نژادپرستی مدرن | حاکمیت برون‌گراها بر درون‌گراها

  1. خانه
  2. دسته بندی مقالات تولید محتوا
  3. نژادپرستی مدرن | حاکمیت برون‌گراها بر درون‌گراها

__انزوای خودخواسته‌یِ من ِ درونگرا ___

۸ساله بودم که فهمیدم ((من یه چیزیم ))هست.

.

.

نشونه های درونگرایی من در دبستان

یادمه هر وقت که مدرسه اعلام میکرد یکی از همون <<اردوهای دانش آموزی آشغالی دهه ۶۰ای>>پیش رومونه و باید از پدر و مادرامون هم پول و هم امضا بگیریم که رضایت بدن که هر بلایی سر بچه هاشون اومد خودشون در جریان بودن! همه ( همه که نه اشتباهه، اکثریت ) بچه های کلاس با دُم‌شون گردو میشکستن و من از حجم استرس وغم یاد «آهنگ های کویتی پور » میافتادم:-(((((

یعنی زجرِ عالم بود برای من که با ۳۰-۴۰ تا همکلاسی دیگه سوار یه اتوبوس بشم و اونا شروع کنن به پچ پچ کردن با همدیگه و با هم لولیدن این ور و اون ور و خوندن آهنگ های دهه شصتی مشهور و من مثل همیشه یه گوشه ای دور از همه بشینم و با تخیلاتم سیر و سفر کنم و هر چند دقیقه یک بارم مجبور باشم صدای زمخت ِمعلمِ پرورشی( که همه چیز بهش میخورد جز پرورش دادن ) رو بشنوم که ((چرا نمیری با بچه ها قاطی بشی. ))

مسیر شغلی تولید محتوا و غَلَط های ِ من( انرژی و پول هام سوخت)

روش های جلب توجه مخاطب به محتوا { ثروتمند این روزا کیه؟)

نشونه هایِ منِ درونگرا در دبیرستان و دانشگاه و سر کار

  یادمه یه بار هم تو پیش‌دانشگاهی مامان و بابام رو از طرف مدرسه خواستن و بهشون جلویِ خودِ من گفتن ((این بچه اگر اینطوری ادامه بده آینده خطرناکی داره مراقب باشید)).!. واقعا به همین اندازه مسئولین آموزش و پرورش نادون و احمق بودند و نه هیچی از آموزش میدونستن نه از پرورش .!.

.

گذشت تا رسیدم به دانشگاه. اونجا دیگه از همه بیشتر خاطرات بدِ اینجوری دارم. چون تو اشتباه ترین جای ممکن بودم (( آخه من و چه به رشته شیمی و مهندسی صنایع غذایی آخه)) . بگذریم. بحث در اون مورد هم مفصله و برمیگرده به یه “سیستم بیمار” پرسود برای بعضیها، که تو رو مجبور میکنه تو “بدترین زمان ممکن” که نه هیچی از “رشته و شغل” میفهمیف نه هیچی از “خودت ” ، سرنوشت و شغل آینده ات رو تو 4 ساعت کنکوری مشخص کنی.!.

یادمه تو کلاسهای دانشگاه هم همیشه سعی میکردم انقدری زود برسم که ((گوشه ای ترین صندلی کلاس )) رو انتخاب کنم ( اینجوری احساس امنیت روانی بیشتری میکردم تا وسط کلاس و گل ِ وسط کلاس باشم). بلافاصله بعد از تموم شدن کلاسها هم‌، سریع سوار ماشین و اتوبوس و هر چی دمِ دست تر بود میشدم و با سرعت نور خودم رومیرسوندم به خونه و دنجِ اتاقِ خودم.

.

تو زندگی ِ ۶ ماهه کارمندیمم یادم نمیاد حتی یه بار هم تو آشپزخونه شرکت با بقیه سر یه میز بشینم و غذامو share کرده باشم ، همیشه وایمیستادم همه غذاشون رو بخورن و بعد من غذامو گرم میکردم و پشت میز خودم تنها میخوردم.

درونگرا

آخه چرا باید اسمِ من ِ درونگرا ” ناتاشا ” باشه؟.!.

 همیشه هم از بابام ( چون بابام اسم من رو از یه کتاب انتخاب کرده بود) گِلِگی می‌کردم آخه «ناتاشا » هم شد اسم ! نه اینکه از اسمم بدم بیادا. نه  اصلا. از این بدم میومد که هر معلمی، استادی سر کلاس از راه میرسید، اولین اسمی که صدا میزد من بودم چون قشنگگگگگگگگگگگگگگگگ اسمم تو چشم بود و بین 40-50 نفر هم قشنگ میرفتم تو چشم استاد یا هر جایی که برای انجام هر کاری میرفتم و همچنان میرم، همه میپرسن خب حالا ناتاشا یعنی چی؟ U・ᴥ・U

مشکل از من ِ درون گرا بود یا اونایِ برون گرا؟

اون موقع ها فکر میکردم واقعا من یه چیزیم هست که انقدر انزوا و تنهایی رو دوست دارم و ترجیح میدم به جای مهمونی و پارتی های آنچنانی دوران دانشجویی، کنج اتاقم بشینم و با اینترنت Dial Up که 1 ساعت طول میکشید بوق ق ق ق ق ق ق ق ق بزنه  و وصل بشه ، با اینترنت زاقارت اون موقع ( البته حدس میزنم سرعتش از الانِ این روزا بیشتر بودا凸( ̄ヘ ̄)) دسترسی داشته باشم و برم در مورد چیزهای عجیب غریبی که تو ذهنم بود سرچ کنم و بعدم بشینم گوشه ای کتاب بخونم و…

اما بعدها فهمیدم ؛ ((نه من یه چیزیمه نه اونا )) بلکه فقط اینه که من درونگرام و اونا برونگرا. به همین سادگی.

پیام محتوا رو به روش “اصغر آقا اکبری” انتقال ندید

حاکمیت برون گرا ها بر درونگرا ها

از وقتی که فهمیدم من یه آدمِ درون گرا هستم نه خجالتی، نه غیر اجتماعی ، نه…. یه کمی بیشتر حساس شدم رو محیط اطرافم. چون مشخصا طبق آماری که جاهای مختلف خوندم حداقل 1/3 یا 1/2 جمعیت ِ کل ِ دنیا درونگرا هستن، اما چرا تو همه دنیا، تو همه محیط ها همیشه همه چی مناسب برونگراها ساخته شده؟  و چون “همه جا ” مناسب برون گراها ساخته شده، منِ درونگرا تو هیچ جا راحت نبودم و نیستم.

به نظر من باید دست رو دست هم بذاریم و یه فکری برای این مساله بکنیم دیگه . نه؟  از دید ِ من اینم میتونه یه نوعی از [ نژاد پرستی مدرن ] باشه. چون منِ درونگرا برای اینکه صدام شنیده بشه و کارام دیده بشه نمیتونم خودِ خودم باشم و مجبورم در طول روز بارها و بارها به خودم فشار بیارم و shift کنم سمتِ برون‌گرام و تلاش کنم مثل اونا رفتار کنم تا دیده و شنیده بشم.

تو این روزا مشکلات بیشتر از قبل هم شده، اونم با حضور چیزی به اسم ِ شبکه های اجتماعی. مثلا من ِ درونگرایی که عاشق نوشتنم و فراری از ویدئو گرفتن و جلو دوربین رفتن، اصلا تو شبکه های اجتماعی دیده نیمشم، چون عملا اکثریت آدم‌ها به «محتوای متنی » توجهی نمیکنن و همه دنبال ریلز Reels و محتوای ویدئویی و محتواهای پر سر صدا  و… هستن.

پس حتی الگوریتم اینستاگرام هم برای برون‌گراها تنظیم شده.!.

ヽ(°〇°)

من چه جوری می‌خوام تو دنیایِ پر سر وصدای ‌ِ برونگراپرست موفق بشم؟

این روزا دارم خیلی بیشتر در مورد این «تفاوت‌های طبیعی » و نحوه برخورد درست با این موضوع میخونم و مینویسم. سعی میکنم در مورد نقطه ضعف ها و قوت های درونگراییم بیشتر بدونم. کاری که باید بکنم اینه بیشتر روی نقطه قوت های درونگراییم تمرکز کنم ( مثل خلاقیت نوشتاری ) و از اونا استفاده کنم تا به موفقیتی از نوع درون گراها برسم ( کم هم آدمِ درونگرای ِ موفق و دیده شده و شنیده شده نداریم ها) و برعکس اصراری نداشته باشم که اِلا و بِلا من باید کاملا مثلِ برونگراها باشم و رفتار کنم وگرنه هیچی نمیشم. پس میخوام همین نویسنده ِ عاشق ِ نویسندگی بمونم که در زمینه های مختلف، خصوصا روانشناسی و رفتارشناسی تحقیق میکنه.

و همین امرزو یه سری به اینا زدم و به نظرم خیلی خوب بودن:

  • کتابی که دوباره بعد از سالها دارم مرور میکنم؛  “قدرت سکوت” از سوزان کین
  • یه تد تاک هم از خود سوزان کین Susan Caun دیدم : The power of introverts
  • و سخنرانی های دکتر Brian Little که یه ((پیرمرده فوق العاده با نمکِ درونگراست. )) من که کلی خندیدم با حرف هاش مخصوصا اون قسمت از تدتاکش که میگه منِ درونگرایی که یه پروفسور دانشگاه بودم و مجبور بودم در طول روز با صدها دانشجو سر و کله بزنم یه زمان هایی که نیاز پیدا میکردم به انزوای شخصی خودم میرفتم تو دستشویی دانشگاه و چند دقیقه ای از تنهایی خودم لذت میبردم . یه بار که رفتم و داشتم از تنهایی ِ در زمان دستشویی خودم لذت میبردم، یه آدمِ برونگرا اومد کابین ِ بغلی من و یه دفعه داد زد تو دکتر Little ایییییییی؟ حساب کنید این صدا و عدم امنیت رو یه درونگرایی میشنید که موقع … سیفون رو باز میکرد که هیچ صدایی بیرون از منطقه امنش نره. ヽ(~_~(・_・ )ゝ ” و من فکر میکنم اگر قرار باشه فقط یه چیزی باعث بشه که یه درونگرا برای 6 ماه ِ آینده دچار یبوست بشه همینه که تو دستشویی و منطقه امن خودش مجبور بشه با یه آدم برونگرا دوباره صحبت کنه” :-))))))))))))    ویدئو TED talk

راستی من یه INFJ ام، شما چی؟

چند روز پیش هم خیلی اتفای تست ام بی تی آی MBTI دادم و نتیجه ۹۰٪ ((آی اِن اف جی INFJ)) شد. تا الان هیچ وقت نشده بود که بخوام وقت بذارم و این تست رو بدم یا اصلا بهش فکر کنم. تا اینکه پریروز به مقاله خوندم تو سایت «صدرا علی آبادی »که خیلی نوشته هاش رو دوست دارم. ( البته جدیدا خیلی کم مینویسه) تو یه جایی از مقاله اشاره کرده بود به تست MBTI و یه سایت انگلیسی معرفی کرده بود به اسم
16personalities.com
یه دفعه ای حس ِفضولی و کنجکاویم تحریک شد و شروع کردم تست رو زدن.
.
.
نتیجه شد INFJ
وقتی شروع کردم خصوصیات شخصیتی رو خوندنT نزدیک بود سه تا شاخ دربیارم «« این که میگفت چه قدرررررررررمن بودم»» اصلا ذره به ذره (( من)) بودم ، بدون هیچ چیز اضافه و کمی.!.
مگه میشه!؟
جالب ترین بخشش این بود: مناسب ترین شغل برای شخصیت INFJ (( نویسندگی)) و (( روانشناس)). بهترین لذت رو وقتی این افراد میبرن که کار ترکیبی انجام میدن مثلا {نوشتن در مورد روانشناسی}
این دیگه واقعا از عجیب عجیب‌تر بود برام . __چون من عاشق نوشتنِ مقاله های روانشناسی ام ___
و اتفاقا همین چند روز پیش بود که سر یه موضوعی داشتم خودمو سرزنش میکردم که باید دکترامو ادامه میدادم، چرا الان اینجام ، اصلا منو چه به نویسندگی { چه جوری تو 32 سالگی [ نویسنده سایت ] شدم؟ }، منی که انشاهام رو بابام مینوشت، ..[ هر چند که بارها و بارها بهم اثبات شده که نویسندگی مهم ترین لذتمه و الان تو بهترین نقطه زندگیم هستم به خاطر حضور فعل (( نوشتن)) تو زندگیم . ولی جبر زمونه بعضی وقتا حتی منِ عاشق و دیوونه یِ کارم رو هم به شک میندازه.
از اون لحظه چند برابر ((غرق ‌ِنوشتن ))شدم.
.
.

___با همون کارهایی که خودتون میدونید ( کامنت و به اشتراک گذاری و …)  به «منِ درونگرای بیصدا »کمک کنید دیده بشم و حرفم شنیده بشه شاید « یه روزی » به درد« یه کسی» تو « یه جایی » خورد._____

مینی‌آموزش UX-Writing | دکمه‌نویسی

هدف: یادگیری دکمه‌نویسی و CTA ها ( چه جوری یه دکمه یا لینک رو انقدر جذاب و تاثیرگذار بنویسیم که کاربر روش کلیک کنه؟ )

۲ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • خب من هم همین مشکل شما رو دارم یعنی دیده و شنیده نشدن.
    از برون گراها که توقع ندارم منِ ساکت و نامرئی رو ببینند ولی انتظار ندارم از طرف درون گراها هم نادیده گرفته بشم!

    • ناتاشا جعفری
      ۱۴۰۲/۰۵/۱۷ ۹:۰۵ ب.ظ

      کاملا میفهمم. ولی من تو این چند سال اخیر خیلی بیشتر تمرکز کردم رو نقطه قوت هام و اول از هر چیزی سعی میکنم اونها رو بیشتر از اینی هم که هست ارتقا بدم. از طرفی نقطعه ضعف هام رو هم بیشتر بشناسم و ببینم ناتاشایِ درونگرای ِ کمالگرا چه جوری میتونه رو این نقطه ضعف ها کار کنه و تعدیل شون کنه. یه جورایی نمیخوام بذارم صرفا به خاطر این خصوصیت شخصیتی به چیزهایی که میخوام نرسم. مثلا میخوام محتواهام خونده بشه و آدم های بیشتری هر روز محتواهام رو بخونن پس قطعا همه جوره براش تلاش میکنم حتی اگر مسیر پرپیچ و خمی برای من ِ درونگرا باشه

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید

نژادپرستی مدرن | حاکمیت برون‌گراها بر درون‌گراها

__انزوای خودخواسته‌یِ من ِ درونگرا ___

۸ساله بودم که فهمیدم ((من یه چیزیم ))هست.

.

.

نشونه های درونگرایی من در دبستان

یادمه هر وقت که مدرسه اعلام میکرد یکی از همون <<اردوهای دانش آموزی آشغالی دهه ۶۰ای>>پیش رومونه و باید از پدر و مادرامون هم پول و هم امضا بگیریم که رضایت بدن که هر بلایی سر بچه هاشون اومد خودشون در جریان بودن! همه ( همه که نه اشتباهه، اکثریت ) بچه های کلاس با دُم‌شون گردو میشکستن و من از حجم استرس وغم یاد «آهنگ های کویتی پور » میافتادم:-(((((

یعنی زجرِ عالم بود برای من که با ۳۰-۴۰ تا همکلاسی دیگه سوار یه اتوبوس بشم و اونا شروع کنن به پچ پچ کردن با همدیگه و با هم لولیدن این ور و اون ور و خوندن آهنگ های دهه شصتی مشهور و من مثل همیشه یه گوشه ای دور از همه بشینم و با تخیلاتم سیر و سفر کنم و هر چند دقیقه یک بارم مجبور باشم صدای زمخت ِمعلمِ پرورشی( که همه چیز بهش میخورد جز پرورش دادن ) رو بشنوم که ((چرا نمیری با بچه ها قاطی بشی. ))

مسیر شغلی تولید محتوا و غَلَط های ِ من( انرژی و پول هام سوخت)

روش های جلب توجه مخاطب به محتوا { ثروتمند این روزا کیه؟)

نشونه هایِ منِ درونگرا در دبیرستان و دانشگاه و سر کار

  یادمه یه بار هم تو پیش‌دانشگاهی مامان و بابام رو از طرف مدرسه خواستن و بهشون جلویِ خودِ من گفتن ((این بچه اگر اینطوری ادامه بده آینده خطرناکی داره مراقب باشید)).!. واقعا به همین اندازه مسئولین آموزش و پرورش نادون و احمق بودند و نه هیچی از آموزش میدونستن نه از پرورش .!.

.

گذشت تا رسیدم به دانشگاه. اونجا دیگه از همه بیشتر خاطرات بدِ اینجوری دارم. چون تو اشتباه ترین جای ممکن بودم (( آخه من و چه به رشته شیمی و مهندسی صنایع غذایی آخه)) . بگذریم. بحث در اون مورد هم مفصله و برمیگرده به یه “سیستم بیمار” پرسود برای بعضیها، که تو رو مجبور میکنه تو “بدترین زمان ممکن” که نه هیچی از “رشته و شغل” میفهمیف نه هیچی از “خودت ” ، سرنوشت و شغل آینده ات رو تو 4 ساعت کنکوری مشخص کنی.!.

یادمه تو کلاسهای دانشگاه هم همیشه سعی میکردم انقدری زود برسم که ((گوشه ای ترین صندلی کلاس )) رو انتخاب کنم ( اینجوری احساس امنیت روانی بیشتری میکردم تا وسط کلاس و گل ِ وسط کلاس باشم). بلافاصله بعد از تموم شدن کلاسها هم‌، سریع سوار ماشین و اتوبوس و هر چی دمِ دست تر بود میشدم و با سرعت نور خودم رومیرسوندم به خونه و دنجِ اتاقِ خودم.

.

تو زندگی ِ ۶ ماهه کارمندیمم یادم نمیاد حتی یه بار هم تو آشپزخونه شرکت با بقیه سر یه میز بشینم و غذامو share کرده باشم ، همیشه وایمیستادم همه غذاشون رو بخورن و بعد من غذامو گرم میکردم و پشت میز خودم تنها میخوردم.

درونگرا

آخه چرا باید اسمِ من ِ درونگرا ” ناتاشا ” باشه؟.!.

 همیشه هم از بابام ( چون بابام اسم من رو از یه کتاب انتخاب کرده بود) گِلِگی می‌کردم آخه «ناتاشا » هم شد اسم ! نه اینکه از اسمم بدم بیادا. نه  اصلا. از این بدم میومد که هر معلمی، استادی سر کلاس از راه میرسید، اولین اسمی که صدا میزد من بودم چون قشنگگگگگگگگگگگگگگگگ اسمم تو چشم بود و بین 40-50 نفر هم قشنگ میرفتم تو چشم استاد یا هر جایی که برای انجام هر کاری میرفتم و همچنان میرم، همه میپرسن خب حالا ناتاشا یعنی چی؟ U・ᴥ・U

مشکل از من ِ درون گرا بود یا اونایِ برون گرا؟

اون موقع ها فکر میکردم واقعا من یه چیزیم هست که انقدر انزوا و تنهایی رو دوست دارم و ترجیح میدم به جای مهمونی و پارتی های آنچنانی دوران دانشجویی، کنج اتاقم بشینم و با اینترنت Dial Up که 1 ساعت طول میکشید بوق ق ق ق ق ق ق ق ق بزنه  و وصل بشه ، با اینترنت زاقارت اون موقع ( البته حدس میزنم سرعتش از الانِ این روزا بیشتر بودا凸( ̄ヘ ̄)) دسترسی داشته باشم و برم در مورد چیزهای عجیب غریبی که تو ذهنم بود سرچ کنم و بعدم بشینم گوشه ای کتاب بخونم و…

اما بعدها فهمیدم ؛ ((نه من یه چیزیمه نه اونا )) بلکه فقط اینه که من درونگرام و اونا برونگرا. به همین سادگی.

پیام محتوا رو به روش “اصغر آقا اکبری” انتقال ندید

حاکمیت برون گرا ها بر درونگرا ها

از وقتی که فهمیدم من یه آدمِ درون گرا هستم نه خجالتی، نه غیر اجتماعی ، نه…. یه کمی بیشتر حساس شدم رو محیط اطرافم. چون مشخصا طبق آماری که جاهای مختلف خوندم حداقل 1/3 یا 1/2 جمعیت ِ کل ِ دنیا درونگرا هستن، اما چرا تو همه دنیا، تو همه محیط ها همیشه همه چی مناسب برونگراها ساخته شده؟  و چون “همه جا ” مناسب برون گراها ساخته شده، منِ درونگرا تو هیچ جا راحت نبودم و نیستم.

به نظر من باید دست رو دست هم بذاریم و یه فکری برای این مساله بکنیم دیگه . نه؟  از دید ِ من اینم میتونه یه نوعی از [ نژاد پرستی مدرن ] باشه. چون منِ درونگرا برای اینکه صدام شنیده بشه و کارام دیده بشه نمیتونم خودِ خودم باشم و مجبورم در طول روز بارها و بارها به خودم فشار بیارم و shift کنم سمتِ برون‌گرام و تلاش کنم مثل اونا رفتار کنم تا دیده و شنیده بشم.

تو این روزا مشکلات بیشتر از قبل هم شده، اونم با حضور چیزی به اسم ِ شبکه های اجتماعی. مثلا من ِ درونگرایی که عاشق نوشتنم و فراری از ویدئو گرفتن و جلو دوربین رفتن، اصلا تو شبکه های اجتماعی دیده نیمشم، چون عملا اکثریت آدم‌ها به «محتوای متنی » توجهی نمیکنن و همه دنبال ریلز Reels و محتوای ویدئویی و محتواهای پر سر صدا  و… هستن.

پس حتی الگوریتم اینستاگرام هم برای برون‌گراها تنظیم شده.!.

ヽ(°〇°)

من چه جوری می‌خوام تو دنیایِ پر سر وصدای ‌ِ برونگراپرست موفق بشم؟

این روزا دارم خیلی بیشتر در مورد این «تفاوت‌های طبیعی » و نحوه برخورد درست با این موضوع میخونم و مینویسم. سعی میکنم در مورد نقطه ضعف ها و قوت های درونگراییم بیشتر بدونم. کاری که باید بکنم اینه بیشتر روی نقطه قوت های درونگراییم تمرکز کنم ( مثل خلاقیت نوشتاری ) و از اونا استفاده کنم تا به موفقیتی از نوع درون گراها برسم ( کم هم آدمِ درونگرای ِ موفق و دیده شده و شنیده شده نداریم ها) و برعکس اصراری نداشته باشم که اِلا و بِلا من باید کاملا مثلِ برونگراها باشم و رفتار کنم وگرنه هیچی نمیشم. پس میخوام همین نویسنده ِ عاشق ِ نویسندگی بمونم که در زمینه های مختلف، خصوصا روانشناسی و رفتارشناسی تحقیق میکنه.

و همین امرزو یه سری به اینا زدم و به نظرم خیلی خوب بودن:

  • کتابی که دوباره بعد از سالها دارم مرور میکنم؛  “قدرت سکوت” از سوزان کین
  • یه تد تاک هم از خود سوزان کین Susan Caun دیدم : The power of introverts
  • و سخنرانی های دکتر Brian Little که یه ((پیرمرده فوق العاده با نمکِ درونگراست. )) من که کلی خندیدم با حرف هاش مخصوصا اون قسمت از تدتاکش که میگه منِ درونگرایی که یه پروفسور دانشگاه بودم و مجبور بودم در طول روز با صدها دانشجو سر و کله بزنم یه زمان هایی که نیاز پیدا میکردم به انزوای شخصی خودم میرفتم تو دستشویی دانشگاه و چند دقیقه ای از تنهایی خودم لذت میبردم . یه بار که رفتم و داشتم از تنهایی ِ در زمان دستشویی خودم لذت میبردم، یه آدمِ برونگرا اومد کابین ِ بغلی من و یه دفعه داد زد تو دکتر Little ایییییییی؟ حساب کنید این صدا و عدم امنیت رو یه درونگرایی میشنید که موقع … سیفون رو باز میکرد که هیچ صدایی بیرون از منطقه امنش نره. ヽ(~_~(・_・ )ゝ ” و من فکر میکنم اگر قرار باشه فقط یه چیزی باعث بشه که یه درونگرا برای 6 ماه ِ آینده دچار یبوست بشه همینه که تو دستشویی و منطقه امن خودش مجبور بشه با یه آدم برونگرا دوباره صحبت کنه” :-))))))))))))    ویدئو TED talk

راستی من یه INFJ ام، شما چی؟

چند روز پیش هم خیلی اتفای تست ام بی تی آی MBTI دادم و نتیجه ۹۰٪ ((آی اِن اف جی INFJ)) شد. تا الان هیچ وقت نشده بود که بخوام وقت بذارم و این تست رو بدم یا اصلا بهش فکر کنم. تا اینکه پریروز به مقاله خوندم تو سایت «صدرا علی آبادی »که خیلی نوشته هاش رو دوست دارم. ( البته جدیدا خیلی کم مینویسه) تو یه جایی از مقاله اشاره کرده بود به تست MBTI و یه سایت انگلیسی معرفی کرده بود به اسم
16personalities.com
یه دفعه ای حس ِفضولی و کنجکاویم تحریک شد و شروع کردم تست رو زدن.
.
.
نتیجه شد INFJ
وقتی شروع کردم خصوصیات شخصیتی رو خوندنT نزدیک بود سه تا شاخ دربیارم «« این که میگفت چه قدرررررررررمن بودم»» اصلا ذره به ذره (( من)) بودم ، بدون هیچ چیز اضافه و کمی.!.
مگه میشه!؟
جالب ترین بخشش این بود: مناسب ترین شغل برای شخصیت INFJ (( نویسندگی)) و (( روانشناس)). بهترین لذت رو وقتی این افراد میبرن که کار ترکیبی انجام میدن مثلا {نوشتن در مورد روانشناسی}
این دیگه واقعا از عجیب عجیب‌تر بود برام . __چون من عاشق نوشتنِ مقاله های روانشناسی ام ___
و اتفاقا همین چند روز پیش بود که سر یه موضوعی داشتم خودمو سرزنش میکردم که باید دکترامو ادامه میدادم، چرا الان اینجام ، اصلا منو چه به نویسندگی { چه جوری تو 32 سالگی [ نویسنده سایت ] شدم؟ }، منی که انشاهام رو بابام مینوشت، ..[ هر چند که بارها و بارها بهم اثبات شده که نویسندگی مهم ترین لذتمه و الان تو بهترین نقطه زندگیم هستم به خاطر حضور فعل (( نوشتن)) تو زندگیم . ولی جبر زمونه بعضی وقتا حتی منِ عاشق و دیوونه یِ کارم رو هم به شک میندازه.
از اون لحظه چند برابر ((غرق ‌ِنوشتن ))شدم.
.
.

___با همون کارهایی که خودتون میدونید ( کامنت و به اشتراک گذاری و …)  به «منِ درونگرای بیصدا »کمک کنید دیده بشم و حرفم شنیده بشه شاید « یه روزی » به درد« یه کسی» تو « یه جایی » خورد._____

۲ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • خب من هم همین مشکل شما رو دارم یعنی دیده و شنیده نشدن.
    از برون گراها که توقع ندارم منِ ساکت و نامرئی رو ببینند ولی انتظار ندارم از طرف درون گراها هم نادیده گرفته بشم!

    • ناتاشا جعفری
      ۱۴۰۲/۰۵/۱۷ ۹:۰۵ ب.ظ

      کاملا میفهمم. ولی من تو این چند سال اخیر خیلی بیشتر تمرکز کردم رو نقطه قوت هام و اول از هر چیزی سعی میکنم اونها رو بیشتر از اینی هم که هست ارتقا بدم. از طرفی نقطعه ضعف هام رو هم بیشتر بشناسم و ببینم ناتاشایِ درونگرای ِ کمالگرا چه جوری میتونه رو این نقطه ضعف ها کار کنه و تعدیل شون کنه. یه جورایی نمیخوام بذارم صرفا به خاطر این خصوصیت شخصیتی به چیزهایی که میخوام نرسم. مثلا میخوام محتواهام خونده بشه و آدم های بیشتری هر روز محتواهام رو بخونن پس قطعا همه جوره براش تلاش میکنم حتی اگر مسیر پرپیچ و خمی برای من ِ درونگرا باشه

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
فهرست