دستاورد زندگیت چیه؟
قانون شماره 1 میگه:
شما تو زندگیتون 5 تا سطل دارید، که میزان پرُ یا خالی بودن اونها و همین طور ترتیب پر شدنشون، نشون از پتانسیلهای شما برای رسیدن به موفقیت و دستاورد های بزرگ هست.
دوستم، دیوید، تو حیات خونهاش نشسته بود و داشت از قهوه اسپرسو صبحگاهیاش لذت میبرد که یه دفعه از دور یه مردی با لباس باشگاه، که حسابی هم عرق از سر و صورتش میریخت و داشت نفسنفس میزد، بهش نزدیک شد. اون مرد وقتی به دیوید رسید، یه کم مکث کرد و در حالتی که به سختی نفسنفس میزد با دوستم خوش و بشی کرد و یه جوک نامفهومی رو تعریف کرد و خودش هم دیوونه وار بهش خندید و بعد به صورتی کاملا پرت و پلا و بی ربط، شروع کرد در مورد سفینه فضاییای که ساخته، میکروچیپهایی که تو مغز میمونها میخواد کار بذاره و رباتهایی که میخواد به هوش مصنوعی مجهز کنه، حرف زدن. بعد از چند دقیقه هم از دوستم دیوید خداحافظی کرد و عرقریزون دوباره به دویدن ادامه داد.
اون مرد عرق کردهیِ در حال دویدن، کسی نبود جز، ایلان ماسک. میلیاردر و بنیانگذار کمپانیهایی مثل تسلا، پی پال، SpaceX، OpenAI و…. با دستاورد های عجیب و غریب!
قبل از اینکه من هویت اون مرد رو براتون رو کنم، به احتمال خیلی زیاد، شما تو ذهنتون یه آدمی رو تصور کردید که احتمالا از دیوونه خونه ای چیزی فرار کرده یا کلا مشکل روحی و روانی داره.
اما به محض اینکه شما اسم « ایلان ماسک » رو شنیدید، تمام اون جاهطلبیهایی که در موردش حرف میزد و شما تو ذهنتون داشتید تصور میکردید که از دهن و مغز یه آدم روانی بیرون اومده، خیلی معقول و منطقی و باورپذیر شد. اونقدر این جاهطلبیها و دستاورد ها تو ذهن مردم باورپذیر شده که، آدمهای زیادی حتی تمام اون مال و اموالی که میخوان برای بچههاشون به ارث بذارن رو ازش میگذرن تا از اون و کارهاش حمایت کنن، اون قدر باور پذیره که کورکورانه شغلهای خودشون رو رها میکنن به این امید که برن پیش اون و تیمش کار کنن، اونقدر باورپذیره که حتی قبل از اینکه محصولی رو کامل وارد بازار کنه، همهاش رو پیش خرید میکنن.
میدونید چرا؟ چون ایلان ماسک_مثل همه اون افرادی که من تا الان ملاقات کردم و آدمهای بزرگ و مشهوری بودن که چیزهای بزرگ و تاثیرگذاری ساختن_ 5 سطل پُر شده دارن.
” انجام چند کار همزمان ” یا Multitasking | توهمی بین نویسندها
5 تا سطل مهم زندگی برای دستاورد های بیشتر
هر چیزیکه شما در مجموع این 5 سطل جمع میکنید، در اصل همون پتانسلهای بالقوه شما تو کار حرفهایتون هستن. پر بودن این سطلهاست که تعیین میکنه که رویای شما، اول از همه برای خود شما و بعد هم برای همه کسایی که میشنون ،چه قدر بزرگ، قابل باور و دستیافتنی هست. کسایی که ما الان شاهد موفقیتشون هستیم و به دستاورد های بزرگی رسیدن، همونهایی بودن که سالهای سال مشغول پر کردن سطلهاشون بودن.
و اون کسی که به اندازه کافی خوششانس هست که 5 تا سطل پر داشته باشه، همه پتانسیلهای لازم برای تغییر جهان رو داره.
وقتی که شما دنبال کار میگردید، دنبال یه کتاب میگردید که شروع کنید به خوندن یا دنبال این هستید که اصلا کدوم یکی از رویاهاتون رو میخواید دنبال کنید، باید اول از پر بودن این 5 تا سطلتون و اینکه چه قدر پر هستن کاملا آگاه باشید.
این 5 تا سطل اینا هستن:
1 : اون چیزهایی که میدونید ( دانش شما )
2 : اون چیزهایی که میتونید انجام بدید ( مهارتهای شما )
3 : اون کسایی که شما میشناسیدشون و باهاشون ارتباط دارید ( شبکه شما )
4 : اونچیزهایی که دارید ( منابع شما )
5 : اونچیزی که آدمهای دنیا در مورد شما فکر میکنن ( شهرت و معروفیت شما )
یک سوال پیچیده در مورد مهمترین دستاورد زندگی
برم دنبال پول درآوردن یا کمک به انسانها
توی اول مسیر شغلیم، اون زمانی که یه بنیانگذار 18 ساله بودم، یه سوال پیچیده با جواب نامعلوم، ذهنم رو به شدت مشغول کرده بود. اون سوال این بود؛ اینکه من تمام وقت و انرژیم رو روی ساخت یه شرکت و پولدار شدن خودم بذارم کار بهتریه یا اینکه به آفریقا برگردم، همون جایی که متولد شدم و تمام وقت و انرژیم رو صرف حتی نجات دادن جون یه نفر بکنم؟
این سوال و این دغدغه، سالها با من بود تا اینکه یه روزی خیلی اتفاقی توی نیویورک تونستم به جواب واضح و قانعکنندهای برسم. من تو یه مراسمی شرکت کردم که Radhanath Swami که یه راهب معنوی مشهور توی جهان هست، اون رو ترتیب داده بود. تو همون زمان که همه پیروان اون مشغول گفتن ذکرهای معنوی بودن و تو سکوت مطلق غرق کلماتی بودن که اون به زبون میاورد، راهب پرسید که آیا کسی از جمعیت از من سوالی داره؟ من دستم رو بلند کردم و راهب به من اشاره کرد که سوالم رو بپرسم. من پرسیدم: آیا ساختن یه کسب و کار برای پولدار شدن خودم کار بهتر و انسانیتری هست و من رو به یه آدم غنی و بهتری تبدیل میکنه یا اینکه برگردم آفریقا و تلاش کنم که جون انسانها رو نجات بدم؟
راهب اون لحظه یه جوری به من زل زده بود که انگار داره کل مغز و بدن من رو اسکن میکنه و از همه چیزی که حتی تو عمیقترین سطح داره میگذره، باخبره .
چند دقیقهای تو سکوت گذشت و بعد گفت : «تو از یه سطل خالی که، چیزی نمیتونی بریزی!»
تقریبا یک دهه بعد از اون لحظهای که راهب این حرف رو به من زد، میتونم بگم این چیزی که گفت هیچ وقت به اندازه الان برام واضح و روشن نبوده.
منظور راهب این بود که تو اول از هر چیزی باید سطلهای خودت رو پر کنی و روی اون تمرکز کنی،چون کسی که سطلهاش پره، میتونه دنیا رو به اون سمت مثبتیای که میخواد بچرخونه.
تو این روزها که چندین شرکت بزرگ ساختم، با بزرگترین سازمانها و شرکتهای دنیا کار کردم، مولتی میلیاردر شدم، هزاران هزار نفر رو مدیریت میکنم، صدها کتاب خوندم و بیشتر از 700 ساعت وقت صرف کردم برای مصاحبه با موفقترین آدمهای دنیا، سطلهای من به اندازه کافی پر هستن. الان، من هم دانش و مهارت و شبکه دارم، هم منابع و شهرت که بخوام و بتونم به میلیونها نفر تو کل دنیا کمک کنم و این، دقیقا همون کاریه که تصمیم دارم بقیه عمرم رو صرفاش بکنم، یعنی کارهای بشردوستانه، ساختن سازمانها و شرکتهای بیشتر و مدرسه و سیستم آموزشیای که در حال حاضر دارم روش کار میکنم.
مسیر شغلی تولید محتوا | غَلَط های ِ من( انرژی و پول هام سوخت)
چه جوری و به چه ترتیبی این 5 تا سطل رو پر کنیم؟
این 5 تا سطل یه جورایی بهم متصلان، یعنی پر کردن یکی، میتونه به پر کردن اونیکی کمک کنه و معمولا هم به ترتیب از راست به چپ پر میشه.
ما همهمون معمولا زندگی حرفهای خودمون رو با کسب دانش ( مدرسه، دانشگاه و…) شروع میکنیم و زمانی که این دانشمون رو به کار میگیریم اون رو تبدیل به مهارت میکنیم، حالا وقتی دانش و مهارت داشته باشیم، از نظر حرفهای برای دیگران ارزشمند هستیم و همینجوری شبکه اطراف ما شروع میکنه به رشد کردن و بزرگ و بزرگتر میشه.پس وقتی دانش و مهارت و شبکه داشته باشیم، دسترسی ما به منابع گسترش پیدا میکنه و زمانی که دانش و مهارت و شبکه و منابع ارزشمندی داشته باشیم، بدون شک به آدم مشهور و پرطرفداری تبدیل میشیم.
کاملا دقت کنید به این 5 تا سطل و ارتباط اونها بهم، مشخصه که سرمایهگذاری روی سطل اول ( دانش ) پربازدهترین سرمایهگذاری هست.چون زمانیکه این دانش به کار گرفته میشه و تبدیل به مهارت میشه، اون به صورت اتومات سطلهای دیگه شما رو هم پر میکنه.
تکرار نوشتاری | تجربه من بعد از 70 بار تکرار محتوا
شغل کمدرآمد و کم دستاورد چه شغلیه؟
اگر واقعا این چیزیکه گفتم رو درک کنید، قطعا تشخیص میدید که، شغلی که به شما پول بیشتری میده، اما در عوضش دانش و مهارت کمتری یاد میگیرید، در واقع کمدرآمدترین شغلهاست. و اون نیرویی که از ما میخواد خلاف این حقیقت همیشه پیش بریم، دقیقا ایگو Ego یا نفس ماست. ایگو یا نفس ما توانایی باورنکردنیای داره برای اینکه ما رو متقاعد کنه که دو تا سطل اول رو نادیده بگیریم _ ما رو متقاعد کنه که فقط برای پول بیشتر ( سطل 4 ) یا عنوان شغلی و موقعیت و شهرت بیشتر ( سطل 5 )، شغلی رو انتخاب کنیم که هیچ دانش و یادگیریای نداره ( سطل 1 ) یا هیچ مهارتی تو موفقیتش نقش نداره ( سطل 2 ). وقتی در واقعیت تسلیم این وسوسه نفسمون میشیم، پایههای حرفهای یا شغلی خودمون رو خیلی سست میسازیم.
این تصمیمهای کوتاه مدت– یعنی ناتوانی شما در به تاخیرانداختن لذتها، صبور بودن و سرمایهگذاری روی دو تا سطل اول_ شما رو به کلی از مسیر درست خارج میکنه و عقب میندازه.
چه جوری نمونه تولید محتوا متنی بسازیم؟ | پورتفولیو نویسندگی
داستان ریچارد و شکستش تو مسیر شغلی و حرفهای
تو سال 2017، یه کارمند 21 ساله بسیار با استعداد، به اسم ریچارد، وارد دفتر من شد و از من خواست که یه وقتی بهش بدم که یه چیزی رو با من درمیون بذاره. اون به من گفت که بهش یه شغل خیلی خوب و موقعیت عالی به عنوان مدیر عامل یه شرکت پیشنهاد شده و تصمیم داره که شرکت من رو ترک کنه و استعفا بده (( دقیقا همون شرکتی که در حال شکوفایی بود)). چیز یکه گفت این بود که اون شرکت رقم خیلی بالاتری رو به عنوان دستمزد بهش پیشنهاد داده ( تقریبا دو برابر اونچیزی که تو شرکت ما میگرفت) همراه با یه سری مزایای مادی دیگه و امکان زندگی تو نیویورک___خیلی دورتر از دهکده کوچیکی که توش متولد شده بود و بالاتر از انگلیس و منچستر، شهری که شرکت ما اونجا بود.___ صادقانه بخوام بگم، من اصلا به حرفش توجهی نکردم و باورش نکردم. اصلا نمیتونستم باور کنم که یه شرکت و کسب و کار قانونیای بیاد به یه کارمند مبتدی، بدون هیچ سابقه مدیریتیای همچین پیشنهاد شغلیای بده. اما با این وجود من استعفاش رو قبول کردم و اتفاقا هر حمایت و کمکی که لازم داشت بهش دادم. در نهایت اتفاقا معلوم شد که من اشتباه میکردم و حرفش واقعی بود. واقعا این پیشنهاد شغلی وجود داشت و یک ماه بعد، اون مدیر عامل اون شرکت شد و به نیویورک نقل مکان کرد و زندگی جدید خودش رو به عنوان یه مدیر تو شرکت بیگ اپل شروع کرد که، یه استارت آپ تو یه بازار رو به رشد با یه تیمی متشکل از بیشتر از 20 نفر بود.
اما متاسفانه این پایان داستان نبود، همونطوری که زندگی به من و ریچارد یاد داد، اگر واقعا میخواید برای نتایج پایدار و طولانیمدت تلاش کنید، نمیتونید از پر کردن سطل اول و دوم چشمپوشی کنید، و اگر تو این مسیر قدم بذارید ( یعنی حذف مرحله پر کردن سطل 1 و 2 )، شما دارید خونهتون رو با ماسه میسازید. در عرض کمتر از 18 ماه شرکتی که ریچارد بهش پیوسته بود افت کرد و کارمندهای کلیدیاش رو از دست داد و منابع مالیش ته کشید و گرفتار چالشهای مدیریتی مختلف شد. بعد از منحل شدن شرکت، ریچارد بیکار شد و دور از خونه و زندگیش دنبال یه کار کارمندی مبتدی دیگه میگشت، دقیقا تو همون موقعیتی که تو شرکت ما بود.
چه جوری دستاورد های بیشتری تو مسیر شغلیمون داشته باشیم؟
پس وقتی که در حال تصمیمگیری برای این هستید که کدوم مسیر رو برای زندگیتون انتخاب کنید، کدوم شغل رو بپذیرید یا تو زمان فراغت، رو چه چیزهایی سرمایهگذاری کنید، یادتون باشه که دانش، زمانی که به کار گرفته بشه( مهارت) تبدیل به یه قدرت بزرگ برای شما میشه. پس پر کردن دو سطل اول رو تو اولویت خودتون قرار بدید تا پایه و اساس حرفه ای که برای خودتون میخواید بسازید، سفت و محکم و ماندگار باشه، صرفنظر از اینکه گسلهای زندگی حرفهای و کاری شما چه قدر فعال میشن و چه قدر زلزلههایی با ریشتر بالا تو زندگی حرفهای شما اتفاق میافته.
من قطعا زلزلهها و پسلرزههای شغلی و حرفهای رو یه چیزهای غیرقابل پیشبینی میدونم که روی مسیر شما تاثیر منفی میذارن، این زلزلهها هر چیزی میتونن باشن، یه نوآوری و تکنولوژی جدید که کل صنعت شما رو نابود میکنه، اخراج شدن از شغل فعلیتون یا حتی ورشکست شدن شرکتتون. این زلزلهها میتونن همه سطلهای شما رو خالی ِخالی کنن، به جز دو تا سطل اول. اونها میتونن کل شبکهها و ارتباطات و آدمهایی که اطرافتون هستن رو نابود کنن، میتونن کل منابع و دستاورد های شما رو بگیرن، حتی میتونن روی شهرت شما تاثیر بذارن، اما هرگز و هرگز نمیتونن دانش شما رو نابود کنن یا مهارتهایی که یاد گرفتید رو ازتون باز پس بگیرن.
این دو تا سطل اول، ماندگاری شما رو تعیین میکنن و پیشبینی کننده دقیق آینده شما هستن.
خلاصه قانون:
5 سطل خودتون رو به ترتیب درست پر کنید تا دستاورد های بزرگتر و تاثیرگذار تری داشته باشید. از دانش خودتون استفاده کنید تا تبدیل به مهارت برای شما بشه و هر چه قدر که دانش بیشتری داشته باشید و بیشتر ازش استفاده کنید و به کار ببرید، ارزش بیشتری در جهان ایجاد میکنید. این ارزش، قطعا به شما شبکهای از آدمهای مرتبط، منابع فراوان و شهرت فراوان میده. فقط مطمئن باشید که سطلهاتون رو به ترتیب درستی پر میکنید.
کسایی که طلا احتکار میکنن، برای یه لحظه ثروتمند هستن، اما کسایی که دانش و مهارت احتکار میکنن برای همه عمرشون ثروتمند هستن و دستاورد های زیادی به دست میارن. ثروت واقعی، دانستههای شما و توانایی شما برای اجرای اون دانستههاست.
سایت شخصی STEVEN BARTLETT
کتاب رو برای دانلود توی کانال تلگرام گذاشتم. لینک دانلود
۲ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
سلام.
ممنونم ازتون.
اتفاقا امروز این کتاب رو توی یه ویدیوی یوتیوب دیدم :))
فقط یه چیزی.
لینک دانلود کتاب رو که قرار دادید، لطف کنید لینک پست رو بذارید؛ بجای گذاشتن لینک کانال.
چون بعدا کلی محتوا میذارید توی کانال و پیدا کردن کتاب، سخت میشه…
دمتون گرم.
سلام . لحظه هاتون پُرمحتوا.
ا چه جالب. پس با هم پیش میریم و میخونیمش 🙂
آره درست میگید . به اینجاش فکر نکرده بودم. همین الان ویرایشش میکنم.