یه ستاره به ستاره هات اضافه می شه.”

وقتی شما به قله های ذهن آگاهی رسیدید تمامی چالش ها و روزهای سخت کاری برای شما لذت بخش می شن.

شما فقط یه انتخاب می تونید داشته باشید:

  • یکیش اینکه سفت و سخت بشینید روی یه صندلی ثابت و ساعت 5 هم برید سوار مترو بشید و برید سمت خونه تا سریال ساعت 8 رو ببینید. در نهایت هم یه مستمری بگیر ساده بشید.
  • و یا اینکه مثل اون ماهی سیاه کوچولو از حصار برکه ی کوچیک دل بکنی و بزنی به دل دریا و اون پرنده ی ماهی خوار دهن گشاد رو هم شکست بدی و برسی به همونجا که دلت اونجاست.

انتخاب یکی از این دو تا گزینه اصلا کار سختی نیست. چرا که ته جفت این راه ها معلومه که به کجا میرسه. با این حال یه مکث ذهنی کوچولو قبل از انتخاب معجزه می کنه. تمام و کمال با ذهن و روح خودت انتخاب کن. هیچ کس هم حق نداره بابت انتخابت قضاوتت کنه.

 

ذهن آگاهی در محیط کار با کمربندی از نارنجک و بمب ساعتی در راه است…

این خیلی حیرت انگیز هست که سال هاست شرکت های بزرگی مثل SAP، Google، Verizon media و Intel مشغول برگزاری دور های ذهن آگاهی برای کارمندان خودشون هستن که طبق مستندات واقعا هم موفقیت آمیز بوده. اون ها حتی کارمندانی توی لیست انتظار برای شرکت توی این دوره ها دارند. یعنی اثر بخشی این دوره ها به قدری بالاست که خود کارکنان داوطلب می شن برای حضور توی این دوره ها. این دوره ها شامل جلسات هفتگی و ماهانه میشه. مثلا رهبر ذهن آگاهی توی شرکت Intel جلسات هفتگی ترتیب داده برای هر صبح جمعه که 90 دقیقه هم طول می کشه. توی این جلسات از چالش ها و موضوعات هفتگی کارمندان حرف زده میشه تا انجام مراقبه و فعالیت های گروهی که واقعا تاثیر چشمگیری توی بازدهی کارمندان داشته.

مدیران این شرکت ها به این دوره ها به چشم یه سرمایه گذاری بزرگ نگاه می کنن. چون نه تنها سلامت روان کارکنان خودشو رو تضمین می کنن، بلکه یه بازگشت سرمایه حیرت انگیزی هم داره که برگزاری این دوره ها رو برای سازمان ها و شرکت ها الزامی می کنه.

رهبران بزرگ این غول های جهانی پیش بینی کردند که به زودی شاهد حیاتی شدن این توی همه محیط های کاری هستیم. و همه به قدرت فوق العاده ذهن آگاهی باور پیدا می کنن.

همونطور که 50 سال پیش وجود سالن های ورزشی توی شرکت ها یه اتفاق عجیب و غریب بود اما این روزها همه شرکت ها در تلاش هستن تا سالن های مجهز ورزشی برای کارکنان خودش فراهم کنه.

اون ها معتقدند این آینده رو برای ذهن آگاهی هم می تونیم پیش بینی کنیم. که خیلی هم دور نیست. یه روزی می رسه که کارمندها به جای اینکه منتظر باشن ساعت 5 شه تا فرار کنن، در انتظار ساعت 5:30 هستن تا برنامه های ذهن آگاهی خودشو رو دنبال کنن.

به زودی شاهد یه انقلاب بزرگ توی محیط های کاری هستیم. انقلابی که مدافع سلامت روان کارکنان هست و تنها قدرتی که می تونه این انقلاب رو رقم بزنه ذهن آگاهی هست.

دوره یادگیری تولید محتوا با مربی
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
فهرست