__انزوای خودخواستهیِ من ِ درونگرا ___
۸ساله بودم که فهمیدم ((من یه چ
.
.
نشونه های درونگرایی من در دبستان
یادمه هر وقت که مدرسه اعلام میکرد یکی از همون <<اردوها
یعنی زجرِ عالم بود برای من که
مسیر شغلی تولید محتوا و غَلَط های ِ من( انرژی و پول هام سوخت)
روش های جلب توجه مخاطب به محتوا { ثروتمند این روزا کیه؟)
نشونه هایِ منِ درونگرا در دبیرستان و دانشگاه و سر کار
یادمه یه بار هم تو پیشدانشگاهی
.
گذشت تا رسیدم به دانشگاه. اونجا دیگه از همه بیشتر خاطرات بدِ اینجوری دارم. چون تو اشتباه ترین جای ممکن بودم (( آخه من و چه به رشته شیمی و مهندسی صنایع غذایی آخه)) . بگذریم. بحث در اون مورد هم مفصله و برمیگرده به یه “سیستم بیمار” پرسود برای بعضیها، که تو رو مجبور میکنه تو “بدترین زمان ممکن” که نه هیچی از “رشته و شغل” میفهمیف نه هیچی از “خودت ” ، سرنوشت و شغل آینده ات رو تو 4 ساعت کنکوری مشخص کنی.!.
یادمه تو کلاسهای دانشگاه هم ه
.
تو زندگی ِ ۶ ماهه کارمندیمم یادم نمیاد
آخه چرا باید اسمِ من ِ درونگرا ” ناتاشا ” باشه؟.!.
همیشه هم از بابام ( چون بابام
مشکل از من ِ درون گرا بود یا اونایِ برون گرا؟
اون موقع ها فکر میکردم واقعا م
اما بعدها فهمید
پیام محتوا رو به روش “اصغر آقا اکبری” انتقال ندید
حاکمیت برون گرا ها بر درونگرا ها
از وقتی که فهمیدم من یه آدمِ درون گرا هستم نه خجالتی، نه غیر اجتماعی ، نه…. یه کمی بیشتر حساس شدم رو محیط اطرافم. چون مشخصا طبق آماری که جاهای مختلف خوندم حداقل 1/3 یا 1/2 جمعیت ِ کل ِ دنیا درونگرا هستن، اما چرا تو همه دنیا، تو همه محیط ها همیشه همه چی مناسب برونگراها ساخته شده؟ و چون “همه جا ” مناسب برون گراها ساخته شده، منِ درونگرا تو هیچ جا راحت
به نظر من باید دست رو دست هم بذاریم و یه فکری برای این مساله بکنیم دیگه . نه؟ از دید ِ من اینم میتونه یه نوعی از [
تو این روزا مشکلات بیشتر از قبل هم شده، اونم با حضور چیزی به اسم ِ شبکه های اجتماعی. مثلا من ِ درونگرایی که عاشق نوشتنم و فراری از ویدئو گرفتن و جلو دوربین رفتن، اصلا تو شبکه های اجتماعی دیده نیمشم، چون عملا
پس حتی الگوریتم
اینستاگرام هم برای برونگراها تنظیم شده.!.
ヽ(°〇°) |
من چه جوری میخوام تو دنیایِ پر سر وصدا
این روزا دارم خیلی بیشتر در مو
و همین امرزو یه سری به اینا زدم و به نظرم خیلی خوب بودن:
- کتابی که دوباره بعد از سالها د
ارم مرور میکنم؛ “قدرت سکوت” از سوزان کین - یه تد تاک هم از خود سوزان کین Susan Caun دیدم : The power of introverts
- و سخنرانی های دکتر Brian Little که یه ((پیرمرده فوق العاده با
نمکِ درونگراست. )) من که کلی خندیدم با حرف هاش مخصوصا اون قسمت از تدتاکش که میگه منِ درونگرایی که یه پروفسور دانشگاه بودم و مجبور بودم در طول روز با صدها دانشجو سر و کله بزنم یه زمان هایی که نیاز پیدا میکردم به انزوای شخصی خودم میرفتم تو دس تشویی دانشگاه و چند دقیقه ای از تنهایی خودم لذت میبردم . یه بار که رفتم و داشتم از تنهایی ِ در زمان دستشویی خودم لذت میبردم، یه آدمِ برونگرا اومد کابین ِ بغلی من و یه دفعه داد زد تو دکتر Little ایییییییی؟ حساب کنید این صدا و عدم امنیت رو یه درونگرایی میشنید که موقع … سیفون رو باز میکرد که هیچ صدایی بیرون از منطقه امنش نره. ヽ(~_~(・_・ )ゝ ” و من فکر میکنم اگر قرار باشه فقط یه چیزی باعث بشه که یه درونگرا برای 6 ماه ِ آینده دچار یبوست بشه همینه که تو دستشویی و منطقه امن خودش مجبور بشه با یه آدم برونگرا دوباره صحبت کنه” :-)))))))))))) ویدئو TED talk
راستی من یه INFJ ام، شما چی؟
چند روز پیش هم خیلی اتفای تست ام بی تی آی MBTI دادم و نتیجه ۹۰٪ ((آی اِن اف جی INFJ)) شد. تا الان هیچ وقت نشده بود که بخوام وقت بذارم و این تست رو بدم یا اصلا بهش فکر کنم. تا اینکه پریروز به مقاله خوندم تو سایت «صدرا علی آبادی »که خیلی نوشته هاش رو دوست دارم. ( البته جدیدا خیلی کم مینویسه) تو یه جایی از مقاله اشاره کرده بود به تست MBTI و یه سایت انگلیسی معرفی کرده بود به اسم
16personalities.com
یه دفعه ای حس ِفضولی و کنجکاویم تحریک شد و شروع کردم تست رو زدن.
.
.
نتیجه شد INFJ
وقتی شروع کردم خصوصیات شخصیتی رو خوندنT نزدیک بود سه تا شاخ دربیارم «« این که میگفت چه قدرررررررررمن بودم»» اصلا ذره به ذره (( من)) بودم ، بدون هیچ چیز اضافه و کمی.!.
مگه میشه!؟
جالب ترین بخشش این بود: مناسب ترین شغل برای شخصیت INFJ (( نویسندگی)) و (( روانشناس)). بهترین لذت رو وقتی این افراد میبرن که کار ترکیبی انجام میدن مثلا {نوشتن در مورد روانشناسی}
این دیگه واقعا از عجیب عجیبتر بود برام . __چون من عاشق نوشتنِ مقاله های روانشناسی ام ___
و اتفاقا همین چند روز پیش بود که سر یه موضوعی داشتم خودمو سرزنش میکردم که باید دکترامو ادامه میدادم، چرا الان اینجام ، اصلا منو چه به نویسندگی { چه جوری تو 32 سالگی [ نویسنده سایت ] شدم؟ }، منی که انشاهام رو بابام مینوشت، ..[ هر چند که بارها و بارها بهم اثبات شده که نویسندگی مهم ترین لذتمه و الان تو بهترین نقطه زندگیم هستم به خاطر حضور فعل (( نوشتن)) تو زندگیم . ولی جبر زمونه بعضی وقتا حتی منِ عاشق و دیوونه یِ کارم رو هم به شک میندازه.
از اون لحظه چند برابر ((غرق ِنوشتن ))شدم.
.
.
___با همون کارهایی که خودتون م
۲ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
خب من هم همین مشکل شما رو دارم یعنی دیده و شنیده نشدن.
از برون گراها که توقع ندارم منِ ساکت و نامرئی رو ببینند ولی انتظار ندارم از طرف درون گراها هم نادیده گرفته بشم!
کاملا میفهمم. ولی من تو این چند سال اخیر خیلی بیشتر تمرکز کردم رو نقطه قوت هام و اول از هر چیزی سعی میکنم اونها رو بیشتر از اینی هم که هست ارتقا بدم. از طرفی نقطعه ضعف هام رو هم بیشتر بشناسم و ببینم ناتاشایِ درونگرای ِ کمالگرا چه جوری میتونه رو این نقطه ضعف ها کار کنه و تعدیل شون کنه. یه جورایی نمیخوام بذارم صرفا به خاطر این خصوصیت شخصیتی به چیزهایی که میخوام نرسم. مثلا میخوام محتواهام خونده بشه و آدم های بیشتری هر روز محتواهام رو بخونن پس قطعا همه جوره براش تلاش میکنم حتی اگر مسیر پرپیچ و خمی برای من ِ درونگرا باشه