آمادهاید؟ بریم ببینیم ارتباطات که یکی دیگه از شاخههای مهارتهای نرم هست، به چه بخشهایی تقسیم میشه و چه کارایی لازمه انجام بدیم تا با اطرافیان ارتباط موثر داشته
مهارت ارتباطات با دیگران
مهارت ارتباط با دیگران به معنی ارتباط برقرار کردن با افرادی هست که به طرق مختلف با ما و محیط شغلی ما پیوند دارن. مفید واقع شدن اقداماتی که ما در حوزهی تخصصی انجام میدیم، به نحوهی ارتباط ما با اطرافیانمون وابسته هست. قوی بودن تو این زمینه، به خصوص در مشاغلی که با نقشهای زیادی سر و کار دارن، اهمیت بیشتری داره؛ مثل یه شرکت طراحی لباس و مد که نیاز به تعامل و همفکری گروهی داره و یا یه تور لیدر که دیگه مشخصه هدف از وجود چنین شغلی چی هست: ارتباط موثر با گردشگران!
قبلا هم گفته شد که قرار نیست ما بی سر و صدا توی دل خودمون کار کنیم و پیشرفت کنیم؛ قراره با دیگران، از جمله همکاران و مخاطبان، تعامل داشته باشیم و لازمهی بهبود این تعامل اینه که بایدها و نبایدها رو بدونیم و اجرا کنیم.
مهارتهای ارتباطات شامل موارد زیر میشه:
- مهارتهای ارائه (Presentation Skills)
- اعتماد به نفس (Self-Confidence)
- احترام متقابل (Mutual Respect)
- همدلی (Empathy)
- گوش دادن فعال (Active Listening)
- ارتباط کلامی و غیرکلامی (Verbal Communication & Non-Verbal Communication)
- ارتباط نوشتاری (written Communication)
- بازخورد سازنده (Constructive Feedback)
- مهارتهای اجتماعی (Social Skills)
- گفتار و نوشتار واضح (Clear Speech & Writing)
- دوستی (Friendliness)
- مذاکره کردن (Negotiating)
- صداقت (Openness)
- حل تعارض (Conflict Resolution)
- تاثیرگذاری (Influencing)
- اقناع (Persuasion)
- تحمل (Tolerance)
- اعتبار و قابلیت اطمینان (Reliability & Dependability)
- میانجیگری (Mediation)
1: مهارتهای ارائه
خیلی از ما، از بچگی تا همین حالا، از کنفرانس دادن و وایستادن روی سکویی که کلی آدم بهمون خیره میشن میترسیم. شاید دلیلش این باشه که هیچکس هیچوقت به ما نگفت و نمیگه که مخاطبانی که در حال تماشای ما هستن، لولو نیستن و به وقتش خود اونها هم قراره برن رو سکو و مبحثی رو ارائه بدن! اصلا راه غلبه به این ترسه، همینه که خودمون رو جای مخاطب بذاریم و عمیقا درک کنیم که اونها با ما همفکر هستن و دوست دارن همه چی خوب و باآرامش پیش بره.
اینا همش درست، اما دلیل نمیشه بدون آمادگی قبلی برای ارائه، مقابل جمع حضور پیدا کرد!
فکر میکنید راه چاره چیه؟
تمرین، تمرین و باز هم تمرین!
اولین کاری که به عنوان تمرین باید انجام بدید اینه که قبل از این که جلوی مخاطبان اصلی ظاهر بشید، متن سخنرانی خودتون رو بنویسید و بارها و بارها از روش بخونید و هر بار تصور کنید که مخاطب داره شما رو نگاه میکنه و قراره ازتون یاد بگیره. وقتی دارید موهاتون رو شونه میکنید، وقتی میخواید برید به تخت خواب، وقتی دارید نظافت میکنید و حتی وقتی دارید تو حیاط طناببازی میکنید، جملات و کلماتتون رو تکرار کنید و اون قدر این کارو انجام بدید که حس کنید این سخنرانی با شما متولد شده و مثل آب روان تو ذهن شما جاریه.
یه کار جالب هم اینه که صداتون رو ضبط کنید و چندین بار گوش بدید تا متوجه ایرادات و کاستیها بشید؛ فقط یادتون باشه که درست مثل شنوندههای اصلی که قراره به شما گوش بدن، قضاوت کنید.
قرار نیست مخاطب از ریشه تا نوک برگهای موضوع رو بدونه!
اگه موضوعی که قراره دربارهش حرف بزنید رو درختی پر از شاخه و برگ تصور کنید، این حقیقت باید براتون جا بیفته که اگه حرفهایترین سخنران جهان هم باشید، باز هم نمیتونید تو یه جلسه راجع به تمام شاخهها و برگها و لونهی گنجشکها صحبت کنید! پس اگه چنین عادتی دارید، همین حالا بریزیدش دور و سعی کنید توی هر ارائه روی مبحث اصلی تمرکز کنید و چیزایی که فکر میکنید گفتنشون واقعا بااهمیته رو با مخاطب به اشتراک بذارید.
مثبت باشید تا نتیجهی مثبت بگیرید
اوج مهارت ارائه برمیگرده به ایجاد حس خوب و انرژی مثبت در مخاطب! مدام تو دلتون نگید که وای من افتضاحم! قراره گند بزنم! مثبت بودن اصلا سخت نیست، نفس عمیق بکشید، لبخند بزنید و به چند دقیقه بعد که حضار دارن از توضیحات شما لذت میبرن فکر کنید و بعد هم شروع کنید. لبخند زدن باعث ترشح اندورفین میشه و درنتیجه اضطراب احتمالی شما با آرامش جایگزین میشه.
مطمئن باشید که بینندگان شما دوست ندارن شما رو نگران و دستپاچه ببینن و برای شما آرزوی یه ارائهی موفق رو میکنن. پس شما هم ثابت کنید که بلدید اونها رو آروم و مشتاقِ گوش سپردن به خودتون کنید.
گاهی مکث کردن حین سخنرانی واجبه و قدرت بیان و انرژی شما رو تقویت میکنه. میتونید از مخاطبان سوال بپرسید و اونها رو برای رسیدن به هدفتون شریک کنید؛ اینطوری هم اونها متوجه ارزشی که بهشون دادید میشن و هم حس خوشایند همکاری و تعامل با مخاطب، خود شما رو متاثر خواهد کرد. از چاشنی طنز و شوخی هم غافل نشید که به طرز عجیبی باعث گرم شدن فضا میشه و صمیمیت بین شما و مخاطبان رو افزایش میده.
چندتا نکتهی ریز که دونستنشون میتونه مفید باشه:
- تو سخنرانیهای همکارانتون شرکت کنید تا با شرایط بهتر آشنا بشید.
- زودتر توی محل ارائه حاضر بشید و از سالم بودن تمام ابزارهای سخنرانی مطمئن بشید.
- اگه ممکنه، قبل از ارائه با مخاطبان دوست بشید.
- با ترس خودتون مبارزه نکنید! فقط بپذیریدش. همین که انرژی منفی رو دفع کنید، بقیهش همونی میشه که میخواید.
و در آخر، با تمام وجود این رو باور کنید که مخاطبان شما هم انسان هستن و پر از اشتباه و خطا! هیچ خطکش و تنبیهی در کار نیست؛ به راحتی ارتباط برقرار کنید و لذت ببرید.
2: اعتماد به نفس
وقتی دچار اشتباهی میشید، حس میکنید دیگه به خودتون اعتماد ندارید؟
بیشتر دوست دارید که مسیر درست رو کشف کنید یا این که توقع دارید از قبل بدونید راه درست چیه؟
براتون مهمه که همیشه حق با شما باشه یا نه؟
فکر میکنید آیندهی خوبی در انتظارتونه؟ یا نسبت به هر لحظهی بعدتون حس منفی دارید؟
اگه فکر میکنید همه چی باید اون طور که شما تصور میکنید مثبت و بیایراد پیش بره، سخت در اشتباهید! این خود شمایید که باید مثبت باشید و از هر چی که ناامیدتون میکنه دوری کنید. شما باید تا دیر نشده، فورا یه حساب باز کنید؛ روی خودتون حساب باز کنید! به جای تمرکز روی اشکالات، حواستون رو بدید به راه حل اونها.
اون اعتماد به نفس رویایی که خیلی از ما آرزوشو داریم، فقط زمانی به دست میاد که تمرکز ما روی بهتر شدن عملکردمون باشه نه هیچ چیز دیگه! صحبت کردن ما، لبخند زدن ما، ظاهر ما، ایدههای ما، فرهنگ ما و شکستهای گذشتهی ما، هیچکدوم نمیتونن تاثیری روی اعتمادی که باید به خودمون داشته باشیم بذارن. البته اگه شما بخواید، وگرنه ممکنه بتونن…
فکر میکنید چه زمانی افراد به این نتیجه میرسن که اعتماد به نفس پایینی دارن؟ دقیقا همون موقعی که متوجه میشن بلد نیستن چهطور با دیگران ارتباط برقرار کنن! خب نکتهش همینه دیگه! اگه حضور در کنار اطرافیان و تعامل با اونها رو بلد باشیم، به این نتیجه خواهیم رسید که اعتماد به نفس چه قدر راحت میتونسته به وجود بیاد و ما فقط چون نمیتونستیم درست ارتباط برقرار کنیم، همیشه فراری و منزوی بودیم…
دوتا تعریف اعتماد به نفس که به نظرم خیلی جالب هستن:
“ اعتماد به نفس یعنی بعد از بر باد رفتن یه نقشه، برای طراحی یه نقشهی دیگه به خودمون و از نو شروع کردن شک نداشته باشیم.“
“زمانی میفهمم اعتماد به نفس بالایی دارم که مردم خیره شدن بهم و من هر لحظه بیشتر مطمئن میشم که کامل بودن، اون چیزی که نیست که آرزوشو دارم!
من فقط میخوام برم سمتشون، باهاشون حرف بزنم، یاد بگیرم و یاد بدم.”
3: احترام متقابل
هر چهقدر هم که مدیر یا همکاران شما باهاتون صمیمی و خودمونی باشن و راهشون با راه شما یکی باشه، اگه بینتون احترام حاکم نباشه، تلاشها و جنگیدنها بر سر اهداف مشترک اهمیتی نداره، چون همهی ما تنها زمانی حاضریم برای رسیدن به ارزشها زحمت بکشیم و مبارزه کنیم که خودمون تو این مسیر مورد توهین، بیمحلی و حقارت قرار نگیریم.
احترام متقابل به این معنیه که طرف مقابل به ارزشهای وجودی شما اهمیت بده و متقابلا شما هم مرزهای ارزش و احترام بینتون رو نادیده نگیرید.
کاستیهای یک فرد، نظرات متضاد و عجیب اون، فرهنگ متفاوت و ناشناختهای که داره و … نباید باعث کمرنگ شدن احترام و خدشهدار شدنش بشه.
احترام متقابل یعنی پذیرش محترمانهی اختلافات
4: همدلی با اطرافیان
وقتی همکار شما حس میکنه که کسی حمایتش میکنه و با اون همدل و رفیقه، احساس امنیت میکنه و میدونه که کسی وجود داره که شرایط اون رو درک کنه. خیلی از ما اینطوری هستیم که اگه موقع سر و کله زدن با مشکلی، تنهای تنها رها بشیم، حتی اگه راه چاره واضح باشه، بازم ناامیدی تو دلمون جوونه میزنه و کمکم قد میکشه.
اگه میدونید دوست و همکار شما دچار بحران شده یا اگه یه مدته یواشکی متوجه تغییر حالات چهره و رفتارش شدید، بیکار نشینید؛ سعی کنید از تنهایی درش بیارید، دستش رو بگیرید و کنارش باشید. گوش داده شدن و درک شدن و تکیه کردن، دقیقا همون چیزیه که یه آدم ناراحت توی دلش از دیگران طلب میکنه!
این که خودمون رو جای دیگران بذاریم، از دید اونها به مسئله نگاه کنیم و به خودشون هم این موضوع رو بگیم، تا حد زیادی باعث بازگشت آرامش در اونها میشه. مطمئنا خیلی وقتا خود شما هم از اطرافیانتون چنین انتظاری دارید! پس به عنوان کسی که خواهان موفقیته، در کنار تلاش سخت برای پیشرفت کاری، همیشه گوش به زنگ باشید و با کسانی که باهاشون در ارتباط هستید، همدلی کنید تا یه روزی هم کسی با شما همدلی کنه J
5: مهارت گوش دادن فعال
تا حالا براتون پیش اومده که شدیدا نیاز داشته باشید با کسی صحبت کنید و بهتون گوش داده بشه؟ یعنی نه دنبال نصیحت باشید، نه نظر دادن طرف مقابل؛ فقط و فقط به یه گوش شنوا احتیاج داشته باشید که شما رو درک کنه. کسی که به عمق حرفاتون توجه کنه، توی نقش شما فرو بره و ثابت کنه که میتونه از دید شما به شرایط نگاه کنه.
کسی که میتونه به حرفای شما، نه برای قضاوت کردن و ارائهی انواع راهحلها، بلکه به خاطر نیاز شما به بیان حقایق و خالی کردن خودتون گوش بده، یعنی از مهارت گوش دادن فعال برخورداره.
وقتی یه شنونده وسط صحبت شما میپره تا یه نکتهی مهم رو یادآوری کنه، یعنی حواسش رو تمام و کمال به شما نداده و همزمان داره به مسائل دیگهای هم فکر میکنه!
بیشتر ما دوست داریم وقتی از رازمون برای کسی حرف میزنیم و یا اتفاق مهم تلخ یا شیرینی رو تعریف میکنیم، تایید بشیم؛ نه به این معنی که حق با ماست و چه خوب کردیم که فلان کار رو انجام دادیم! بلکه ما به تایید حسی که توی اون ماجرا تجربه کردیم نیاز داریم؛ این که حق با ما بوده که در برابر یه اتفاقی، فلان احساس بهمون دست داده.
تقویت مهارت گوش دادن فعال هم مستلزم تمرین و تکراره و باید بارها و بارها انجامش داد تا بالاخره حس رضایت مخاطب حاصل بشه.
زمانی که یه شنونده تونست:
صرفا به خاطر حفظ ظاهر، ادای توجه کردن نیاره
از جملات طرف مقابل برداشتهای سطحی و عجولانه نکنه
و به جای شنیدن، گوش بده،
یعنی در گوش دادن فعال ماهره.
6: ارتباط کلامی و غیرکلامی
ارتباط کلامی
برای ارتباط برقرار کردن با دیگران، بیشتر از همه از چه ابزاری استفاده میشه؟
خب معلومه، کلام.
از همون بچگی، قبل از هر چیز، حرف زدنه که امکان بیان افکار و احساسات رو میده. درسته که خیلی وقتا کلمات نمیتونن شرایط رو اونطور که هست توصیف کنن، اما به هر حال مهمترین ابزار برقراری ارتباط هستن.
برای انتقال موثر مفاهیم از طریق ارتباط کلامی، علاوه بر انتخاب مناسب کلمات و جملهبندی صحیح، موارد زیر هم خیلی اهمیت داره:
- میزان وضوح صدا؛ صدای کم و غیر واضح، اعصاب شنونده رو خرد میکنه و باعث میشه نتونه پیام حرفای شما رو دریافت کنه. البته اگه صداتون بیش از حد واضح باشه و شبیه به فریاد زدن بشه، باز هم در انتقال موثر پیام، موفق نخواهید بود!
- لحن و سرعت بیان؛ اگه بدون توجه به جایگاه مخاطب، با لحنی نامناسب و بیربط صحبت کنید و همچنین، اگه خیلی آهسته یا خیلی سریع حرف بزنید، ارتباط کلامی مفید نخواهید داشت.
- اطمینان از درستی اطلاعات؛ هرگز دربارهی موضوعاتی که اطلاعات کافی دربارهشون ندارید و یا از واقعی بودنشون مطمئن نیستید، صحبت نکنید. مخاطب زمانی با کلام شما ارتباط برقرار میکنه که به صداقت شما اعتماد داشته باشه.
- حضور افرادی با مهارت گوش دادن فعال؛ اگه شما در ارتباط کلامی خبره باشید، متاسفانه بدون وجود کسی که عمیقا به شما گوش بده، زحماتتون بینتیجه خواهد بود و هیچ دریافتکنندهای برای پیامهای شما وجود نخواهد داشت!
ارتباط غیرکلامی
در مقابل ارتباط کلامی، ارتباط غیرکلامی رو داریم که میتونه به اندازهی بیان ذهنیات و عواطف از طریق زبان، تاثیرگذار باشه.
میگید نه؟ الان معلوم میشه…
داره میخنده، معلومه که میخواد خبر خوبی که منتظرش بودم رو بهم بده!
خودتون بگید، وقتی دوستتون با لبخند وارد اتاق شما میشه و چشماش برق میزنه، تا وقتی خودش بهتون نگفته من خیلی خوشحالم، متوجه نمیشید که خوشحاله؟! میشید دیگه! پس ببینید که گاهی زبان بدن، چهقدر از مستقیم صحبت کردن قویتره!
حالت ابروها، فرم دهان، حرکات دستها و حتی میزان باز یا بسته بودن پلکها، همه و همه ابزار ارتباط غیرکلامی ما هستن که با این که ممکنه خیلی ازشون آگاه نباشیم، اما مدام در حال به کارگیری این مهارت هستیم.
گاهی ما به عمد برای این که بقیه بویی نبرن، لب پایینمون رو گاز میگیریم تا به یه نفر خاص هشدار بدیم که فلان چیز رو لو نده؛ بیچاره شدیم رفت عزیز من! بعدم چشمامونو درشت میکنیم، ابروهامون رو چند بار بالا و پایین میدیم و در نهایت با قیافهی ترسناکی که به خودمون میگیریم، آب پاکی رو میریزیم رو دست طرف مقابلمون! بعدم رومون رو برمیگردونیم و تا چند دقیقه حتی نگاهشم نمیکنیم…
موارد پاراگراف بالا رو با تصور یه مخاطب خیالی امتحان کنید. سعی کنید تا جایی که میشه بترسونیدش و چهره و حرکات صورت شما، اونو رو پشیمون کنه.
جالبه نه؟
حالا یکی دیگه:
گاهی پیش میاد که ما مدام با دست صورتمون رو میخارونیم، گونهی راست، گونهی چپ، گونهی راست، گونهی چپ …
دستی به ریشها یا نهایتا چونهی بدون ریشمون میکشیم، یکم ناخن میجویم، یکمم قولنج انگشتامون رو میشکنیم…
این یعنی چی؟
واضحه؛ وجود اضطراب و استرس!
بدون شک اگه کسی ما رو با این حال ببینه، متوجه احساس درونی ما نسبت به موقعیت میشه؛ چه خودمون راجع بهش صحبت کنیم، چه نکنیم.
قدرت ارتباط غیرکلامی رو به هیچ وجه دست کم نگیرید J
7: ارتباط نوشتاری
کدوم یک از بخشهای بالا، بیشتر شما رو تحت تاثیر قرار داده؟ کدوم پاراگراف؟
کدوم جمله تونسته با شما ارتباط قویتری برقرار کنه و شما رو تو فکر فرو ببره؟
کدوم قسمت باعث شده با خودتون بگید: « اِ، این که منم!» یا «آره، آره، درک میکنم یعنی چی…»
اگه بتونید مهارتی که توی ارتباط کلامی دارید رو مکتوب کنید، یعنی در مهارت ارتباط نوشتاری هم قدرتمند هستید؛ اما به شرطی که همونقدر که با حرف زدن میتونید منظورتون رو به روشنی به مخاطب انتقال بدید، همون اندازه نوشتههای شما قابل درک باشه.
تا مثال نباشه، فایده نداره…
نیمه شب بود. آقای جیم داشت تلفنی با دوستش صحبت میکرد. قصد داشت از اتفاق عجیب دو روز قبل براش بگه و درخواست کمک کنه. اون دنبال یه راهحل خوب و برطرف کردن ابهامات بود. تازه داشت شروع میکرد که یه دفعه تلفنش باتری خالی کرد و تماس قطع شد! هر کاری کرد روشن نشد که نشد…
آقای جیم موند و حرف مهم نگفتهش! تصمیم گرفت به جای صحبت کردن، مشکلش رو بنویسه. سراغ لپتاپش رفت و یه ایمیل به دوستش فرستاد و سوالاتش رو پرسید. حالا بریم ایمیلش رو بخونیم، شاید ما هم بتونیم کمکش کنیم:
سلام ببخش تماسمون قطع شد.
من یه مشکلی دارم. با برادرم دعوام شد و رفت. گفت ماجرای خرید خونه رو حل کرده ولی دیگه فایده نداره.تموم شد. اصلاباورنکردم که من اونجا بوده باشم میدونی که ما زیاد با هم راحت نیستیم سر قضیهی ماشین هنوز نتونستم راضیش کنم.ماشین جوری آسیب دیده بود که نفهمیدم بخندم یا گریه کنم.مدارکو داد بهم حالا من نمیدونم چطوری باید بهشون رسیدگی کنم. وقتی مشخصات ثبت شدن کدوم اداره کارت میده بهم؟
خدانگهدار
شما فهمیدید چه خبره؟ چی میگه این آقای جیم؟ ناراحته؟ نگرانه؟ میترسه؟ چه کارتی میخواد؟ چی تموم شد؟ چرا باور نکرده اونجا بوده باشه؟ اونجا کجاست اصلا؟!
4 عنصر اصلی زیر رو به خاطر بسپرید و توی ارتباط نوشتاری خودتون (ایمیل، نامه کاغذی، رزومهنویسی، گزارشنویسی، پیامرسانهای واتساپ، تلگرام و …) رعایتشون کنید تا شما هم مثل آقای جیم، مخاطب رو به برداشت اشتباه یا سردرگمی و بیمحلی دچار نکنید:
واضح بنویسید.
خلاصه اما مفید بنویسید.
لحن مناسب و مرتبط داشته باشید.
دستور زبان و علائم نگارشی رو رعایت کنید؛ حتی برای دوستانتون!
کسی که قراره نوشتهی شما رو بخونه، باید هدف شما رو خوب متوجه بشه و منطق شما رو درک کنه. پس قبل از نوشتن، هدفتون رو مشخص کنید، بعد شروع به بیرون کشیدن کلمات از ذهنتون کنید. متن خودتون رو قبل از ارسال، چند بار بخونید و ویرایش کنید تا ایرادات احتمالیش برطرف بشه. در نهایت اگه میخواید راهتون به سمت آقای جیم شدن کج نشه، موارد غیرضروری متن رو حذف کنید.
یکی از جاهایی که ماهر بودن تو ارتباط نوشتاری خیلی به کارتون میاد، رزومهنویسی هست. شما باید خلاصه ولی موثر، اون چه یه کارفرما رو به استخدام شما وسوسه میکنه رو مکتوب کنید و براش ارسال کنید. تخصصتون، موفقیتهایی که با استفاده از مهارتهاتون، به ویژه مهارتهای نرم، کسب کردید، اهدافی که دارید، نمونهکارهای شما و … باید جوری تبدیل به متن رزومه بشن که کارفرما میخکوب بشه، نه این که فایل شما رو پرت کنه سمت بایگانی رزومههای یکنواخت و کسلکننده!
8: بازخورد سازنده
از کوره در رفتن خیلی راحته؛ به زبون آوردن ایرادات بقیه هم که دیگه کاری نداره؛ مخصوصا اگه شما رهبر قانونمند و باهوش یه تیم باشید، خیلی راحت میتونید بزنید توی ذوق کارمندانتون و زحمات اونها رو با خاک یکسان کنید! اما اگه دقیقا برعکس این عمل رو که بهش میگن بازخورد سازنده، انجام بدید، یعنی:
با ملایمت برخورد کردن به جای در رفتن از کوره…
واکنش تاثیرگذار و منطقی به جای ایراد گرفتن و طعنه زدن در ملا عام…
به این معنا هست که شما از یکی از مهارتهای نرم خیلی خیلی خیلی بااهمیت برخوردار هستید!
البته بازخورد سازنده تنها مربوط به مواقعی که اشتباه بزرگی رخ داده نمیشه؛ عکسالعمل به جا و موثر نسبت به نتایج، هر چی که باشن، باعث پیشرفت و بهبود اونها میشه؛ که معنی دقیق بازخورد سازنده، همین هستش.
انگیزه؛ برای ترمیم نتایج یا ارتقای نتایج، انگیزه ایجاد کنید!
به جای بداخلاقی برای دست نیافتن به یه هدف و یا بیتفاوتی نسبت به نتایج مثبت زحمات گروه، بازخوردی نشون بدید که روحیهی تیم رو برای متوقف نکردن تلاشها، تقویت کنه.
به عنوان مثال، به اعضای تیمی که به تازگی با شکست مواجه شده، کمک کنید تا شرایط پیش اومده رو درک کنن و بدونن دقیقا کجای کار رو اشتباه انجام دادن. بدترین بازخورد یا فیدبک که میتونید بدید اینه که بگید: «شما واقعا نقشهی افتضاحی طراحی کردید! این اونی نبود که من میخواستم…» به جاش میتونید اینطور بیان کنید:«برای اصلاح نقشه، از روشهایی شبیه به روش C استفاده کنید تا نتیجهی عالی بگیرید.» یه توضیح مفصل و لعابدار میتونه اونها رو از گیج شدن نجات بده و راه رو براشون باز کنه.
خیلی خوب میشه اگه قبل از شروع کار، تموم انتظارات خودتون رو با مجریان در میون بذارید، روند صحیح کار رو براشون روشن کنید، از خطرات حرف بزنید و بگید که اگه تا فلان روز کار رو با این کیفیت دست مشتری نرسونیم، ضرر خواهیم کرد.
در هر صورت شما بعد از به اتمام رسیدن هر پروژه، مسئول هستید که نواقص رو تشخیص بدید و نظراتتون رو به طور موثر و سازنده به تیم انتقال بدید. این رو هم در نظر بگیرید که ممکنه اونها فقط به خاطر تجربهی یه روز پر از اتفاقات عجیب و غریب، دچار خطا شده باشن! پس گاهی خودتون رو جای اونها بذارید و از دید اونها به مسئله نگاه کنید؛ فرصت جبران بدید و برای دستیابی به موفقیت عجله نکنید.
9: مهارتهای اجتماعی
همونطور که در عنوان اشاره شده، این مهارت نوع و کیفیت ارتباط ما با محیط اجتماعی رو در برمیگیره. مهارتهای اجتماعی یا مهارتهای میان فردی، مجموعهای از چند مهارت مختلف هستن که ما اونها رو به کار میگیریم تا با اطرافیان خودمون تعامل بهتری داشته باشیم. مثل توانایی برقراری ارتباط، بردباری، سازگاری، دیسیپلین و …
وقتی مهارتهای اجتماعی ما بالا میره، افراد بیشتری رو جذب میکنیم و این باعث بالا رفتن اعتماد به نفس میشه. همون چیزی که خیلیامون نمیدونیم چهطور باید به دستش بیاریم! اون وقته که میتونیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، شغل ایدهآل پیدا کنیم، همراه با همکارانمون به موفقیتهای شغلی برسیم و خلاصه این که به جایگاه اجتماعی مطلوب دست پیدا کنیم.
هر قدر که توی زمینهای تخصص داشته باشیم و دست تموم حرفهایها رو از پشت بسته باشیم، تا وقتی نتونیم:
پیوند و رابطه ایجاد کنیم،
از عواطف و احساساتمون به موقع بهره بگیریم،
با فشارهای کاری، خودمون رو وفق بدیم،
مسئولیتپذیر باشیم،
و برای هر اقدام مثبت، انگیزه و انرژی داشته باشیم،
مثل یه غارنشین از دنیا عقب میمونیم و تنها مخاطبمون، خودمون هستیم و خودمون!
10: گفتار و نوشتار واضح
دیدید بعضی از معلمها به طرز ظالمانهای پیچیده و غیر قابل فهم درس میدن؟ خیلی دلم میخواد یکی پیدا بشه بهشون بگه بابا عزیز من، ما اولین باره داریم این چیزا رو میشنویم! رعایت حال ما مبتدیها رو هم بکن!
یکی از دلایل محبوبیت یه سخنران یا هر کسی که تو یه زمینهای داره محتوا ارائه میده، اینه که اون شخص به سادهترین شکل ممکن صحبت میکنه و همین ساده بودنه که باعث رضایت شنوندهها میشه.
علاوه بر این، شما به عنوان کسی که داره مرتبط با تخصص خودش با دیگران صحبت میکنه، باید اول هدف خودتون رو مشخص کنید. شاید فکر کنید خیلی خوب میدونید قراره راجع به چی صحبت کنید اما یهو به خودتون بیاید و ببینید وسط حرفاتون به هزارتا مورد بیربط و پراکنده هم اشاره کردید و بحث رو از چارچوب خودش خارج کردید! خب با این وجود، تصور میکنید بقیه چه احساسی بعد از گوش دادن به حرفای شما پیدا کردن؟ خب معلومه، پیام شما رو به خوبی دریافت نکردن و حوصلهشون سر رفته!
وقتی به طور واضح از چیزی که توی سر دارید صحبت نمیکنید و مدام از کنایه و استعاره استفاده میکنید، نباید انتظار داشته باشید که دیگران علم غیب داشته باشن و استدلالهای پخشوپلای شما رو درک کنن. مطمئن باشید هیچکس دوست نداره تا وقتی خودش داوطلب نشده، توی یه معما قرارش بدن و بگن خب، حالا مسیر درست رو پیدا کن!
از رو نخونید
بیاید قبول کنیم که مخاطبان ما ربات نیستن که با شنیدن صدای خشک و رسمی ما که در حال خوندن از روی اسلاید یا جزوه هستیم، متوجه مفهوم موضوع بشن! اونها عواطف و احساسات دارن و هیچی بهتر از ساده و صمیمی صحبت کردن نمیتونه پیام شما رو به طور کامل بهشون منتقل کنه. کافیه متنهای بیاحساس و دیرفهم رو به زبون خودمونی به شنوندهها ارائه بدید تا ببینید که چهقدر خوشحال میشن و با شما و حرفاتون همراهی میکنن.
تکیهکلام، ممنوع!
اگه تکیهکلام دارید و از “مثلا”،“به قول معروف”،“به اصطلاح” و … بیش از حد استفاده میکنید، باید بدونید که این کار باعث میشه مخاطب روی جملات شما و مقدار تکرار تکیهکلامهاتون حساس بشه و به باطن حرفاتون توجهی نکنه!
زحماتتون رو به هدر ندید!
اوج بیانصافی در حق خودتونه که کلی زحمت بکشید و به نحو عالی سخنرانی کنید، اما به خاطر شمرده صحبت نکردن و ته جملات رو قورت دادن، کسی از حرفاتون چیزی سر در نیاره…
تمام نکاتی که گفته شد، توی نوشتار هم صدق میکنه. اگه یکم از غذای سالم برای پرندهها بنویسید و یکم از میوههایی که باعث لاغری میشن، اگه نصف متن رو رسمی بنویسید و نصفش رو محاورهای، اگه کلا با علائم نگارشی قهر باشید، اگه کلمات درستی به کار نبرید و به طور کلی اگه واضح ننویسید و کاری کنید خواننده واسه فهمیدن نوشتهی شما از امدادهای غیبی کمک بخواد، یعنی شما نیاز به تمرین و تقویت مهارت نوشتار واضح دارید.
11: دوستی
دوست داشتن و دوستی کردن با اطرافیان، همون چیزیه که باعث حل شدن مشکلاتی که به نظر غیر قابل حل میان، میشه. داشتن دوست تو محیط شغلی به معنی وجود یه حامی و یه دلسوزه که اجازه میده شما بهتر با شرایط محیط کنار بیاید و سریعتر به چیزی که میخواید برسید.
فرض کنید در محل کار، کسی از شما برداشت اشتباهی کرده و موقعیت شغلی شما در خطر قرار داره؛ حضور یه دوست، میتونه تاثیر خیلی زیادی تو برطرف شدن سوءتفاهمها بذاره و شاید کاملا از بین ببردش!
پیوند محکم دوستی بین اعضای مجموعه، نه تنها نتایج مثبت کاری رو به همراه داره، بلکه باعث رضایت خود شما از شغلی که دارید میشه. همچنین، کسانی که با شما کار میکنن یا محصولات شما رو تهیه میکنن هم با دیدن صمیمیت بین شما و همکارانتون، راحتتر بهتون اعتماد میکنن.
12: مذاکره کردن
خیلی وقتا شغلی که داریم، ما رو در شرایطی قرار میده که باید برای برقراری توافق و رسیدن ب صلح، مذاکره کنیم. مذاکره یعنی بحث و گفتگویی ادامهدار تا رسیدن به توافق بین هر دو طرف.
البته این توافق ممکنه فقط رضایت یکی از طرفین رو به همراه داشته باشه! فرض کنید شما تو یه مغازه در حال چونه زدن با فروشنده هستید تا جنسش رو به شما ارزونتر بفروشه. بالاخره بعد از چند دقیقه بحث، فروشنده کمی از قیمت جنس رو پایین میاره تا شما حاضر به خرید بشید. البته این کاهش قیمت، اونقدری نیست که شما تصورش رو میکردید! در واقع شما اونقدر با هم چونه میزنید که نهایتا به یه حد وسط بین قیمت پیشنهادی شما و قیمت اصلی محصول میرسید. تو این مرحله، هر دوی شما در وضعیتی قرار دارید که از مذاکره راضی هستید و به اختیار خودتون، امتیازاتی نصیب هم کردید.
برای این که یه مذاکرهکنندهی حرفهای باشیم، باید اول از همه مهارت گوش دادن فعال داشته باشیم و حرفهای طرف مقابلمون رو خوب بفهمیم. همینطور، باید قانع کردن دیگران به این که پیشنهادات ما مفید و مناسب هستن رو بلد باشیم.
در کل، دو نوع مذاکره داریم: تلفیقی و توزیعی.
تو مذاکرهی تلفیقی، دو طرف برای این که هر دو از امتیاز بهرهمند بشن، همدیگه رو درک میکنن و پیشنهاداتی رو ارائه میدن که به نفع جفتشون باشه و از این طریق مشکلاتشون حل و فصل میشه.
تو مذاکرهی توزیعی، هر کس برای کسب امتیاز به نفع خودش بحث میکنه و تا جایی که میشه برای دریافت سود بیشتر تلاش میکنه. البته هیچ قاعدهی کلی بر این مبنا نداریم که مذاکرهی تلفیقی حتما به برنده شدن هر دو طرف ختم میشه یا لزوما مذاکرهی توزیعی به معنی باخت یکی از طرفین هست!
سه حالت توی مذاکره ممکنه پیش بیاد:
- مذاکرهای که هر دو طرف خوشحال و شنگول به توافق میرسن و تمام.
- مذاکرهای که با وجود برقراری صلح، یکی از دو طرف به امتیازات مدنظرش دست پیدا نمیکنه و یه جورایی بازنده حساب میشه!
- مذاکرهای که هر دو طرف مجبور به واگذاری یک سری امتیازات میشن و در واقع هر دو میبازن.
13: صداقت
در ارتباط با شغل و محیط کاری، دو نوع عدم صداقت وجود داره:
- راست نگفتن دربارهی اون چه که دستاورد ما قراره به مخاطب ارائه بده
وقتی کسی محصول تولیدی ما رو میخره، انتظار نداره که کلی پول بده، آخرش با انباری از اطلاعات غلط و پر از خطا روبهرو بشه!
یا از اون بدتر، زمانی رو فرض کنید که نتیجهی کارتون از فلان قسمتها تشکیل شده، ولی شما میاید از یک سری ویژگیهای حیرتانگیزی پردهبرداری میکنید که در اصل داخل محصول شما وجود ندارن…
باید یادمون باشه که نتیجهی کار ما هر چی که هست، نشونهی تلاش و زحمتیه که پاش گذاشتیم و مطمئنا با زحمت بیشتر و مداوم، به نتایج رویایی میرسیم. اما وای به حال زمانی که دربارهی تمام جوانب کار صداقت کامل نداشته باشیم! اون وقته که رویای موفقیت ما، با گذشت هر ثانیه، یک قدم از ما دورتر میشه…
- روراست نبودن با همکاران، کارفرما و خودمون!
نوع دیگهای از صداقت، به ارتباطات میان ما و اطرافیان برمیگرده.
آیا همیشه راستشو به اونها میگیم؟
مثلا اگه بخشی از کارو خراب کنیم، با شجاعت و صداقت میپذیریمش؟ یا این که به خودمون و دیگران میقبولونیم که این کار عالیه و نیازی به اصلاحش نیست؟
گاهی وقتا هدف ما این نیست که سمت دروغ بریم، صرفا حقیقت رو میپوشونیم تا مبادا اتفاق بدی بیفته! اما این اشتباهترین راهیه که انتخاب میکنیم. ما نخ کاموا رو با سرعت میکشیم و نمیذاریم حتی یه گرهی کوچولو بخوره، اما بالاخره یه جایی نخ گیر میکنه و ناگهان به یه گلولهی کاموایی بزرگ میرسیم که باز کردنش حالاحالاها کار میخواد…
در مقابل، صادق بودن دربارهی مشکلات، مثل اینه که اجازه بدیم کاموا همون اول یه گرهی کوچیک بخوره و با چند حرکت انگشت ما باز بشه.
14: حل تعارض
صلح به معنی عدم درگیری و یا پاک کردن مشکل نیست! بلکه به معنی کنترل درگیری و مشکل با روشهای صلحآمیز هست.
جالبه که خیلیا وقتی دچار مشکلی میشن، عوامل به وجودآورندهش رو مجازات میکنن و سعیشون بر اینه که با تمام وجود با اون مشکل بجنگن و نابودش کنن! غافل از این که با لج کردن و تنبیه کردن مشکلات، نمیشه به اونا فهموند که باید دمشون رو بذارن رو کولشون و برن پی کارشون! حتی با دردسر و مشکل هم باید با زبون حرف زد؛ برقراری آرامش، اولین قدمیه که باید برای حل کردن مسائل بحرانی برداریم.
یکی از قابل توجهترین مهارتهای نرم، مهارت حل تعارض هست؛ به این معنی که به جای این که دنبال به وجود نیومدن مشکل باشیم، بعد از به وجود اومدنش، با بهترین روشها کنترلش کنیم.
برای حل تعارض باید یک سری از مهارتهای نرم دیگه رو بلد باشیم؛ مثل مذاکره کردن، میانجیگری و همدلی کردن. اعضای تیم باید دست به دست هم بدن و با ارائهی نظرات و استراتژیهای کارساز، اختلافات رو حل کنن. دقیقا مثل گیر افتادن دستهجمعی تو یه جادهی برفی و تاریک که تنها راه نجات، همکاری و همفکری تمام اعضای گروه هست.
پس برای تقویت مهارت حل تعارض، 4 مورد زیر رو به یاد داشته باشید:
همیشه آمادهی مقابله با مشکلات باشید،
دلایل اختلافات رو درست و موثر تفسیر کنید،
صبور بودن رو تمرین کنید
و از ناامیدی و عصبانیت دوری کنید.
15: تاثیرگذاری
تاثیرگذاری زمانی اتفاق میفته که شما بدون زور و اجبار، کاری کنید تا مخاطب با نظرات شما موافقت کنه، منطق و احساسات شما رو درک کنه و با خودش بگه: «چه قدر درست میگه! دقیقا همینطوره.» یا «کاش منم این روش رو امتحان میکردم. چه اشتباهی مرتکب شدم. واسه جبران که دیر نیست؟» یا «درک میکنم چه قدر براش سخت بوده. حس میکنم الان جای اون هستم؛ خیلی دردناکه…»
شما زمانی میتونید مطمئن بشید واقعا تاثیرگذار بودید که اثر اقدامتون رو توی واکنشهای مخاطب ببینید. این تاثیر لزوما بلافاصله در مخاطب ظاهر نمیشه، بلکه در طولانیمدت، فرد و البته خود شما رو شگفتزده میکنه.
البته تاثیرگذاری همیشه مثبت نیست و گاهی میتونه باعث تخریب هم بشه! زمانی میشه گفت که شخص x حین یه گفتگو، تاثیرگذاری مثبت داشته که اون شخص باعث دگرگونی و رشد حداقل یک نفر شده باشه.
یه جلسهی کاری رو تجسم کنید که اعضای تیم از دستیابی به هدفی ناامید شدن. ناگهان شما شروع میکنید به ارائهی پیشنهادات مفید به سبک خودتون. شما دوستانه برخورد میکنید و از راههای برطرف کردن کمبودها جوری صحبت میکنید که شنوندهها هدف رو همون لحظه تو دستانشون حس میکنن. به این میگن تاثیرگذاری، اونم از نوع خوبش.
16: اقناع
تا حالا سعی کردید کسی رو قانع کنید؟ پیش اومده که توی محیط کاری خودتون، کسی رو به انجام کار مفیدی متقاعد کنید؟ کاری که خودش از نتایج مثبت اون بیخبر بوده و به خاطر تاثیری که از حرفای شما گرفته، دست به انجام اون کار زده. اگه این تجربه براتون آشناست، یعنی شما در متقاعدسازی افراد مهارت دارید!
شاید در طول روز بارها و بارها کسانی رو متقاعد کنید اما یکی از مهمترین کاربردهای این مهارت مربوط به حیطهی کاری هست. شما تو این زمینه چه امتیازی به خودتون میدید؟
دو عنصر مهمی که باعث به هدف خوردن تیر شما در مهارت اقناع یا همون قانعسازی میشه، اول مهارت در ارتباط عمیق با اشخاص هست و بعد هم مهارت استفاده از منطق و استدلال.
شما میتونید با ایجاد یه پیوند محکم بین خودتون و مخاطب، با استفاده از توضیحات صحیح و به جا، ثابت کنید که راهی بهتر از اینی که شما میگید برای مخاطب وجود نداره.
مخاطب هم وقتی میبینه کسی داره از علایقش و دستیابی به اونها صحبت میکنه و راهی رو نشون میده که نهایتا باعث سود و منفعت اون میشه، دیگه چارهای جز پذیرفتن براش باقی نمیمونه؛ چون در غیر این صورت، میدونه که ضرر میکنه!
این مهارت با تغییر دیدگاه اطرافیان، در کنار زدن موانع به شما کمک میکنه و اجازه میده سریعتر به اهداف شغلی دست پیدا کنید.
17: تحمل
بعضی وقتا افرادی که در محیط کاری باهاشون در ارتباط هستیم، باعث رنج و ناراحتی ما میشن. خب این طبیعیه، هر جایی ممکنه از این اتفاقها بیفته. اما چیزی که مهمه، واکنش ما هست که چهقدر از اون انرژی منفی رو پس میزنیم؟
اون وقتایی که کسی اذیتتون میکنه و با خودتون میگید ولش کن، من به کار خودم ادامه میدم رو یادتونه؟ تو این مورد هم دقیقا باید همون کار رو بکنید. هیچکس بدون دلیلی که از درونش میاد، باعث آزار اطرافیانش نمیشه! پس تحمل کنید و متوقف نشید. شاید سخت باشه، اما درستترین کار اینه که انگیزهی اون فرد رو درک کنید! نه که بهش حق بدیدا!!! فقط کافیه ریشهی اعمال فرد رو بشناسید تا بفهمید مشکل واقعی، شما و فعالیتتون نیست، بلکه وجود یک سری تصورات اشتباهه! عمدهی این تصورات برمیگردن به تجربیات تلخی که اون فرد از سر گذرونده یا داره میگذرونه…
البته زمانی میشه از تحمل کردن و متوقف نشدن حرف زد، که کاملا حق با شما باشه و واقعا بیتقصیر باشید!
علاوه بر این، عوامل خارجی دیگهای هم میتونن صبر رو لبریز کنن و باعث دلسردی نسبت به آینده بشن. مثل بحرانهایی که طی یه پروژه به وجود میان یا فشارهای کاری که مدتها روی دوش سنگینی میکنن اما چون نتایج خوبی به همراه دارن، به تحمل کردن میارزن.
تحمل کردن یعنی قبول کنیم تموم سختیها گذرا هستن و صبوری کردن در مقابلشون به نفع ما خواهد بود.
نکتهای که وجود داره اینه که قرار نیست غولهای بدجنسی که با تمام قدرت به سمت شما میان رو نادیده بگیرید و بگید اینا خیالی هستن و با من کاری ندارن! کافیه هر چی نزدیکتر میشن، دقتتون رو افزایش بدید و بهتر به جزئیاتشون نگاه کنید. اینطوری میتونید علت وجودشون رو بشناسید و راحتتر با بودنشون بسازید؛ این یعنی تحمل.
18: اعتبار و قابلیت اطمینان
چهطور یه کارفرما میتونه با خیال راحت روی شما حساب باز کنه؟ اصلا چه خصوصیتی در شما باعث میشه اون بهتون اعتماد کنه؟ درسته، اعتبار.
یه جمله وجود داره که اگه بتونید بهش عمل کنید، بیشک به عنوان شخصی مورد اعتماد و معتبر شناخته میشید:
من اون چه که میگم رو انجام میدم.
یه کارفرما هیچوقت نمیتونه بیاد جزء به جزء کارهای کارمندانش رو زیر نظر بگیره و دونه به دونه بررسیشون کنه! در نتیجه، تنها زمانی که خیالش از بابت شما و مسئولیتپذیریتون آسوده باشه، بدون زیر نظر گرفتنتون، کارهای مهم و بزرگ رو به شما میسپره. این همون اعتبار و اطمینان هست که باعث اعتماد کارفرما به شما میشه.
فرض کنید شخص x به شما کاری رو میسپره. اون بهتون اعتماد داره و از کیفیت خوب نتیجهی کار مطمئنه. حالا نوبت شماست که برای تیم اعتبارآفرینی کنید. شما باید ثابت کنید که این اعتماد بیهوده نبوده و از این طریق برای خودتون هم اعتبار بیافرینید.
اعتبار و قابلیت اطمینان یعنی دریافت یه برچسب دائمی، دقیقا روی قفسهی سینه، که روش نوشته شده:
میتونید به من اعتماد کنید؛ من ارزشها رو حفظ خواهم کرد.
وقتی شما و فعالیتهاتون مورد اطمینان واقع میشید، یعنی مخاطب شما هم میتونه بهتون اعتماد کنه و فقط در این صورته که میتونید در زمینهی شغلی خودتون به موفقیت برسید و محبوب بشید.
دقیقا مثل زمانی که خود شما برای بار هزارم وارد یه فروشگاه کفشفروشی میشید که کیفیت کفشهاشون سالهاست زبانزد خاص و عامه و شما برای هر بار خرید از این فروشگاه، از کسی پرسوجو نمیکنید؛ چراکه هیچگونه تردیدی نسبت به محبوبیت و اعتبار اون برند ندارید.
19: میانجیگری
فرض کنید دو نفر با هم شدیدا دعواشون شده و هیچجوره نمیتون مشکلشون رو حل کنن. تو اوج ناامیدی، در حال غرق شدن توی باتلاق هستن که یه دفعه شما به عنوان یه میانجی ظاهر میشید و دستشون رو میگیرید! نکتهای که این نجات داره، روشی هست که شما برای گرفتن دستان اونها استفاده میکنید. شما یک نفرید؛ باید طوری بایستید که بتونید دست هر دو رو همزمان بگیرید و تا زمانی که کامل از باتلاق بیرون نیومدن، رهاشون نکنید! به این کار میگن میانجیگری.
میانجیگری یعنی وجود یه شخص ثالث که کاملا بیطرف هست و فقط و فقط به قصد ارائهی راهحل، به درگیری مداخله میکنه. میانجی به هیچوجه تصمیمگیرنده نیست! اون تنها به دو طرف کمک میکنه که با هم همکاری کنن، دیدگاههای همدیگه رو درک کنن و با برطرف شدن سوءتفاهمهای احتمالی، سرانجام به توافق برسن.
مهارت میانجیگری به دقت و هوشمندی زیادی نیاز داره. شما باید بتونید قوانین ساده و قابل فهمی رو ایجاد کنید که در جهت بهبود عوامل درگیری هستن. باید زیرکانه نظرات و عقاید طرفین رو از اعماق ذهنشون بیرون بکشید و اونها رو یک جا جمعآوری کنید تا بعدا همونا رو به کار بگیرید و پیشنهاد موثر بدید. توی این موضوع، نظرات شخصی شما هیچ ارزشی نداره! پس کاملا بیطرف باشید؛ گوش دادن فعال، اینجا خیلی به کار میاد. خوب گوش بدید و بعد مسیرهای طلایی رو نمایان کنید؛ تصمیمگیری در نهایت با خود طرفین هست.
میانجیگری چه فرقی با مذاکره کردن داره؟
میانجیگری یعنی حضور یه سوم شخص که هیچ ارتباطی با درگیری نداره و قصدش حل مشکل با بهترین روش ممکنه؛ اما در مذاکره، طرفین به تنهایی با همدیگه بحث میکنن تا به توافق و صلح برسن.
به عنوان مثال، طرز کار یه میانجی اینطوریه که بعد از ارزیابی گزینهها، پیشنهاد میده که شخص A تا یه زمان معینی از فلان کار دست بکشه تا فلان اتفاق مثبت حاصل بشه و همینطور شخص B فلان چیز رو نادیده بگیره تا نتیجهی مطلوب به دست بیاد.
اگه لازم باشه، میانجی تا چند مدت از طرفین پشتیبانی میکنه و همچنان به پیگیری نتایج ادامه میده و حتی انتخابهای جدیدی پیش روشون میذاره تا زمانی که توافق نهایی انجام بشه.
میانجی در واقع یه واسطه هست که باید جوری ماجرا رو تموم کنه که احساسات هر دو طرف خدشهدار نشه و در واقع اوضاع ختم به خیر بشه.