راهنمای نوشتن اولین کتاب | یک «چلوکتاب» خوشمزه ! ( 6 قدم ساده )

  1. خانه
  2. دسته بندی مقالات تولید محتوا
  3. تکنیک‌های تولید محتوا
  4. راهنمای نوشتن اولین کتاب | یک «چلوکتاب» خوشمزه ! ( 6 قدم ساده )

من مطمئنم که شما عاشق نوشتن کتاب و معروف شدن و پولدار شدن هستید . دقیقا مثل خودم 🙂

نیستید ؟!

اما شاید مهم ترین دلیلی که تا این لحظه هیچ کتابی ننوشته اید این است که نوشتن کتاب را یک رویای دست نیافتنی و غیر ممکن می دانید و بارها در ذهن تان به این نتیجه رسیده اید :« من ؟! من کتاب بنویسم ؟! »

بله شما !

شما به عنوان یک وبلاگ نویسی و تولیدکننده محتوا چند قدم بزرگ از بقیه جلوتر هستید اما چه طوری ؟

شما در این جزوه آموزشی یاد میگیرید که به کمک این 6 قدم ساده و فقط با ترکیب چند مقاله و یا محتوایی که تا به حال نوشته اید یک کتاب پرفروش بنویسید .

پس بزن بریم برای نوشتن یک کتاب پرفروش حتی در روزهایی که وقت سرخاراندن نداریم !

چرا یک وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا در نوشتن یک کتاب از بقیه افراد جلوتر است ؟

مشخصا اگر من و شما به عنوان یک تولید کننده محتوا یا یک وبلاگ نویس همین امروز و همین حالا تصمیم بگیریم که شروع به نوشتن یک کتاب بکنیم چند قدم جلوتر هستیم و نتیجه خیلی بهتری میگیریم و قطعا گزینه مناسب تری برای نویسندگی یک کتاب چند صد صفحه ای هستیم .

اما چرا اگر شما یک وبلاگ نویس یا تولید کننده محتوا باشید بیشتر از هر شخص دیگری که می خواهد از 0 شروع کند امکان موفقیت تان بیشتر است ؟

1- شما محتوا دارید

برای هر وبلاگ نویس و تولید کننده محتوایی، وبلاگ یا هر محتواهایی که تا به حال تولید کرده است مثل یک کتابخانه پر از محتوا است که هر لحظه که تصمیم بگیرید کتابی را شروع کند با مراجعه به این کتابخانه می تواند صدها یا شاید هزاران ایده بکر و عالی به ذهنش برسد .علاوه بر این چون در گذشته در مورد آن نوشته و جستجو کرده است خیلی راحت تر از هر شخص دیگری می تواند در مورد یک موضوع بنویسید و هر جا هم که به مشکل خورد می تواند سری به نوشته های قبلی خودش بزند.

 

2- شما عادت به نوشتن دارید

شاید در طول روز آدم های زیادی را پیدا کنید که از صبح تا شب صدها ایده به ذهن شان می رسد که دوست دارند در مورد آن یک کتاب بنویسند اما از این عده فقط تعداد انگشت شماری می توانند پشت میز بنشینند و ساعت ها و روزها وقت بگذارند و هر چیزی که در ذهن شان دارند را به کلمات پشت سر هم تبدیل کنند و بنویسند  .

یکی از مهمترین چیز هایی که در نوشتن یک کتاب و تمام شدن و چاپ آن یا انتشار آن مهم است این است که نویسنده یک کتاب عادت به نوشتن روزانه داشته باشد و به نوشتن متعهد باشد . خب من و شما به عنوان وبلاگ نویس و یا تولید کننده محتوا قطعا هر روز یک زمان مشخص را به نوشتن اختصاص می دهیم پس نوشتن یک کتاب که ممکن است نیاز به چند هفته یا چند ماه نوشتن مداوم دارد برای ما سخت و غیر ممکن نیست چون نوشتن عادت روزانه همه ماست .

3- شما مخاطب خودتان را دارید (هر چند کم)

شما به عنوان وبلاگ نویس یا تولیدگر محتوا خواننده، مشترکین ایمیل و دنبال کننده هایی در شبکه های اجتماعی و …دارید که اصلا مهم نیست آنها 2 نفر هستند یا 2000 نفر یا 20000 یا … این روزها جمع کردن مخاطب و تاثیر گذاری روی او یک دارایی کلیدی و با ارزش برای هر نویسنده ای است که مشخصا فردی که همین الان بدون هیچ سابقه ای می خواهد یک کتاب بنویسید این دارایی ارزشمند را ندارد .

اما آیا یک وبلاگ نویس و تولیدکننده محتوا اگر همین حالا تصمیم بگیرد که یک کتاب بنویسید حتما کتابش موفق و پرفروش می شود ؟

نه الزاما .

چون نوشتن کتاب تکنیک ها و روش هایی دارد که با دانستن آن می توانید امیدوار باشید که قبل از نوشتن آخرین خط کتاب حداقل چند صد نسخه آن را پیش فروش کرده اید!

من و شما همه مواد اولیه و لازم را برای تهیه یک کتاب خوشمزه و دوست داشتنی داریم و فقط باید روش کار و ترکیب این موارد اولیه را یاد بگیریم.

پس بیایید این کار را شروع کنیم!

اول از هر چیزی مشخص کنید که از نوشتن کتاب چه هدفی دارید ؟

همین حالا بدون هیچ تعارف و خود فریبی بیایید برای خودتان مشخص کنید که واقعا از نوشتن یک کتاب حالا چه کتاب الکترونیکی چه یک کتاب چاپی چه هدفی دارید ؟

یا به این فکر کنید که وقتی که در مورد یک نویسنده موفق و مشهور فکر می کنید اولین چیزی که به ذهن تان می رسد که دوست دارید به خاطر آن جای آن نویسنده بودید دقیقا چیست ؟ آیا با شنیدن نام جی .کی. رولینگ یاد ثروت غیر قابل تصورش می افتید یا مشهور بودن و اینکه هر جا که می رود آدم های زیادی دنبال امضا گرفتن از او هستند یا تعداد زیاد هوادارانش یا …

اصلا در دل خودتان کدام نویسنده را بیشتر تحسین میکنید ؟ یک نویسنده تجاری پولساز یا یک نویسنده تاثیر گذار اما کمتر دیده شده ؟

همین حالا تصور کنید که سوار ماشین زمان شده اید و به چندین ماه بعد از نوشتن کتاب و انتشار آن سفر کرده اید . دوست دارید در این زمان چند صد یا چند هزار نسخه از کتاب تان فروش رفته باشد یا دوست دارید بیشتر در نقش یک مربی به افراد بیشتری چیزهای با ارزشی یاد داده باشید یا …

به هر حال تصور و هدف شما از نوشتن هر چیزی که هست همین حالا مشخص کنید .

حتی اگر در نهایت به این نتیجه برسید که چون رقیب یا دوست شما که یک وبلاگ نویس است و به تازگی کتابی نوشته شما هم دل تان می خواهد از او عقب نیافتید و تصمیم گرفتید کتابی بنویسید ، باز هم هیچ مشکلی ندارد و باید همین هدف تان را بنویسید و روی آن کار کنید .

تا زمانی که هدف روشنی از نوشتن کتاب نداشته باشید قطعا احساس شکست می کنید ( نه اینکه کتاب تان نمی فروشد یا مخاطب پیدا نمیکنید و… به این خاطر که چون هدف تان واضح و روشن نیست حتی رسیدن به یک نتیجه موفقیت آمیز از دید دیگران مثل فروش چند هزار نسخه ای نمی تواند حال درونی شما را خوب کند و شما را خوشحال کند و این یعنی احساس شکست )

ولی به محض اینکه دلیل نوشتن خود را فهمیدید، هدف مشخصی خواهید داشت و می دانید چه نوع کتابی را باید بنویسید.

اگر از هدف خودتان مطمئن نیستید در اینجا با هم چند دلیل رایج برای نوشتن یک کتاب را بررسی میکنیم تا راحت تر بتوانید انتخاب کنید که کدام دلیل به چیزی که در ذهن تان میگذرد نزدیک تر است .

چند دلیلی که می توانید برای شروع نوشتن یک کتاب داشته باشید :

دلیل اول برای نوشتن کتاب :  در جایگاه یک متخصص قرار میگیرید

بسیاری از ما تولید کننده های محتوا ممکن است در طول روز یا هفته محتوای زیادی در مورد یک موضوع خاص تولید و منتشر کنیم . اما شاید سالها زمان لازم باشد که شما بتوانید به عنوان یک وبلاگ نویس در ذهن مخاطب جایگاه یک متخصص در زمینه خاص را پیدا کنید . و این رفتن در جایگاه یک متخصص در ذهن یک مخاطب هر چه قدر که موضوعات وبلاگ و محتواهایی که می نویسید متنوع تر باشد مشخصا سخت تر و پیچیده تر است .

اما نوشتن یک کتاب در مورد یک موضوع خاص و یا گرد آوری تمام اطلاعات و تجربه های شخصی خودتان در یک کتاب چند هزار کلمه ای می تواند به سرعت شما را به در ذهن مخاطب به یک متخصص و فرد حرفه ای تبدیل کند .

پس ممکن است هدف اصلی شما از شروع نوشتن کتاب این باشد که دوست داشته باشید به جای پراکنده نویسی در مورد یک موضوع خاص که می دانید در مورد آن تخصص دارید بنویسید ،و می خواهید همه مطالبی که در ذهن تان شکل گرفته را به یک کتاب تبدیل کنید که مخاطب هم به شما به چشم یک متخصص نگاه کند و روی شما یک حساب دیگری بکند

البته مشخصا هر چه قدر در وبلاگ نویسی و تولید محتوا در یک زمینه خاص تجربه و سابقه بیشتر و طولانی تری داشته باشید در نوشتن یک کتاب تخصصی در مورد همان موضوع موفق تر هستید و سریع تر می توانید به نتیجه برسید .

 

دلیل دوم برای نوشتن کتاب : گسترش کسب و کار و مشتریان بیشتر و درآمد بالاتر

اگر شغل تولید محتوا  وبلاگ نویسی منبع درآمد و شغل اصلی شماست پس مشخصا هر روز باید به دنبال ایده هایی برای گسترش و توسعه کسب و کارتان و پولسازی از محتوا نویسی باشید . و یکی از راه های افزایش در آمد و ثروتمند شدن از طریق تولید محتوا این است که بتوانید مشتریان ایده آل و خاص خودتان را پیدا کنید و آنها را به مشتریان وفادار و طرفداران پر و پا قرص خودتان تبدیل کنید .

یکی از راه هایی که این روزها می توانید قراردادهای بهتری برای تولید محتوا یا مشاوره و مربیگری در هر زمینه ای با کسب و کارهای بزرگ ببندید این است که قبل از اینکه آنها بخواهند پولی به شما برای آموزش یا مشاوره پرداخت کنند شما بتوانید کاری کنید که آنها حس کنند شما واقعا برای کمک به آنها و نشان دادن مسیر موفقیت آنجا هستید نه فقط برای کاسبی و پارو کردن پول آنها !

اما چه طور می توانید حسن نیت خودتان و ارزش کارتان را به آنها نشان بدهید ؟

با ارائه یک کتاب آموزشی از خودتان به صورت رایگان! ( البته این فقط یکی از راه هاست )

شما قرار نیست در این کتاب آموزشی کل فوت و فن کارتان را به مشتری بگوئید چون قطعا این یک کار احمقانه است و باعث می شود مشتری دیگر نیازی به شما نداشته باشد . اما می توانید با هوشمندی به جای اینکه کل مسیر را کامل و واضح برایش شرح بدهید ،از طریق کتاب تان کلیدی باشید برای رمز گشایی و باز کردن چند درب از صدها درب موفقیت برای کارفرما .

مطمئن باشید هر مدیر یا مسئولی که می خواهد تصمیم بگیرد که بین شما و افراد دیگر کدام را برای پروژه انتخاب کند بدون شک فردی را انتخاب میکند که به او اثبات کرده که کاربلد است و چند تا از صدها مسیر موفقیت را به او نشان داده است . پس قطعا شما را انتخاب میکند 🙂

ممکن است یک ماه هر روز چند ساعت برای نوشتن کتاب تان وقت بگذارید و یک کتاب منتشر کنید که قیمت آن در بازار مثلا  چند ده هزار تومان باشد اما با همین کتاب می توانید پروژه های چند صد میلیونی بگیرید !

 

دلیل سوم برای نوشتن کتاب : شبکه سازی و شناساندن خودتان به مخاطب های بیشتر

ممکن است شما چندین ماه است که تولید محتوا و وبلاگ نویسی را شروع کرده اید ولی نهایتا چند صد بازدید کننده یا مشترک ایمیلی داشته باشید و این اصلا برای فروش محصول یا خدمات خبر خوبی نیست . اگر یه این شکل ادامه بدهید و نتوانید شبکه مخاطبان خودتان را گسترش بدهید قطعا نمی توانید به درآمد ایده آل و دلخواه خودتان برسید

یکی از بهترین راه های گسترش مشترکین و افرادی که ایمیل شان را در وبلاگ یا سایت شما ثبت میکنند این است که در مقابل کاری که آنها برای شما انجام می دهند شما هم چیز با ارزشی به آنها بدهید و چه چیزی بهتر از یک کتاب بسیار ارزشمند مفید برای مخاطب ؟! ( البته اگر شما این اشتباه را بکنید که به فکر گول زدن مخاطب باشید و یک محتوای بی ارزش و کپی را به شکل یک کتاب بخواهید به مخاطب غالب کنید مطمئن باشید که نتیجه عکس میگیرید و به هیچ وجه نمی توانید از ایمیل مارکتینگ به فروش و نتیجه مثبت برسید چون مخاطب با دیدن اسم شما یاد فریبی که خورده می افتد و نه تنها هیچ توجهی به ایمیل نمیکند بلکه در اولین فرصت روی حذف اشتراک فکر میکند )

اما با چند هفته وقت گذاشتن برای نوشتن یک کتاب با ارزش برای مخاطبان تان و ارائه آن به مخاطب به شرط ثبت نام ایمیلی می توانید فروش سایت و لیست مشترکین خودتان را چند برابر کنید .

من هم در شروع کار رایتینا این کار را کردم و کتاب « هک های روانشناسی در تولید محتوا » را نوشتم و چند ماهی که از شروع کار سایت گذشته بود توانستم حدود 3000 مشترک ایمیلی فقط از طریق همین یک کتاب جمع کنم .

مهمترین چیزی که در مورد نوشتن یک کتاب الکترونیکی و چاپی وجود دارد discoverability  یا دیده شدن و کشف شما توسط مخاطبان بیشتری است . و معمولا مخاطبی که از طریق کتاب به شما رسیده باشد اعتماد بیشتری به شما میکند و به احتمال بیشتری امکان دارد از محصول یا خدمات شما استفاده کند .

من این 3 تا دلیل را برای شما گفتم اما قطعا ممکن است شما 1001 دلیل دیگر برای نوشتن کتاب الکترونیکی یا چاپی داشته باشید .

یک کتاب موفق کتابی است که شما را به آنچه که می خواهید برساند و باعث رشد کسب و کار و رشد فردی و حرفه ای شما شود .

طرز تهیه یک چلوکتاب خوشمزه و پولساز!

خب حالا که هدف خودتان از نوشتن کتاب را پیدا کردید زمان این رسیده که دقیقا مسیر رسیدن به موفقیت و هدف تان را بشناسید و در مورد چم و خم کار بیشتر بدانید .

آماده اید؟

[sc name=”private”]
[wcm_restrict]

قدم اول: موضوعی را انتخاب کنید که ارزش کتاب شدن را داشته باشد

اول از هر چیزی باید این را دقیقا درک کنیم که نوشتن یک کتاب با پست وبلاگ کاملا متفاوت است .

در یک پست وبلاگ شما می توانید هر موضوعی که دل تان می خواهد را انتخاب کنید و چند صد یا چند هزار کلمه ای برای مخاطب بنویسید و به نوعی او را وادار به فکر کردن در مورد این موضوع بکنید . در یک پست وبلاگ شما می توانید با ایده ها بازی کنید و آن ها را تست کنید.در یک پست وبلاگ شما لزومی ندارد از 0 تا 100 یک موضوع را برای مخاطب به صورت کامل شرح بدهید . اما در کتاب کاملا موضوع فرق میکند . در یک کتاب شما باید یک موضوع را انتخاب کنید و بر اساس وسعت آن موضوع شروع کنید به باز کردن آن و شرح دادن آن برای مخاطب و این کار را در کل کتاب ادامه بدهید و در نهایت هم با یک نتیجه گیری حرفه ای کتاب را به پایان برسانید .

شما باید یک موضوع را در چند هزار کلمه (نه چند صد کلمه) بگنجانید و از طرفی به عمق مطلب بروید و کاری کنید که مخاطب کاملا مطلب را بگیرد ؛ و این یعنی شما به موضوع مناسبی نیاز دارید که نه خیلی گسترده و بی انتها باشد و نه خیلی سطحی و کم عمق که بشود با چند پاراگراف سر و ته آن را هم آورد .درست است که هر کتابی فصل های متنوع و مختلفی دارد اما انتخاب موضوع باید جوری باشد که در نهایت شما یک کتاب یکدست و یا یک پازل کامل داشته باشید که از کنار هم چیدن قطعات مختلف شکل گرفته است و گرنه کتابی که نوشته اید ارزشی بیشتر از چند پست و بلاگ گردآوری شده ندارد .

به عنوان مثال انتخاب موضوع کلی و بی انتهای « افزایش بهره وری » اصلا موضوع مناسبی برای کتاب نیست و نتیجه ای که از نوشتن این کتاب در مورد این موضوع خواهید گرفت چند هزار کلمه بی سر و ته خواهد بود که در نهایت هیچ سودی برای مخاطب و در کنار آن برای شما نخواهد داشت . خود شما همچین کتابی با همچین موضوع کلی و بی هیجانی را می خرید ؟!

اما اگر شما به عنوان متخصص در زمینه تولید محتوا یا وبلاگ نویسی موضوعی مثل « روش های افزایش بهره وری برای یک تولید کننده محتوا یا وبلاگ نویسی » را انتخاب کنید قطعا می توانید کتابی بنویسید که شما را به هدف تان می رساند .

از همین امروز هر بار که در حال جستجو برای پیدا کردن موضوع برای مقالات وبلاگ هستید به این فکر کنید که چه طور می توانید همین موضوع را به شکلی جامع تر به موضوع یک کتاب تبدیل کنید .

برای شروع یک فهرست کوتاه از موضوعات موردنظر خود تهیه کنید و سپس براساس علاقه و حوزه ی کاریتان آن را محدود کنید. ببینید چطور باید این کار را انجام داد.

اول، لیستی کوتاه از موضوعاتی که در وبلاگ تان بیشترین بازدید  را داشته اند

یک کتاب خوب در حقیقت مکالمه ی بین نویسنده و خواننده است و زمانی این کار به درستی انجام می شود که خواننده هم مثل شما موضوع کتاب را دوست داشته باشد.

مشخصا تعداد زیادی از نویسنده های کتاب های چاپی این امکان را ندارند که بتوانند دقیقا دنبال علاقه مندی مخاطبشان بروند چون فضایی را برای این نوع تجزیه و تحلیل دقیق ندارند . اما شما به عنوان وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا با یک آنالیز ساده مقالات وبلاگ و بررسی پر بازدیدترین ها و همین طور بررسی نظرات و کامنت های مخاطب های تان می توانید دقیقا قبل از چاپ یا انتشار کتاب یک موضوعی را انتخاب کنید که تا حد زیادی مطمئن باشید که جزو علاقه مندی های مخاطب تان است و میتوانید به نتیجه دلخواه تان برسید .

پس قبل از هر کاری به سراغ آنالیز پست های وبلاگ تان در Google Analytics بروید و محبوب ترین پست هایتان را در بین تمامی صفحات پیدا کنید.

 

پیدا کردن پست هایی که بیش ترین میزان درگیر کردن مخاطب را داشته اند

به سراغ تعداد کامنت ها بروید و بررسی کنید که کدام یکی از آنها کامنت های بیشتری گرفته است ؟ کدام پست ها بیشتر به اشتراک گذاشته شده اند؟ و…

در میان پست های وبلاگ شما شاید به پست هایی برخورد کنید که تعداد زیادی بازدید کننده ندارند و یا خیلی دیده نشده اند اما تعامل زیادی با مخاطب ایجاد کرده اند یعنی مثلا نسبت به تعداد افرادی که آنها را دیده اند بیشتر به اشتراک گذاشته شده اند، کامنت بیشتری گرفته اند و…

بنابراین، کامنت ها و اشتراک گذاری همه ی پست های خود را بررسی کنید و پست هایی که بیش تر از بقیه مخاطب های شما را به خود مشغول کرده اند پیدا کنید.

هرچه قدر تعامل مخاطب با یک پستی بیشتر باشد نشان می دهد که اگر کتابی در مورد آن موضوع بنویسید به احتمال بیشتری پرطرفدار می شود و مخاطب های بیشتری آن را خواهند خرید

 

قدم بعدی این است که هر چیز اضافه ای را حذف کنید

مهمترین بخش انتخاب یک موضوع مناسب برای کتاب این است که بتوانید به درستی و هوشمندانه قسمت هایی از موضوع که واقعا نمی تواند به درک بهتر موضوع به مخاطب کمک کند یا توسط نویسنده های دیگر بارها به آن اشاره شده و نخ نما شده است یا انقدر پیچیده است که باعث گیج شدن مخاطب می شود و … را حذف کنید .

مشخصا شما به موضوعی نیاز دارید که بتوانید درباره ی آن کتاب بنویسید نه طومار پس در حین کامل بودن نباید موضوع خیلی گسترده ای نباشد تا بحث را به جاده خاکی نکشاند و از ارزش کتاب کم نکند .

بنابراین، باید پاسخ واضحی برای این سوال داشته باشید که من چه چیزی می خواهم به مخاطبم بدهم ؟ من به خواننده ی خودم می خواهم چه چیزی یاد بدهم و بگویم که قبلا نمی دانسته است .

بیش تر کسانی که برای اولین بار می خواهند کتاب بنویسند بیشتر از هر چیزی برای این تلاش می کنند تا یک کامیون مطلب را در کتاب خود بچپانند و همین مساله باعث کشدار شدن مرحله تولید کتاب و در نهایت خسته شدن مخاطب و عدم موفقیت آنها می شود.

اما یک نویسنده کتاب حرفه ای دقیقا می داند چه چیزی را باید بنویسید و کجا باید کتاب را تمام کند و موضوع را کش ندهد .

یکی از بهترین راه های پیدا کردن موضوع برای یک وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا این است که به سراغ یک پست یا چندین پست با موضوع یکسان برود و از بین آنها و یا ترکیب شان یک موضوع جالب و هیجان برانگیز برای کتابش پیدا کند .

 

یک پست وبلاگ خودتان را به یک کتاب پرفروش تبدیل کنید

انتخاب موضوع و شروع نوشتن کتاب قطعا برای من و شمایی که وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا هستیم نسبت به یک فردی که همین حالا تصمیم میگیرد یک کتاب بنویسد راحت تر است . مثلا من اگر همین حالا تصمیم بگیرم که می خواهم یک کتاب بنویسم به شما قول می دهم که در کمتر از 1 ساعت با گشتن در وبلاگ رایتینا می توانم حداقل بین 7 تا 10 موضوع برای یک کتاب پرفروش پیدا کنم که نوشتن در مورد آن قطعا ارزش دارد .

کم نیستند کتاب هایی که در حال حاضر در دنیا جزو پرفروش ترین ها هستند و ایده اولیه شان را نویسنده آنها از یک پست وبلاگش برداشته است .

در سال 2004،Eric Ries با Steve Blank سرمایه گذار و متخصص استارت آپ یک ملاقات داشتند و قرار شد که با هم روی پروژه روش های سریع فیدبک گرفتن از مشتریان در استارت آپ ها و کسب و کارها کار کنند . بعد از حدود 4 سال بعد اریک رایس تصمیم گرفت وبلاگ خودش را راه اندازی کند و اولین پست وبلاگی که منتشر کرد مقاله ای به عنوان The Lean Startup  بود . جالب اینکه همین پست اول جرقه ای در ذهن رایس شد برای نوشتن کتابی به همین نام که این روزها جزو پرفروش ترین کتاب های کسب و کار در دنیاست .

یکبار امتحان کنید و مطمئن باشید تبدیل یک پست وبلاگ 1500 کلمه ای به یک کتاب 15000 کلمه کار خیلی سخت و پیچیده ای نیست و اتفاقا همین محدودیت موضوع باعث می شود راحت تر بتوانید در مورد موضوع کتاب تان تحقیق کنید و راحت تر بتوانید آن را جمع کنید و ببندید .

چند پست وبلاگ تان را به یک کتاب بی نظیر تبدیل کنید

یک روش پیشنهادی دیگر برای پیدا کردن موضوع برای شروع نوشتن کتاب این است که چند پست وبلاگ را که موضوعی حدودا مشابه دارند انتخاب کنید و از همان ها برای ایده موضوع کتاب تان استفاده کنید . مشخصا اگر چند ماهی یا چند سالی از وبلاگ نویسی و محتوا نویسی شما می گذرد در حال حاضر وبلاگی دارید که صدها یا شاید هزاران پست وبلاگ تنها و منزوی در آن جا خوش کرده اند که خیلی از آنها ممکن است در حال خاک خوردن باشند و مخاطب آنها را نبیند . اما با انتخاب این پست ها و تبدیل آنها به یک کتاب ارزشمند می توانید دوباره آنها را زنده کنید .

مثلا من همین الان با سر زدن به وبلاگ رایتینا و دیدن پست های قدیمی تر مثل :

۱۱ رفتار و عادت بازدید کننده سایت که به شدت روش تولید محتوا را تحت تاثیر قرار میدهد( الگوی ۲ و ۶ مهم تر هستند) ،

۵ نوع محتوای جذاب که هیچ مخاطبی نمی تواند از آن چشم پوشی کند! ( همراه با ۵ مثال تصویری)

تصمیم گرفتم که در اولین فرصت یک کتاب عالی و مفید در مورد « مهندسی رفتار مخاطب در تولید محتوا » بنویسم که به نظر خودم یک موضوع جذاب و کاربردی برای همه تولید کننده های محتواست.

یا مثلا کتاب و فیلم موفق Julie/Julia دقیقا یک داستان جذاب و زیبا از یک وبلاگ ساده و در مورد زندگی یک آدم معمولی و نه یک سرآشپز است که در طول یک سال در گوشه ای از آشپزخانه کوچکش در یک آپارتمان ، دستور تهیه بالای +500 نوع غذای متنوع را می نویسد.

و به این شکل صدها کتاب موفق و پرفروش را همین جا می توانیم نام ببریم که ایده اولیه آنها و حتی محتوای آنها از ترکیب چند پست وبلاگ نویسنده شکل گرفته است .

حالا نوبت این است که بین این همه موضوعی که پیدا کردید فقط عنوان هایی را انتخاب کنید که به شدت به آنها علاقه دارید

مشخصا تا به اینجا اگر با من پیش آمده باشید و به حرف هایم گوش داده باشید حداقل بین 10-15 موضوع مختلف برای شروع نوشتن کتاب دارید . اما مشخصا قرار نیست همین حالا بتوانید تمام این موضوعات را تبدیل به کتاب پرفروش کنید و مجبور هستید از بین آنها تعداد محدود و در نهایت فقط یک موضوع را انتخاب کنید .

اینجا تنها چیزی که می تواند به شما کمک کند این است که موضوعی را انتخاب کنید که عاشقانه آن را دوست دارید و به شدت علاقه دارید که در مورد آن بیشتر بدانید و اطلاعات تان را به یک کتاب با ارزش تبدیل کنید .

شاید در وبلاگ نویسی این نوع محدودیت خیلی مفهوم نداشته باشد . چون ممکن است برای نوشتن یک مقاله معمولی و ساده حدود چند ساعت یا نهایتا یک روز وقت بگذارید و ممکن است در نهایت هم به این نتیجه برسید که خیلی این موضوع را دوست نداشتید و فردا به سراغ موضوع بعدی بروید . ولی در کتاب نویسی ما مجبور هستیم یک مدت طولانی به موضوعی که انتخاب میکنیم متعهد باشیم و فقط در مورد آن بخوانیم و بنویسیم . پس قطعا زمانی می توانیم موفق شویم که به آن موضوع علاقه زیادی داشته باشیم .

مثلا کتابی مثل The Happiness Project یا پروژه ی شادی نوشته ی Gretchen Rubin از اول یک نوع جستجو و تحقیق شخصی بود برای بهتر شدن سبک زندگی نویسنده که در نهایت به یک کتاب پرفروش جهانی تبدیل شد که افراد زیادی از تجربیات جذاب و حتی شخصی نویسنده برای پیدا کردن مسیر شادی و موفقیت خودشان استفاده کردند . 

به همین خاطر شما برای نوشتن یک کتاب موفق نیاز دارید که موضوعی را انتخاب کنید به شدت به آن علاقه دارید و دغدغه شخصی خودتان است . زمانی که می خواهید در نهایت از بین همه موضوعات 1 موضوع را انتخاب کنید به این فکر کنید که کتاب تان بعد از انتشار پرفروش و پر طرفدار شده است و باید سالها در مورد آن حرف بزنید و همایش و کارگاه و سمینار برگزار کنید و … آیا واقعا انقدر به این موضوع  علاقه دارید که روزها و شب ها با آن زندگی کنید و در کنار شما باشد ؟!

 

قدم دوم: یک عنوان چند کلمه ای منحصر به فرد انتخاب کنید

مهم نیست که کتاب شما یک کتاب چاپی است یا یک کتاب الکرتونیکی که قرار است در وب سایت خودتان منتشر کنید . مهم این است که در این دنیای شلوغ پلوغ باید بتوانید با چند کلمه جذاب و خاص در عنوان تان مخاطب را میخکوب کنید و کمی به فکر فرو ببرید تا شاید در نهایت تصمیم بگیرد که کتاب شما را بخرد و بخواند.

مطمئن باشید اگر بهترین کتاب در حوزه مدیریت زمان زمان و افزایش بهره وری را هم بنویسید اما عنوان آن را یک جمله کلیشه ای و مزخرف مثل « روش های مدیریت زمان » انتخاب کنید به شما قول میدهم که این روزها حتی یک نفر هم کتاب شما را نمی خرد .

اما یک نویسنده خلاق و هوشمند مثل برایان تریسی ساده ترین تکنیک های مدیریت زمان را در قالب کتابی با عنوان « قورباقه ات را قورت بده !» به میلیون ها نفر در سراسر جهان فروخت و بعد از گذشت این همه سال هنوز هم جزو یکی از پرفروش ترین کتاب های حوزه مدیریت زمان است .

پس برای پرفروش شدن یک کتاب هم به موضوع جذاب نیاز دارید و هم به یک عنوان خاص و چشم گیر .

البته این کاملا طبیعی است که به محض اینکه موضوع را انتخاب کردید و خواستید شروع به نوشتن کنید یک عنوان خلاقانه و خاص به ذهن تان نرسد . پس خودتان را سرزنش نکنید . قرار نیست  عنوانی که در اینجا انتخاب میکنید حتما و حتما عنوان نهایی باشد . پس ذهن تان را آزاد بگذارید و خیلی سخت نگیرید ممکن است در طول نوشتن کتاب بارها آن را تغییر بدهید . اما تعیین یک عنوان مشخص در ابتدای نوشتن کتاب به شما کمک میکند که کمتر از مسیر خارج شوید و بیشتر روی موضوع تمرکز کنید .

آموزش عنوان نویسی جذاب

یک فرمول ساده برای خلق یک عنوان خارق العاده

برای اینکه مطمئن شوید کتاب شما در میان همه ی کتاب ها، خاص و برجسته خواهد بود باید عنوانی کوتاه و جذاب و چشم گیر برای آن انتخاب کنید. مشخصا عنوان روی جلد یک کتاب بیشتر از چند کلمه ساده نمی تواند باشد و از طرفی باید بتوانید در همان نگاه اول هم با مخاطب ارتباط برقرار کند و برای مخاطب قابل درک باشد و در عین حال احساسات مخاطب را تحریک کند که ترغیب شود که کتاب را بخرد و بخواند .

و معمولا انتخاب عنوان چند کلمه ای که بتواند تمام این خواسته های ما را برآورده کند اصلا کار راحتی نیست و در بعضی مواقع ممکن است روزها روی این موضوع وقت بگذاریم و در نهایت هم به نتیجه دلخواه مان نرسیم .

پس چه کار باید کنیم ؟

بهترین راهی که من از کتاب های پرفروش و مشهور دنیا و توصیه نویسنده های بزرگ الگو گرفتم و برای همه جزوه ها و کتاب های رایتینا از آن استفاده میکنم این است که یک عنوان جذاب و خاص اصلی برای هر کتاب یا جزوه انتخاب میکنم که شاید در نگاه اول فقط چشم گیر و راز آلود باشد و برای مخاطب قابل درک نباشد ( مثلا همین چلو کتاب !)  ولی حتما در زیر آن از یک عنوان فرعی و قابل درک تر با توضیحات کامل تر برای مخاطب استفاده میکنم تا هر دو هدف را در کنار هم پیش ببرم.

و شاید یک روش کمی سخت تر اما بهتر این است که اگر در حال حاضر مخاطب های نسبتا زیادی دارید که می توانید روی کمک آنها حساب کنید ، بهتر است در یک نظر سنجی در شبکه های اجتماعی یا  حتی سایت تان چند عنوان انتخاب کنید و از آنها بخواهید بگویند که کدام یکی از این عنوان ها را بیشتر می پسندند یا به شکلی طراحی کنید که به شما نشان بدهد کلیک روی کدام عنوان بیشتر بوده است . .

به این شکل قبل از انتشار کتاب تان می توانید نسبت به عنوانی که انتخاب کردید مطمئن تر شوید . هر چند که قرار نیست در دنیای آنلاین و تولید محتوا همه چیز قابل پیش بینی باشد و با این نوع نظر سنجی ها به یقین 100 % برسید که حتما اگر این عنوان را انتخاب کنید کتاب تان فروش چند میلیون نسخه ای خواهد داشت .

و فقط به این بررسی ها به عنوان روشن شدن یک قسمت کوچکی از مسیر نگاه کنید که ممکن است به موفقیت شما منجر شود .

 

عنوان فرعی شما توضیح دهنده ی همه چیز است …

پس یکی از راه های خوب برای نوشتن عنوان یک کتاب این است که همیشه از یک عنوان کوتاه و رمز آلود برای عنوان اصلی استفاده کنید اما بعد از آن حتما از یک عنوان فرعی توصیفی در ادامه عنوان اصلی به نام عنوان فرعی هم استفاده کنید که بیش از حد مخاطب تان را گیج نکنید .

مثلا برادران چیپ هیث و دان هیث در کتاب خودشان از عنوان اصلی و رمزآلود Made to Stick  استفاده کرده اند که شاید در نگاه اول خیلی مشخص نباشد که این کتاب در چه موردی است و شاید ذهن مخاطب به سمت اختراع تا نجاری یا هر دسته دیگری برود . اما در عنوان فرعی کتاب توضیح داده شده است که : « چرا بعضی از ایده ها تاثیرگذار و ماندگار هستند و بعضی دیگر سریع فراموش می شوند » و همین توضیح برای درک مخاطب از موضوع کتاب کافی است .

یا اگر عنوان اصلی یک کتاب Talk like TED باشد ممکن است بعضی از خوانندگانی که حتی یکبار هم در مورد سخنرانی های تد TED چیزی نشنیده اند برایشان کاملا مبهم باشد که این کتاب در چه موردی صحبت میکند اما اگر عنوان فرعی کتاب این باشد که :« 9 راز سخنرانی در جمع ، الهام گرفته شده از باهوش ترین افراد جهان » قطعا هر فردی بعد از خواندن آن متوجه می شود که موضوع کتاب در چه موردی است .

 

3 ترفند هوشمندانه ی دیگر برای نوشتن عنوان های وسوسه انگیز

عنوان نویسی چه برای مقاله چه برای کتاب نیاز به یادگیری و استفاده از تکنیک ها و ترفندهای خاص دارد. شما در عنوان یک کتاب به غیر از اینکه باید به مخاطب قول بدهید که چه چیزهایی به او قرار است یاد بدهید باید بتوانید کنجکاوی و احساسات او را هم تحریک کنید تا جذب شود و تصمیم بگیرد کتاب شما را بخرد .

مشخصا هیچ کدام از روش های عنوان نویسی به تنهایی نمی توانند برای نوشتن یک عنوان تاثیرگذار کافی باشد اما با کمی هوشمندی و ترکیب این تکنیک ها و ترفندها می توانید باعث چند برابر شدن فروش کتاب تان شوید .

در اینجا فقط 3 روشی که بیشتر در عنوان نویسی کتاب می تواند برای شما مفید باشد را معرفی میکنم اما در جزوه روش های عنوان نویسی تاثیر گذار تعداد بیشتری از این تکنیک ها را معرفی میکنم که خودم از افراد مشهور در تولید محتوا و نویسندگی یاد گرفته ام و دوست دارم به شما هم یاد بدهم .

1- تحریک کنجکاوی افراد: همیشه در عنوان نویسی کمی ابهام و  رمز آلود بودن باعث جلب توجه مخاطب می شود . علاوه بر این استفاده از کلمات قدرتمندی مثل “شگفت انگیز” و “راز” این حس را به مخاطب القا میکنند که اگر این کتاب را نخواند چیزهای زیادی را از دست می دهد که ممکن است زندگی اش را زیر و رو کند .

 

2- مخاطب خاص  کتاب تان را در عنوان معرفی کنید : بیشترین تحریک مخاطب به خرید زمانی اتفاق می افتد که دقیقا حس کند این کتاب یا این محصول برای او طراحی شده یا نوشته شده است و کاملا روی صحبت این کتاب با اوست . مثلا اگر من در رایتینا بخواهم یک کتاب در زمینه مدیریت زمان و بهره وری بنویسیم قطعا در عنوان اصلی یا فرعی کتاب هر چیزی که هست حتما از عبارت « مدیریت زمان برای تولید کننده های محتوا » استفاده میکنم تا مخاطب هدف رایتینا که بیشتر نویسنده ها و تولید کننده های محتوا هستند دقیقا بدانند که تکنیک هایی که در این کتاب در مورد آن صحبت شده است به صورت کاملا سفارشی شده و اختصاصی برای آنها نوشته شده است .

3- در مخاطب شوق رسیدن به قله ایجاد کنید  :  انتخاب یک عنوان کسل کننده و تکراری نه تنها هیچ انگیزه ای برای مخاطب برای خرید کتاب و خواندن آن ایجاد نمیکند بلکه کاملا او را نسبت به شما دلسرد میکند . به همین خاطر است که نویسنده های بزرگ معمولا در عنوان کتاب هایشان این شوق و انگیزه رسیدن به قله یا بهترین شده در هر زمینه ای را به مخاطب می دهند . مثلا همین کتابTalk like TED به نوعی به مخاطب این حس را انتقال می دهد که با خواندن این رازها و اجرای این روش های ساده می توان مثل یکی از سخنرانان تد باشید . سخنرانی در تد شاید آمال و آرزوی بسیاری از افرادی باشد که به تکنیک های سخنرانی و فن بیان علاقه دارند و ممکن است همچین کتابی را بخوانند بنابراین استفاده از همین کلمه در عنوان می تواند میزان فروش و خواندن کتاب را چند برابر کند .

قدم سوم: برای کتاب تان ساختاری منطقی ایجاد کنید

یکی از بدترین نشانه های یک نویسنده کتاب تازه کار نسبت به نویسنده های پرفروش و مشهور این است که کتابی که یک نویسنده تازه کار می نویسد هیچ چهارچوب و ساختار مشخصی ندارد و در اصل با چند تا مقاله وبلاگ که پشت سرهم کپی پیست شده اند هیچ تفاوتی ندارد و مخاطب زمانی از ابتدا تا به انتهای آن را می خواند حس میکند نسبت به داشته های قبلی چیزی جز گیج شدن بیشتر نصیبش نشده است .

یک کتاب خوب مثل یک پازل چند تکه است . این قطعات پازل ( فصل ها و بخش های کتاب ) دقیقا باید در جای خودشان قرار بگیرند و در هم چفت شوند تا در نهایت یک پازل تصویری زیبا ساخته شود . وگرنه قطعاتی که روی هم تلنبار شده اند و تپه ای از قطعات را ساخته اند هیچ زیبایی و تصویر خاصی ندارد .

پس بعد از تعیین موضوع و عنوان باید روی طراحی یک ساختار مشخص برای کتاب مان کار کنیم . پس یک نقشه ذهنی برای سفر مخاطب از ابتدا تا به انتها در نظر بگیرید تا از این سفرش لذت ببرد .

از برگه های یادداشت برچسب دار برای یافتن جریان کتاب استفاده کنید

برای ساختاربندی کتاب یکی از بهترین روش ها استفاده از استیکر نوت ها یا برگه های چسب دار کوچک است . برای شروع روی هر برگه ایده هایی که در نگاه اول به ذهن تان می رسد که در مورد موضوعی که برای نوشتن کتاب مشخص کرده اید می خواهید در مورد آنها بنویسید را یادداشت کنید . تعداد این برگه ممکن است 10 یا 20 یا حتی در ابتدای کار بیشتر هم بشود . بعد از این مرحله مثل یک مسیر ، هر کدام از آنها را بردارید و به ترتیبی که فکر میکنید پشت سرهم باید قرار بگیرند مرتب کنید تا مسیر رسیدن به هدف اصلی کتاب تان شکل بگیرد. بعد از این مرحله برای هر بخش یا هر موضوعی که روی هر برگه نوشته اید ممکن است جزئیات بیشتری لازم باشد که به مخاطب ارائه بدهید پس زیر هر برگه با برگه های کوچک تر عنوان های ریز تری که می خواهید در مورد آن صحبت کنید بنویسید . به این شکل بعد از چند ساعت کلنجار رفتن به یک ساختار منطقی و درستی می رسید که برای شروع نوشتن کتاب به آن نیاز دارید .

یک روش دیگر هم این است که موضوع اصلی کتاب تان را به 6 یا 7 ایده اصلی و مهم تقسیم کنید که حتما باید در کتاب تان در مورد آنها صحبت کنید و به هیچ وجه نمی توانید از آنها صرف نظر کنید.و بعد از آن برای هر ایده مثلا حداقل 3 زیر مجموعه در نظر بگیرید و برای هر زیر مجموعه هم حدود 6 یا 7 سوال اساسی بنویسید که حتما باید در محتوای کتاب تان به آنها پاسخ بدهید

به این روش به راحتی می توانید یک ساختار عالی برای کتاب تان طراحی کنید .

در نهایت ساختار کتاب شما باید این قسمت ها را داشته باشد :

1- بخش ها

تعداد بخش های یک کتاب یا همان ایده های اصلی در مورد توضیح موضوع کتاب تان اختیاری است اما معمولا در مورد کتاب های پرفروش این تعداد بین 6 تا 10 بخش است

2- فصل ها

فصل ها زیر مجموعه بخش های اصلی کتاب هستند که خواننده از روی آنها می تواند کل کتاب را ردیابی کند. خواننده های این روزها چه از نوع چاپی چه دیجیتالی عادت دارند قبل از خرید کتاب یا حتی بعد از خرید آن و  برای شروع به خواندن کتاب یکبار از ابتدا تا انتها ورق بزنند تا یک دید کلی نسبت به کتاب داشته باشند . انتخاب سرفصل های مناسب و هیجان برانگیز می تواند در فروش و میزان خواندن کتاب شما بسیار تاثیر گذار باشد و برعکس حتی اگر محتوای شما عالی باشد اما از عنوان فصل های حوصله سر بر و کلی برای کتاب تان استفاده کنید مشخصا در اسکن اولیه توسط خواننده هیچ هیجانی در مخاطب برای خرید یا خواندن کتاب ایجاد نمیکنید . و معمولا هم بهتر است هر فصل بین 3000 تا 5000 کلمه داشته باشد.

3- زیر عنوان ها یا زیر فصل ها

و ریز ترین قسمت هر کتاب که باید برای نوشتن هر کدام از عنوان های آن هم حسابی وقت و انرژی بگذارید تا کاملا جذاب و ترغیب کننده باشند همین زیر عنوان ها هستند .

باز هم بهتر است روی این نکته تاکید کنم که این چیزهایی که در ابتدا و قبل از شروع به نوشتن کل کتاب می نویسید قرار نیست بدون تغییر بماند و ممکن است تا پایان نوشتن کتاب بارها و بارها آنها را تغییر بدهید تا جذاب تر شوند ولی مهم این است که در شروع کار یک نقشه راه کلی برای خودتان بسازید .

چرا بعضی از نویسنده های کتاب تازه کار از مرحله ساختاربندی فرار میکنند و مستقیم به سراغ نوشتن متن کتاب می روند ؟

خب مشخصا درآوردن و طراحی همچین ساختاری شاید یک مقدار زمان ببرد و از دید بسیاری از تازه واردها به دنیای تولید محتوا این کارها قرتی بازی به حساب می آید و هیچ نیازی به انجام این کارها نمی بینند.

اما خب بالاخره باید یک فرقی باشد بین نویسنده هایی که کتاب شان پرفروش می شود و تازه کارها 😉

پس اگر می خواهید به هدفی که از نوشتن کتاب دارید برسید حتما بعد از تعیین عنوان و موضوع به فکر ساختاربندی کتاب باشید . از طرف دیگر شاید خیلی ها به اشتباه این طور فکر کنند که ساختار بندی اولیه دست آنها را می بندد و محدودشان می کند ، در صورتی که اصلا این طور نیست و فقط به شما نقشه راه می دهد و باعث می شود در نهایت کتابی بنویسید که مخاطب به جای ساعت ها کلنجار رفتن با خودش برای پیدا کردن ساختار و دسته بندی کتاب بیشتر روی درک مفاهیم کتاب وقت می گذارد .

 

 فرمول 4MAT در نوشتن یک کتاب کاربردی و جذاب

اگر در نظر دارید کتابی درباره ی چگونگی انجام کاری بنویسید از ساختار مشهور 4MAT برای ساختار بندی کتاب استفاده کنید:

  1. با یک داستان جذاب در مورد موضوع کتاب تان شروع کنید.
  2. به خواننده بگویید که چرا دانستن این مواردی که می خواهید به او در این کتاب بگویید برای رسیدن به نتیجه نهایی و موفقیت نهایی مهم هستند (Why ) (اگر قبلا این کار را در داستان ابتدایی انجام داده اید دوباره آن را تکرار نکنید.)
  3. درباره ی موضوع یا نکته ای که می خواهید بگویید توضیح مختصری بدهید ( What )
  4. به مخاطب در مورد چگونگی انجام کار کامل توضیح بدهید ( how-to ) ( در این مرحله می توانید از داستان زندگی افرادی که با به کارگیری این راهکار موفق شده اند و چگونگی انجام این کار توسط آنها هم استفاده کنید )
  5. در نهایت هم با یک خب که چی What If  ؟ و توضیح اینکه خب در نهایت مخاطب با انجام این کارها به کجا می رسد کتاب را تمام کنید .

 

قدم چهارم: با استفاده از محتوایی که از قبل دارید نوشتن را شروع کنید

خب این قسمت جایزه ویژه تولید کننده های محتوا و وبلاگ نویس هایی است که روزانه تلاش میکنند و محتوایی در وبلاگ شان منتشر میکنند . حالا اینجا می توانند نتیجه این تلاش مستمرشان را ببینند و بدون صرف وقت و تلاش زیاد یک کتاب پرفروش بنویسند .

پس اگر حداقل چند ماهی است که از وبلاگ نویسی و تولید محتوای شما برای سایت تان میگذرد این قسمت از کتاب نویسی برای شما جزو ساده ترین بخش هاست . چون فقط کافی است در وبلاگ تان بگردید و مقالات و محتواهایی را که نزدیک به موضوع کتاب تان هستند انتخاب کنید و همه آنها را یک جا کنار هم بگذارید تا شروع به ویرایش کنید .

پس شما در این مرحله نیاز ندارید محتوانویسی را برای کتاب تان از 0 شروع کنید . شما مقدار زیادی محتوا دارید که می توانید آنها را به بهترین شکل ممکن در کتاب تان استفاده کنید .

چگونه یک پیش نویس اولیه برای کتاب مان تهیه کنیم؟

آسان ترین راه برای نوشتن یک پیش نویس اولیه کتاب برای من و شمایی که محتوا نویس هستیم این است که به سراغ وبلاگ مان برویم و چند ساعتی وقت بگذاریم و از اول تا به آخر تمام مقالات را یک نگاه کلی بیاندازیم و آنهایی که به نظرمان نزدیک تر به موضوع هستند را کپی و در یک فایل ورد پیست کنیم . همین!

این یک پیش نویس اولیه برای کتاب شماست .

خب حالا به این فایل ورد برگردید . یک بار از اول تا به انتها یک نگاهی بیاندازید . طبق ساختاری که برای کتاب تان نوشته اید در کدام قسمت ها نیاز به محتوای بیشتری دارید ؟ در کدام قسمت ها در مقاله محتوا را کش داده اید و یا داستان خاصی تعریف کرده اید که به نظرتان نباید در کتاب تان باشد ؟ و… خلاصه کجای این پیش نویس اولیه نیاز به ویرایش دارد ؟

دقیقا همان جا یک یادداشت برای خودتان بگذارید یا قسمتی از متن را هایلایت کنید تا مشخص تر باشد .

من به شخصه با وجود این همه نرم افزار و تکنولوژی همچنان نوشتن روی کاغذ و خواندن از روی کاغذ را بیشتر دوست دارم و حس بهتری دارم . به همین خاطر برای نوشتن کتاب ها یا جزوه هایی که قسمتی از محتوای آن را دارم معمولا این پیش نویس اولیه را پرینت میکنم و شروع میکنم به کلنجار رفتن با آن برای ویرایش و تبدیل این متن خام به متن کمی پخته تر ! اما شاید شما روی فایل ورد راحت باشید یا ممکن است از نرم افزارها یا برنامه های دیگر استفاده کنید . اینجا ابزاری که استفاده میکنید قطعا مهم نیست ، و مهم تر از هر چیزی پخته کردن این متن اولیه حالا به هر شکل و روشی است .

این نوع محتوایی که شما برای کتاب استفاده میکنید الزاما نباید محتوای متنی و مقاله وبلاگ باشد . این نوع محتوا می تواند صدا یا فایل صوتی ای باشد که شما در حال آموزش ضبط کرده اید یا مصاحبه ای باشد که با افراد موفق داشته اید یا تکه هایی از کتاب هایی باشد که در مورد این موضوع خوانده اید یا اسلایدهایی باشد که برای ارائه در کلاس یا سمینار یا همایشی ساخته اید و… خلاصه می تواند یک محتوای مفید در زمینه موضوع کتاب تان باشد اما در فرمت های متنوع .

و خوشا به حال آنهایی که بعد از ساخت این پیشنویس اولیه به این نتیجه می رسند که نه تنها محتوا کم ندارند حتی زیاد از حد هم محتوا دارند و نیاز به هیچ جستجو و کار اضافی دیگری ندارند و فقط لازم است همین متن را ویرایش کنند 🙂

البته اگر هم به اندازه کافی محتوا ندارید نگران و ناراحت نباشید چون شما می توانید معکوس عمل کنید . یعنی الان تلاش کنید و محتوایی برای کتاب تان بنویسید و بعد از موفقیت در فروش کتاب تان بعدها از فصل به فصل کتاب تان به عنوان یک محتوای عالی برای مقالات وبلاگ تان استفاده کنید .

چگونه پیش نویس خام اولیه را ویرایش کنیم تا پخته تر شود ؟

خب این قسمت هم یکی از مهمترین بخش های کتاب نویسی شماست. چون اگر به خوبی از پس این کار بر نیایید کتاب شما یک محتوای بی ارزشی از وصله و پینه کردن چندین مقاله می شود که هیچ ارزشی برای شما و مخاطب ایجاد نمیکند .

یکپارچگی محتوا مهمترین چیزی است که باید در این مرحله به آن برسید . انقدر باید کار ویرایش محتوا را ادامه بدهید تا مطمئن شوید به یک استایل یکپارچه در محتوای کتاب تان رسیده اید و تمام چیزهایی که به مخاطب قول داده بودید را برای او فراهم کردید .

به ساختاری که در ابتدا چیدید برگردید و این موارد را حتما چک کنید :

1- طول کتاب یا تعداد صفحات کتاب :

مشخصا با وجود تمام ویرایش هایی که کردید ممکن است به ساختاربندی کتاب تان نگاهی بیاندازید و متوجه شوید که در بعضی موارد دچار زیاده گویی شده اید و بیخودی مطلب را کش داده اید یا در قسمت های دیگر نتوانستید چیزی که می خواستید را به درستی بگویید و ممکن است این نسخه اولیه کتاب شما بیش از حد طولانی و یا بیش از حد کوتاه شده باشد . بنابراین باید دوباره به محتوا برگردید و این موارد را اصلاح کنید . و یا مثلا ممکن است مقدمه یک فصل 5 خط شده است و فصل بعدی  یک مقدمه 5 صفحه ای دارد که ممکن این مساله حس خوبی برای مخاطب نداشته باشد . بنابراین این قمست ها را در این مرحله باید ویرایش کنید .

2- استایل منسجم و یکنواخت :

ممکن است بعضی از محتواهایی که انتخاب کرده اید مربوط به چند ماه یا چند سال پیش و شروع کار تولید محتوایتان باشد و کلا سبک محتوانویسی آن با سبک فعلی شما کاملا متفاوت باشد . مثلا ممکن است قدیم ها در محتوانویسی شوخ طبعی بیشتری داشتید و حرف های          میزدید و برعکس الان کاملا سبک نوشتن تان تغییر کرده و خیلی جدی شده است و اصلا لحن قبلی را دوست نداشته باشید . پس حتما نیاز دارید که این قسمت های متن را ویرایش کنید .

3-شروع و پایان کتاب :

مشخصا شمایی که می خواهید از مقالات وبلاگ تان برای نوشتن کتاب استفاده کنید با یک چالش روبرو هستید و آن هم این است که مقالات شما احتمالا همه شان برای خودشان یک مقدمه و یک نتیجه گیری دارند و این ممکن است یک مقداری کار شما را سخت کند چون قطعا هر کتابی فقط یک مقدمه و یک نتیجه گیری دارد . بنابراین کار شما در این مرحله این است که وقت بگذارید و این مقدمه ها و نتیجه گیری ها را از متن بیرون بکشید و همه آنها را با هم مخلوط کنید و در نهایت یک مقدمه و یک نتیجه گیری کلی برای کتاب بنویسید .

نوشتن مقدمه هم به نظر من جزو کارهایی است که برخلاف اسمش لازم است در انتهای نوشتن کتاب یا حداقل در اواسط آن به سراغ نوشتن آن بروید . من خودم چه برای کتاب و چه برای همه مقالاتی که می نویسم زمانی که متن کامل تمام شد و نقطه پایان را گذاشتم به سراغ نوشتن مقدمه مقاله یا مقدمه کتاب می روم . چون در این شرایط کاملا مسیر برای خودم واضح و مشخص است و دقیقا می دانم که چه چیزی گفته ام و چه چیزی نگفته ام.

قدم پنجم: از وفادارترین طرفداران و مخاطبان تان برای تمام کردن کتاب کمک بگیرید

برای من که خیلی پیش آمده است ولی نمی دانم شما هم همچین تجربه ای را دارید یا نه .

زمانی که شروع به نوشتن کتاب یا جزوه ای میکنم اوایل کار پرانگیزه و پر انرژی هستم اما همین که به اواسط یا انتهای کار نزدیک می شوم احساس سردرگمی و بی انگیزگی زیادی دارم جوری که ممکن است در همان لحظه کار را رها کنم و برای همیشه نوشتن آن کتاب یا جزوه آموزشی را کنار بگذارم .

مشخصا بحث علاقه به موضوع نیست چون مطمئننا من هر موضوعی که انتخاب میکنم مربوط به تولید محتوا و نویسندگی است که هر چیزی که باشد عاشقانه آن را دوست دارم . حسی که باعث به وجود آمدن این حالت می شود این است که نویسنده حس میکند محتوایش ارزشی که میخواهد را ندارد و به درد مخاطب نمی خورد و بیخودی زمانش را هدر داده است و همه با خواندن کتاب او را بابت نوشتن همچین کتابی سرزنش میکنند یعنی همان سندرم ایمپاستر خودمان 😉

تنها چیزی که باعث می شود شما به ادامه مسیر دلگرم شوید و دوباره با انگیزه و انرژی به نوشتن ادامه بدهید این است که از مخاطبان خاص خودتان بازخورد بگیرید

شاید برای یک نویسنده آفلاین و نویسنده رمان کمتر این موقعیت فراهم باشد اما برای من و شمایی که نویسنده آنلاین هستیم و راحت تر می توانیم با مخاطب هایمان در ارتباط باشیم این موقعیت فراهم است که نظر تعدادی از مخاطب ها را تا به اینجای کار در مورد کتاب مان بپرسیم .

 

چگونه خواننده های بتا ß را پیدا کنیم و از آنها نظر بخواهیم ؟

خواننده ها یا مخاطبان بتا ß چه کسانی هستند ؟

خواننده بتا کسی است که بهترین بازخورد را به شما می دهد و بازخورد او هم به نفع شما و هم مخاطبان دیگر کتاب است .این فرد دوست ، همسر یا یکی از اعضای خانواده شما نیست که ممکن است نه هیچ علاقه ای به موضوع کتاب داشته باشند و نه دید درستی نسبت به فاکتورهای مهم در این کتاب ، بلکه دقیقا یکی از همان مخاطبان هدف کتاب شماست که علاقه مند به موضوع و خواندن کتاب هایی در این حوزه تخصصی است .

بنابراین زمانی که شما نسخه پیش نویس اولیه را به او می دهید تا بررسی کند با دقت هر چه تمام تر روی محتوا کامنت میگذارد و جز به جز کتاب و بهبود آن برایش مهم است . هر وبلاگ نویس و صاحب سایتی با تولید محتوای با ارزش و با کیفیتی باید همیشه به فکر ساختن تعداد زیادی مخاطب بتا باشد که هر زمان که او نیاز داشته باشد و اراده کند تعداد زیادی از خوانندگان بتا حاضر باشند در کنار او به پیشرفت و توسعه وب سایت و وبلاگ کمک کنند . پس باید همیشه از بین لیست ایمیلی تان حواس تان به مخاطب هایی باشد که عاشق سبک کاری و محتوای شما هستند و بود و نبود و خوب و بد وب سایت شما و محتوایی که منتشر میکنید برایشان مهم است .

و همیشه به این خواننده ها یا مخاطب های بتا به چشم یک چیز با ارزش و گران بها در محتوانویسی نگاه کنید چون هر کامنتی که آنها ممکن است روی کار شما بگذارند می تواند تاثیر بسیار زیادی در موفقیت شما داشته باشد.

مخاطب های بتا می توانند در تمام مراحل کار از انتخاب عنوان تا نوشتن نسخه نهایی کتاب در کنار شما باشند و به شما باز خورد بدهند . پس در اولین فرصت یک ایمیل به آنها بزنید و چندین عنوان متنوع و یا یک نسخه پیش نویس از محتوای کتاب را بفرستید و بخواهید نظرشان را برای شما ارسال کنند .

البته شما هم بعد از انتشار کتاب بهتر است یک نسخه اصل و نهایی از کتاب را به عنوان هدیه برای آنها بفرستید .

علاوه بر اینکه از مخاطب بخواهید که نظرش را بگوید می توانید خودتان هم سوال های خاصی که مدنظرتان هست را هم بپرسید . مثلا در مورد طول محتوای کتاب که مناسب است یا بیش از حد طولانی یا کوتاه است بپرسید ؟ یا مثلا بپرسید عنوان برای آنها جذاب بوده یا نه ؟ حتی می توانید خواهش کنید که هر جا غلط دیکته ای یا تایپی دیدند به شما بگویند و…

 

قدم ششم: قبل از انتشار کتاب آن را بفروشید !

فروش قبل از انتشار کتاب دو معنی دارد : 1 -جوری کتاب را بنویسید و نکاتی را رعایت کنید که مطمئن شوید حتما کتاب تان پرفروش می شود و می توانید هزاران نسخه از آن را بفروشید . 2- قبل از انتشار کتاب با روش های خاصی شروع به بازاریابی و پیش فروش کتاب بکنید .

اول از هر چیزی بهتر است بدانیم که یک کتاب چرا پرفروش می شود ؟

1– محتوای همیشه سبز :  یکی از راه های موفقیت کتاب یا حتی در اغلب مواقع مقالات وبلاگ، همیشه سبز بودن این محتواهاست . اگر شما می خواهید کتابی بنویسید که در چند سال آینده بتوانید آن را بفروشید و همچنان مخاطب خود را داشته باشد باید محتوای کتاب را جوری بنویسید که همیشه سبز و قابل استفاده باشد .

مثلا یکی از چیزهایی که باعث می شود محتوای کتاب تاریخ انقضا داشته باشد و همیشه قابل استفاده نباشد این است که در محتوا از تاریخ و قیمت های روز زیاد استفاده میکنیم . پس بهتر است برای همیشه سبز بودن محتوا از پارامترهایی که وابسته به زمان هستند و به شدت متغیر هستند کمتر استفاده کنیم .

2-دادن تکه ای از کتاب به عنوان هدیه به مخاطب : یکی دیگر از کارهایی که باعث پرفروش شدن کتاب می شود این است که به مخاطب این اطمینان را بدهید که محتوای این کتاب دقیقا همان چیزی هست که می خواهد. پس بهتر است یک تکه از پیتزای خوشمزه کتاب تان را به مخاطب بدهید تا بچشد و عاشق این پیتزا شود و مجبور شود یک پیتزای کامل سفارش بدهد !

برای اینکار شما می تواند مثلا فصل اول کتاب را برای دانلود رایگان در درسترس همه قرار بدهید یا خلاصه ای از کتاب بنویسید یا یک دستورالعمل چند صفحه ای و آموزنده از کتاب خودتان را به صورت رایگان در اختیار مخاطب بگذارید

3- جلد های پرفروش : خیلی از تولید کننده های محتوا و نویسنده های خصوصا کتاب های الکترونیکی و آنلاین هیچ اهمیتی به جلد کتاب نمی دهند و در آخرین مرحله نهایتا انتخاب یک عکس از گوگل و نوشتن عنوان بالای آن فکر میکنند که کارشان تمام شده است . در صورتی که طراحی روی جلد یکی از مراحل مهم در افزایش فروش هر نوع کتابی است . به همین خاطر به جای اینکه سر سری از این مرحله بگذرید با جون و دل برای وقت و انرژی  بگذارید .

4- کتاب + هدایای رد نشدنی : شاید در ابتدا کمی عجیب به نظر برسد اما خیلی از خریدها به خاطر هدیه ها و مزایایی است که ما برای خرید یک محصول یا خدمات به مخاطب می دهیم . پس بهتر است شما هم از این فرصت برای فروش بیشتر کتاب تان استفاده کنید و مثلا یک فیلم یا صوت رایگان آموزشی یا یک ماه اشتراک ویژه و … خلاصه هر هدیه ای که از دید مخاطب خیلی با ارزش و گرانبها باشد را انتخاب کنید و به مخاطب قول بدهید در صورتی که کتاب شما را بخرد این هدیه را هم رایگان دریافت میکند .

5– بده و بستان با دیگران : یکی دیگر از راه های افزایش فروش کتاب تان این است که شبکه خودتان را گسترش بدهید تا افراد بیشتری با شما و کتاب تان آشنا شوند و علاوه بر این بتوانید بازاریابی کتاب تان را هم بکنید .

پس بهتر است در زمینه کاری و تخصصی خودتان بگردید و افراد مشهور و معروفی را پیدا کنید که مثلا کلاس های آموزشی و همایش یا سمینار برگزار میکنند و به آنها پیشنهاد تهاتر بدهید (معامله‌ ای که در آن دو کالا مستقیماً‌ با یکدیگر مبادله شوند) . مثلا ممکن است در حوزه تخصصی کتابی که نوشته اید یک فرد معروفی را پیدا کنید که سمینارهای چندهزارنفری برگزار میکند . برای گسترش مخاطبان خودتان و افزایش فروش کتاب تان می توانید به آن فرد پیشنهاد بدهید که100 کتاب رایگان برای شرکت کنندگان در سمینار او در نظر بگیرید و به جای آن از او 6 بلیط شرکت در سمینار بگیرید یا بخرید. یا مثلا در ازای معرفی کتاب شما در قسمتی از سمینار برای شرکت کنندگان سمینار او 100 کتاب رایگان در نظر بگیرید .

این نوع معاملات محتوایی و تبلیغاتی هر روز در حال گسترش هستند و افراد زیادی از این روش برای افزایش فروش محصول یا خدمات شان استفاده میکنند .

اما بد نیست به این سوال هم فکر کنیم :

چرا این روزها بهتر است کتاب الکترونیکی بنویسیم ؟

1- حجم محتوایی که معمولا برای یک کتاب الکترونیکی پرفروش نیاز داریم چیزی در حدود 20 تا 30 صفحه است که کمتر از حد استاندارد برای یک کتاپ چاپی است . پس سریع تر می توانیم یک کتاب الکترونیکی را بنویسیم و منتشر کنیم و به نتیجه دلخواه مان برسیم

2- نیاز ندارید هزینه و وقت  زیادی برای تولید و انتشار یک کتاب الکترونیکی و گرفتن مجوزهای پیچیده صرف کنید

3- نیازی به قرارداد با کتاب فروشی ها و وابسته بودن به مکان خاصی ندارید و می توانید به صورت خودکار روی سایت خودتان یا سایت های مشابه بفروشید .

4-  از طریق خرید آنلاین و ثبت ایمیل مشتری شما بعدا می توانید از ایمیل مارکتینگ برای فروش بیشتر سایر محصولات یا خدمات خودتان هم استفاده کنید

5- ویرایش و اضافه کردن نکات تکمیلی برای یک کتاب الکترونیکی قطعا راحت تر است .

[/wcm_restrict]

رویای نویسنده شدن خود را به حقیقت تبدیل کنید

و تمام شد!

الان زمانی است که باید به خودتان افتخار کنید که در شرایطی که خیلی ها از شنیدن تولید محتوای چند ده هزار کلمه ای در قالب کتاب فرار میکنند شما توانسته اید به همه سختی ها و تنبلی ها و اهمال کاری ها غلبه کنید و اولین یا چندمین کتاب خودتان را هم بنویسید .

و مطمئن باشید نویسنده شدن و نوشتن یک کتاب نه تنها می تواند شما را از یک وبلاگ نویس معمولی به یک نویسنده معتبر و پولساز تبدیل کند بلکه می تواند باعث رشد و توسعه فردی خودتان و متخصص شدن در یک زمینه خاصی که در مورد آن می نویسید هم شود. و این یعنی هر روز پیشرفت و نزدیک شدن به موفقیت در زندگی و کسب و کارتان .

 

مینی‌آموزش UX-Writing | دکمه‌نویسی

هدف: یادگیری دکمه‌نویسی و CTA ها ( چه جوری یه دکمه یا لینک رو انقدر جذاب و تاثیرگذار بنویسیم که کاربر روش کلیک کنه؟ )

۲ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید

راهنمای نوشتن اولین کتاب | یک «چلوکتاب» خوشمزه ! ( 6 قدم ساده )

من مطمئنم که شما عاشق نوشتن کتاب و معروف شدن و پولدار شدن هستید . دقیقا مثل خودم 🙂

نیستید ؟!

اما شاید مهم ترین دلیلی که تا این لحظه هیچ کتابی ننوشته اید این است که نوشتن کتاب را یک رویای دست نیافتنی و غیر ممکن می دانید و بارها در ذهن تان به این نتیجه رسیده اید :« من ؟! من کتاب بنویسم ؟! »

بله شما !

شما به عنوان یک وبلاگ نویسی و تولیدکننده محتوا چند قدم بزرگ از بقیه جلوتر هستید اما چه طوری ؟

شما در این جزوه آموزشی یاد میگیرید که به کمک این 6 قدم ساده و فقط با ترکیب چند مقاله و یا محتوایی که تا به حال نوشته اید یک کتاب پرفروش بنویسید .

پس بزن بریم برای نوشتن یک کتاب پرفروش حتی در روزهایی که وقت سرخاراندن نداریم !

چرا یک وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا در نوشتن یک کتاب از بقیه افراد جلوتر است ؟

مشخصا اگر من و شما به عنوان یک تولید کننده محتوا یا یک وبلاگ نویس همین امروز و همین حالا تصمیم بگیریم که شروع به نوشتن یک کتاب بکنیم چند قدم جلوتر هستیم و نتیجه خیلی بهتری میگیریم و قطعا گزینه مناسب تری برای نویسندگی یک کتاب چند صد صفحه ای هستیم .

اما چرا اگر شما یک وبلاگ نویس یا تولید کننده محتوا باشید بیشتر از هر شخص دیگری که می خواهد از 0 شروع کند امکان موفقیت تان بیشتر است ؟

1- شما محتوا دارید

برای هر وبلاگ نویس و تولید کننده محتوایی، وبلاگ یا هر محتواهایی که تا به حال تولید کرده است مثل یک کتابخانه پر از محتوا است که هر لحظه که تصمیم بگیرید کتابی را شروع کند با مراجعه به این کتابخانه می تواند صدها یا شاید هزاران ایده بکر و عالی به ذهنش برسد .علاوه بر این چون در گذشته در مورد آن نوشته و جستجو کرده است خیلی راحت تر از هر شخص دیگری می تواند در مورد یک موضوع بنویسید و هر جا هم که به مشکل خورد می تواند سری به نوشته های قبلی خودش بزند.

 

2- شما عادت به نوشتن دارید

شاید در طول روز آدم های زیادی را پیدا کنید که از صبح تا شب صدها ایده به ذهن شان می رسد که دوست دارند در مورد آن یک کتاب بنویسند اما از این عده فقط تعداد انگشت شماری می توانند پشت میز بنشینند و ساعت ها و روزها وقت بگذارند و هر چیزی که در ذهن شان دارند را به کلمات پشت سر هم تبدیل کنند و بنویسند  .

یکی از مهمترین چیز هایی که در نوشتن یک کتاب و تمام شدن و چاپ آن یا انتشار آن مهم است این است که نویسنده یک کتاب عادت به نوشتن روزانه داشته باشد و به نوشتن متعهد باشد . خب من و شما به عنوان وبلاگ نویس و یا تولید کننده محتوا قطعا هر روز یک زمان مشخص را به نوشتن اختصاص می دهیم پس نوشتن یک کتاب که ممکن است نیاز به چند هفته یا چند ماه نوشتن مداوم دارد برای ما سخت و غیر ممکن نیست چون نوشتن عادت روزانه همه ماست .

3- شما مخاطب خودتان را دارید (هر چند کم)

شما به عنوان وبلاگ نویس یا تولیدگر محتوا خواننده، مشترکین ایمیل و دنبال کننده هایی در شبکه های اجتماعی و …دارید که اصلا مهم نیست آنها 2 نفر هستند یا 2000 نفر یا 20000 یا … این روزها جمع کردن مخاطب و تاثیر گذاری روی او یک دارایی کلیدی و با ارزش برای هر نویسنده ای است که مشخصا فردی که همین الان بدون هیچ سابقه ای می خواهد یک کتاب بنویسید این دارایی ارزشمند را ندارد .

اما آیا یک وبلاگ نویس و تولیدکننده محتوا اگر همین حالا تصمیم بگیرد که یک کتاب بنویسید حتما کتابش موفق و پرفروش می شود ؟

نه الزاما .

چون نوشتن کتاب تکنیک ها و روش هایی دارد که با دانستن آن می توانید امیدوار باشید که قبل از نوشتن آخرین خط کتاب حداقل چند صد نسخه آن را پیش فروش کرده اید!

من و شما همه مواد اولیه و لازم را برای تهیه یک کتاب خوشمزه و دوست داشتنی داریم و فقط باید روش کار و ترکیب این موارد اولیه را یاد بگیریم.

پس بیایید این کار را شروع کنیم!

اول از هر چیزی مشخص کنید که از نوشتن کتاب چه هدفی دارید ؟

همین حالا بدون هیچ تعارف و خود فریبی بیایید برای خودتان مشخص کنید که واقعا از نوشتن یک کتاب حالا چه کتاب الکترونیکی چه یک کتاب چاپی چه هدفی دارید ؟

یا به این فکر کنید که وقتی که در مورد یک نویسنده موفق و مشهور فکر می کنید اولین چیزی که به ذهن تان می رسد که دوست دارید به خاطر آن جای آن نویسنده بودید دقیقا چیست ؟ آیا با شنیدن نام جی .کی. رولینگ یاد ثروت غیر قابل تصورش می افتید یا مشهور بودن و اینکه هر جا که می رود آدم های زیادی دنبال امضا گرفتن از او هستند یا تعداد زیاد هوادارانش یا …

اصلا در دل خودتان کدام نویسنده را بیشتر تحسین میکنید ؟ یک نویسنده تجاری پولساز یا یک نویسنده تاثیر گذار اما کمتر دیده شده ؟

همین حالا تصور کنید که سوار ماشین زمان شده اید و به چندین ماه بعد از نوشتن کتاب و انتشار آن سفر کرده اید . دوست دارید در این زمان چند صد یا چند هزار نسخه از کتاب تان فروش رفته باشد یا دوست دارید بیشتر در نقش یک مربی به افراد بیشتری چیزهای با ارزشی یاد داده باشید یا …

به هر حال تصور و هدف شما از نوشتن هر چیزی که هست همین حالا مشخص کنید .

حتی اگر در نهایت به این نتیجه برسید که چون رقیب یا دوست شما که یک وبلاگ نویس است و به تازگی کتابی نوشته شما هم دل تان می خواهد از او عقب نیافتید و تصمیم گرفتید کتابی بنویسید ، باز هم هیچ مشکلی ندارد و باید همین هدف تان را بنویسید و روی آن کار کنید .

تا زمانی که هدف روشنی از نوشتن کتاب نداشته باشید قطعا احساس شکست می کنید ( نه اینکه کتاب تان نمی فروشد یا مخاطب پیدا نمیکنید و… به این خاطر که چون هدف تان واضح و روشن نیست حتی رسیدن به یک نتیجه موفقیت آمیز از دید دیگران مثل فروش چند هزار نسخه ای نمی تواند حال درونی شما را خوب کند و شما را خوشحال کند و این یعنی احساس شکست )

ولی به محض اینکه دلیل نوشتن خود را فهمیدید، هدف مشخصی خواهید داشت و می دانید چه نوع کتابی را باید بنویسید.

اگر از هدف خودتان مطمئن نیستید در اینجا با هم چند دلیل رایج برای نوشتن یک کتاب را بررسی میکنیم تا راحت تر بتوانید انتخاب کنید که کدام دلیل به چیزی که در ذهن تان میگذرد نزدیک تر است .

چند دلیلی که می توانید برای شروع نوشتن یک کتاب داشته باشید :

دلیل اول برای نوشتن کتاب :  در جایگاه یک متخصص قرار میگیرید

بسیاری از ما تولید کننده های محتوا ممکن است در طول روز یا هفته محتوای زیادی در مورد یک موضوع خاص تولید و منتشر کنیم . اما شاید سالها زمان لازم باشد که شما بتوانید به عنوان یک وبلاگ نویس در ذهن مخاطب جایگاه یک متخصص در زمینه خاص را پیدا کنید . و این رفتن در جایگاه یک متخصص در ذهن یک مخاطب هر چه قدر که موضوعات وبلاگ و محتواهایی که می نویسید متنوع تر باشد مشخصا سخت تر و پیچیده تر است .

اما نوشتن یک کتاب در مورد یک موضوع خاص و یا گرد آوری تمام اطلاعات و تجربه های شخصی خودتان در یک کتاب چند هزار کلمه ای می تواند به سرعت شما را به در ذهن مخاطب به یک متخصص و فرد حرفه ای تبدیل کند .

پس ممکن است هدف اصلی شما از شروع نوشتن کتاب این باشد که دوست داشته باشید به جای پراکنده نویسی در مورد یک موضوع خاص که می دانید در مورد آن تخصص دارید بنویسید ،و می خواهید همه مطالبی که در ذهن تان شکل گرفته را به یک کتاب تبدیل کنید که مخاطب هم به شما به چشم یک متخصص نگاه کند و روی شما یک حساب دیگری بکند

البته مشخصا هر چه قدر در وبلاگ نویسی و تولید محتوا در یک زمینه خاص تجربه و سابقه بیشتر و طولانی تری داشته باشید در نوشتن یک کتاب تخصصی در مورد همان موضوع موفق تر هستید و سریع تر می توانید به نتیجه برسید .

 

دلیل دوم برای نوشتن کتاب : گسترش کسب و کار و مشتریان بیشتر و درآمد بالاتر

اگر شغل تولید محتوا  وبلاگ نویسی منبع درآمد و شغل اصلی شماست پس مشخصا هر روز باید به دنبال ایده هایی برای گسترش و توسعه کسب و کارتان و پولسازی از محتوا نویسی باشید . و یکی از راه های افزایش در آمد و ثروتمند شدن از طریق تولید محتوا این است که بتوانید مشتریان ایده آل و خاص خودتان را پیدا کنید و آنها را به مشتریان وفادار و طرفداران پر و پا قرص خودتان تبدیل کنید .

یکی از راه هایی که این روزها می توانید قراردادهای بهتری برای تولید محتوا یا مشاوره و مربیگری در هر زمینه ای با کسب و کارهای بزرگ ببندید این است که قبل از اینکه آنها بخواهند پولی به شما برای آموزش یا مشاوره پرداخت کنند شما بتوانید کاری کنید که آنها حس کنند شما واقعا برای کمک به آنها و نشان دادن مسیر موفقیت آنجا هستید نه فقط برای کاسبی و پارو کردن پول آنها !

اما چه طور می توانید حسن نیت خودتان و ارزش کارتان را به آنها نشان بدهید ؟

با ارائه یک کتاب آموزشی از خودتان به صورت رایگان! ( البته این فقط یکی از راه هاست )

شما قرار نیست در این کتاب آموزشی کل فوت و فن کارتان را به مشتری بگوئید چون قطعا این یک کار احمقانه است و باعث می شود مشتری دیگر نیازی به شما نداشته باشد . اما می توانید با هوشمندی به جای اینکه کل مسیر را کامل و واضح برایش شرح بدهید ،از طریق کتاب تان کلیدی باشید برای رمز گشایی و باز کردن چند درب از صدها درب موفقیت برای کارفرما .

مطمئن باشید هر مدیر یا مسئولی که می خواهد تصمیم بگیرد که بین شما و افراد دیگر کدام را برای پروژه انتخاب کند بدون شک فردی را انتخاب میکند که به او اثبات کرده که کاربلد است و چند تا از صدها مسیر موفقیت را به او نشان داده است . پس قطعا شما را انتخاب میکند 🙂

ممکن است یک ماه هر روز چند ساعت برای نوشتن کتاب تان وقت بگذارید و یک کتاب منتشر کنید که قیمت آن در بازار مثلا  چند ده هزار تومان باشد اما با همین کتاب می توانید پروژه های چند صد میلیونی بگیرید !

 

دلیل سوم برای نوشتن کتاب : شبکه سازی و شناساندن خودتان به مخاطب های بیشتر

ممکن است شما چندین ماه است که تولید محتوا و وبلاگ نویسی را شروع کرده اید ولی نهایتا چند صد بازدید کننده یا مشترک ایمیلی داشته باشید و این اصلا برای فروش محصول یا خدمات خبر خوبی نیست . اگر یه این شکل ادامه بدهید و نتوانید شبکه مخاطبان خودتان را گسترش بدهید قطعا نمی توانید به درآمد ایده آل و دلخواه خودتان برسید

یکی از بهترین راه های گسترش مشترکین و افرادی که ایمیل شان را در وبلاگ یا سایت شما ثبت میکنند این است که در مقابل کاری که آنها برای شما انجام می دهند شما هم چیز با ارزشی به آنها بدهید و چه چیزی بهتر از یک کتاب بسیار ارزشمند مفید برای مخاطب ؟! ( البته اگر شما این اشتباه را بکنید که به فکر گول زدن مخاطب باشید و یک محتوای بی ارزش و کپی را به شکل یک کتاب بخواهید به مخاطب غالب کنید مطمئن باشید که نتیجه عکس میگیرید و به هیچ وجه نمی توانید از ایمیل مارکتینگ به فروش و نتیجه مثبت برسید چون مخاطب با دیدن اسم شما یاد فریبی که خورده می افتد و نه تنها هیچ توجهی به ایمیل نمیکند بلکه در اولین فرصت روی حذف اشتراک فکر میکند )

اما با چند هفته وقت گذاشتن برای نوشتن یک کتاب با ارزش برای مخاطبان تان و ارائه آن به مخاطب به شرط ثبت نام ایمیلی می توانید فروش سایت و لیست مشترکین خودتان را چند برابر کنید .

من هم در شروع کار رایتینا این کار را کردم و کتاب « هک های روانشناسی در تولید محتوا » را نوشتم و چند ماهی که از شروع کار سایت گذشته بود توانستم حدود 3000 مشترک ایمیلی فقط از طریق همین یک کتاب جمع کنم .

مهمترین چیزی که در مورد نوشتن یک کتاب الکترونیکی و چاپی وجود دارد discoverability  یا دیده شدن و کشف شما توسط مخاطبان بیشتری است . و معمولا مخاطبی که از طریق کتاب به شما رسیده باشد اعتماد بیشتری به شما میکند و به احتمال بیشتری امکان دارد از محصول یا خدمات شما استفاده کند .

من این 3 تا دلیل را برای شما گفتم اما قطعا ممکن است شما 1001 دلیل دیگر برای نوشتن کتاب الکترونیکی یا چاپی داشته باشید .

یک کتاب موفق کتابی است که شما را به آنچه که می خواهید برساند و باعث رشد کسب و کار و رشد فردی و حرفه ای شما شود .

طرز تهیه یک چلوکتاب خوشمزه و پولساز!

خب حالا که هدف خودتان از نوشتن کتاب را پیدا کردید زمان این رسیده که دقیقا مسیر رسیدن به موفقیت و هدف تان را بشناسید و در مورد چم و خم کار بیشتر بدانید .

آماده اید؟

[sc name=”private”]
[wcm_restrict]

قدم اول: موضوعی را انتخاب کنید که ارزش کتاب شدن را داشته باشد

اول از هر چیزی باید این را دقیقا درک کنیم که نوشتن یک کتاب با پست وبلاگ کاملا متفاوت است .

در یک پست وبلاگ شما می توانید هر موضوعی که دل تان می خواهد را انتخاب کنید و چند صد یا چند هزار کلمه ای برای مخاطب بنویسید و به نوعی او را وادار به فکر کردن در مورد این موضوع بکنید . در یک پست وبلاگ شما می توانید با ایده ها بازی کنید و آن ها را تست کنید.در یک پست وبلاگ شما لزومی ندارد از 0 تا 100 یک موضوع را برای مخاطب به صورت کامل شرح بدهید . اما در کتاب کاملا موضوع فرق میکند . در یک کتاب شما باید یک موضوع را انتخاب کنید و بر اساس وسعت آن موضوع شروع کنید به باز کردن آن و شرح دادن آن برای مخاطب و این کار را در کل کتاب ادامه بدهید و در نهایت هم با یک نتیجه گیری حرفه ای کتاب را به پایان برسانید .

شما باید یک موضوع را در چند هزار کلمه (نه چند صد کلمه) بگنجانید و از طرفی به عمق مطلب بروید و کاری کنید که مخاطب کاملا مطلب را بگیرد ؛ و این یعنی شما به موضوع مناسبی نیاز دارید که نه خیلی گسترده و بی انتها باشد و نه خیلی سطحی و کم عمق که بشود با چند پاراگراف سر و ته آن را هم آورد .درست است که هر کتابی فصل های متنوع و مختلفی دارد اما انتخاب موضوع باید جوری باشد که در نهایت شما یک کتاب یکدست و یا یک پازل کامل داشته باشید که از کنار هم چیدن قطعات مختلف شکل گرفته است و گرنه کتابی که نوشته اید ارزشی بیشتر از چند پست و بلاگ گردآوری شده ندارد .

به عنوان مثال انتخاب موضوع کلی و بی انتهای « افزایش بهره وری » اصلا موضوع مناسبی برای کتاب نیست و نتیجه ای که از نوشتن این کتاب در مورد این موضوع خواهید گرفت چند هزار کلمه بی سر و ته خواهد بود که در نهایت هیچ سودی برای مخاطب و در کنار آن برای شما نخواهد داشت . خود شما همچین کتابی با همچین موضوع کلی و بی هیجانی را می خرید ؟!

اما اگر شما به عنوان متخصص در زمینه تولید محتوا یا وبلاگ نویسی موضوعی مثل « روش های افزایش بهره وری برای یک تولید کننده محتوا یا وبلاگ نویسی » را انتخاب کنید قطعا می توانید کتابی بنویسید که شما را به هدف تان می رساند .

از همین امروز هر بار که در حال جستجو برای پیدا کردن موضوع برای مقالات وبلاگ هستید به این فکر کنید که چه طور می توانید همین موضوع را به شکلی جامع تر به موضوع یک کتاب تبدیل کنید .

برای شروع یک فهرست کوتاه از موضوعات موردنظر خود تهیه کنید و سپس براساس علاقه و حوزه ی کاریتان آن را محدود کنید. ببینید چطور باید این کار را انجام داد.

اول، لیستی کوتاه از موضوعاتی که در وبلاگ تان بیشترین بازدید  را داشته اند

یک کتاب خوب در حقیقت مکالمه ی بین نویسنده و خواننده است و زمانی این کار به درستی انجام می شود که خواننده هم مثل شما موضوع کتاب را دوست داشته باشد.

مشخصا تعداد زیادی از نویسنده های کتاب های چاپی این امکان را ندارند که بتوانند دقیقا دنبال علاقه مندی مخاطبشان بروند چون فضایی را برای این نوع تجزیه و تحلیل دقیق ندارند . اما شما به عنوان وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا با یک آنالیز ساده مقالات وبلاگ و بررسی پر بازدیدترین ها و همین طور بررسی نظرات و کامنت های مخاطب های تان می توانید دقیقا قبل از چاپ یا انتشار کتاب یک موضوعی را انتخاب کنید که تا حد زیادی مطمئن باشید که جزو علاقه مندی های مخاطب تان است و میتوانید به نتیجه دلخواه تان برسید .

پس قبل از هر کاری به سراغ آنالیز پست های وبلاگ تان در Google Analytics بروید و محبوب ترین پست هایتان را در بین تمامی صفحات پیدا کنید.

 

پیدا کردن پست هایی که بیش ترین میزان درگیر کردن مخاطب را داشته اند

به سراغ تعداد کامنت ها بروید و بررسی کنید که کدام یکی از آنها کامنت های بیشتری گرفته است ؟ کدام پست ها بیشتر به اشتراک گذاشته شده اند؟ و…

در میان پست های وبلاگ شما شاید به پست هایی برخورد کنید که تعداد زیادی بازدید کننده ندارند و یا خیلی دیده نشده اند اما تعامل زیادی با مخاطب ایجاد کرده اند یعنی مثلا نسبت به تعداد افرادی که آنها را دیده اند بیشتر به اشتراک گذاشته شده اند، کامنت بیشتری گرفته اند و…

بنابراین، کامنت ها و اشتراک گذاری همه ی پست های خود را بررسی کنید و پست هایی که بیش تر از بقیه مخاطب های شما را به خود مشغول کرده اند پیدا کنید.

هرچه قدر تعامل مخاطب با یک پستی بیشتر باشد نشان می دهد که اگر کتابی در مورد آن موضوع بنویسید به احتمال بیشتری پرطرفدار می شود و مخاطب های بیشتری آن را خواهند خرید

 

قدم بعدی این است که هر چیز اضافه ای را حذف کنید

مهمترین بخش انتخاب یک موضوع مناسب برای کتاب این است که بتوانید به درستی و هوشمندانه قسمت هایی از موضوع که واقعا نمی تواند به درک بهتر موضوع به مخاطب کمک کند یا توسط نویسنده های دیگر بارها به آن اشاره شده و نخ نما شده است یا انقدر پیچیده است که باعث گیج شدن مخاطب می شود و … را حذف کنید .

مشخصا شما به موضوعی نیاز دارید که بتوانید درباره ی آن کتاب بنویسید نه طومار پس در حین کامل بودن نباید موضوع خیلی گسترده ای نباشد تا بحث را به جاده خاکی نکشاند و از ارزش کتاب کم نکند .

بنابراین، باید پاسخ واضحی برای این سوال داشته باشید که من چه چیزی می خواهم به مخاطبم بدهم ؟ من به خواننده ی خودم می خواهم چه چیزی یاد بدهم و بگویم که قبلا نمی دانسته است .

بیش تر کسانی که برای اولین بار می خواهند کتاب بنویسند بیشتر از هر چیزی برای این تلاش می کنند تا یک کامیون مطلب را در کتاب خود بچپانند و همین مساله باعث کشدار شدن مرحله تولید کتاب و در نهایت خسته شدن مخاطب و عدم موفقیت آنها می شود.

اما یک نویسنده کتاب حرفه ای دقیقا می داند چه چیزی را باید بنویسید و کجا باید کتاب را تمام کند و موضوع را کش ندهد .

یکی از بهترین راه های پیدا کردن موضوع برای یک وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا این است که به سراغ یک پست یا چندین پست با موضوع یکسان برود و از بین آنها و یا ترکیب شان یک موضوع جالب و هیجان برانگیز برای کتابش پیدا کند .

 

یک پست وبلاگ خودتان را به یک کتاب پرفروش تبدیل کنید

انتخاب موضوع و شروع نوشتن کتاب قطعا برای من و شمایی که وبلاگ نویس و تولید کننده محتوا هستیم نسبت به یک فردی که همین حالا تصمیم میگیرد یک کتاب بنویسد راحت تر است . مثلا من اگر همین حالا تصمیم بگیرم که می خواهم یک کتاب بنویسم به شما قول می دهم که در کمتر از 1 ساعت با گشتن در وبلاگ رایتینا می توانم حداقل بین 7 تا 10 موضوع برای یک کتاب پرفروش پیدا کنم که نوشتن در مورد آن قطعا ارزش دارد .

کم نیستند کتاب هایی که در حال حاضر در دنیا جزو پرفروش ترین ها هستند و ایده اولیه شان را نویسنده آنها از یک پست وبلاگش برداشته است .

در سال 2004،Eric Ries با Steve Blank سرمایه گذار و متخصص استارت آپ یک ملاقات داشتند و قرار شد که با هم روی پروژه روش های سریع فیدبک گرفتن از مشتریان در استارت آپ ها و کسب و کارها کار کنند . بعد از حدود 4 سال بعد اریک رایس تصمیم گرفت وبلاگ خودش را راه اندازی کند و اولین پست وبلاگی که منتشر کرد مقاله ای به عنوان The Lean Startup  بود . جالب اینکه همین پست اول جرقه ای در ذهن رایس شد برای نوشتن کتابی به همین نام که این روزها جزو پرفروش ترین کتاب های کسب و کار در دنیاست .

یکبار امتحان کنید و مطمئن باشید تبدیل یک پست وبلاگ 1500 کلمه ای به یک کتاب 15000 کلمه کار خیلی سخت و پیچیده ای نیست و اتفاقا همین محدودیت موضوع باعث می شود راحت تر بتوانید در مورد موضوع کتاب تان تحقیق کنید و راحت تر بتوانید آن را جمع کنید و ببندید .

چند پست وبلاگ تان را به یک کتاب بی نظیر تبدیل کنید

یک روش پیشنهادی دیگر برای پیدا کردن موضوع برای شروع نوشتن کتاب این است که چند پست وبلاگ را که موضوعی حدودا مشابه دارند انتخاب کنید و از همان ها برای ایده موضوع کتاب تان استفاده کنید . مشخصا اگر چند ماهی یا چند سالی از وبلاگ نویسی و محتوا نویسی شما می گذرد در حال حاضر وبلاگی دارید که صدها یا شاید هزاران پست وبلاگ تنها و منزوی در آن جا خوش کرده اند که خیلی از آنها ممکن است در حال خاک خوردن باشند و مخاطب آنها را نبیند . اما با انتخاب این پست ها و تبدیل آنها به یک کتاب ارزشمند می توانید دوباره آنها را زنده کنید .

مثلا من همین الان با سر زدن به وبلاگ رایتینا و دیدن پست های قدیمی تر مثل :

۱۱ رفتار و عادت بازدید کننده سایت که به شدت روش تولید محتوا را تحت تاثیر قرار میدهد( الگوی ۲ و ۶ مهم تر هستند) ،

۵ نوع محتوای جذاب که هیچ مخاطبی نمی تواند از آن چشم پوشی کند! ( همراه با ۵ مثال تصویری)

تصمیم گرفتم که در اولین فرصت یک کتاب عالی و مفید در مورد « مهندسی رفتار مخاطب در تولید محتوا » بنویسم که به نظر خودم یک موضوع جذاب و کاربردی برای همه تولید کننده های محتواست.

یا مثلا کتاب و فیلم موفق Julie/Julia دقیقا یک داستان جذاب و زیبا از یک وبلاگ ساده و در مورد زندگی یک آدم معمولی و نه یک سرآشپز است که در طول یک سال در گوشه ای از آشپزخانه کوچکش در یک آپارتمان ، دستور تهیه بالای +500 نوع غذای متنوع را می نویسد.

و به این شکل صدها کتاب موفق و پرفروش را همین جا می توانیم نام ببریم که ایده اولیه آنها و حتی محتوای آنها از ترکیب چند پست وبلاگ نویسنده شکل گرفته است .

حالا نوبت این است که بین این همه موضوعی که پیدا کردید فقط عنوان هایی را انتخاب کنید که به شدت به آنها علاقه دارید

مشخصا تا به اینجا اگر با من پیش آمده باشید و به حرف هایم گوش داده باشید حداقل بین 10-15 موضوع مختلف برای شروع نوشتن کتاب دارید . اما مشخصا قرار نیست همین حالا بتوانید تمام این موضوعات را تبدیل به کتاب پرفروش کنید و مجبور هستید از بین آنها تعداد محدود و در نهایت فقط یک موضوع را انتخاب کنید .

اینجا تنها چیزی که می تواند به شما کمک کند این است که موضوعی را انتخاب کنید که عاشقانه آن را دوست دارید و به شدت علاقه دارید که در مورد آن بیشتر بدانید و اطلاعات تان را به یک کتاب با ارزش تبدیل کنید .

شاید در وبلاگ نویسی این نوع محدودیت خیلی مفهوم نداشته باشد . چون ممکن است برای نوشتن یک مقاله معمولی و ساده حدود چند ساعت یا نهایتا یک روز وقت بگذارید و ممکن است در نهایت هم به این نتیجه برسید که خیلی این موضوع را دوست نداشتید و فردا به سراغ موضوع بعدی بروید . ولی در کتاب نویسی ما مجبور هستیم یک مدت طولانی به موضوعی که انتخاب میکنیم متعهد باشیم و فقط در مورد آن بخوانیم و بنویسیم . پس قطعا زمانی می توانیم موفق شویم که به آن موضوع علاقه زیادی داشته باشیم .

مثلا کتابی مثل The Happiness Project یا پروژه ی شادی نوشته ی Gretchen Rubin از اول یک نوع جستجو و تحقیق شخصی بود برای بهتر شدن سبک زندگی نویسنده که در نهایت به یک کتاب پرفروش جهانی تبدیل شد که افراد زیادی از تجربیات جذاب و حتی شخصی نویسنده برای پیدا کردن مسیر شادی و موفقیت خودشان استفاده کردند . 

به همین خاطر شما برای نوشتن یک کتاب موفق نیاز دارید که موضوعی را انتخاب کنید به شدت به آن علاقه دارید و دغدغه شخصی خودتان است . زمانی که می خواهید در نهایت از بین همه موضوعات 1 موضوع را انتخاب کنید به این فکر کنید که کتاب تان بعد از انتشار پرفروش و پر طرفدار شده است و باید سالها در مورد آن حرف بزنید و همایش و کارگاه و سمینار برگزار کنید و … آیا واقعا انقدر به این موضوع  علاقه دارید که روزها و شب ها با آن زندگی کنید و در کنار شما باشد ؟!

 

قدم دوم: یک عنوان چند کلمه ای منحصر به فرد انتخاب کنید

مهم نیست که کتاب شما یک کتاب چاپی است یا یک کتاب الکرتونیکی که قرار است در وب سایت خودتان منتشر کنید . مهم این است که در این دنیای شلوغ پلوغ باید بتوانید با چند کلمه جذاب و خاص در عنوان تان مخاطب را میخکوب کنید و کمی به فکر فرو ببرید تا شاید در نهایت تصمیم بگیرد که کتاب شما را بخرد و بخواند.

مطمئن باشید اگر بهترین کتاب در حوزه مدیریت زمان زمان و افزایش بهره وری را هم بنویسید اما عنوان آن را یک جمله کلیشه ای و مزخرف مثل « روش های مدیریت زمان » انتخاب کنید به شما قول میدهم که این روزها حتی یک نفر هم کتاب شما را نمی خرد .

اما یک نویسنده خلاق و هوشمند مثل برایان تریسی ساده ترین تکنیک های مدیریت زمان را در قالب کتابی با عنوان « قورباقه ات را قورت بده !» به میلیون ها نفر در سراسر جهان فروخت و بعد از گذشت این همه سال هنوز هم جزو یکی از پرفروش ترین کتاب های حوزه مدیریت زمان است .

پس برای پرفروش شدن یک کتاب هم به موضوع جذاب نیاز دارید و هم به یک عنوان خاص و چشم گیر .

البته این کاملا طبیعی است که به محض اینکه موضوع را انتخاب کردید و خواستید شروع به نوشتن کنید یک عنوان خلاقانه و خاص به ذهن تان نرسد . پس خودتان را سرزنش نکنید . قرار نیست  عنوانی که در اینجا انتخاب میکنید حتما و حتما عنوان نهایی باشد . پس ذهن تان را آزاد بگذارید و خیلی سخت نگیرید ممکن است در طول نوشتن کتاب بارها آن را تغییر بدهید . اما تعیین یک عنوان مشخص در ابتدای نوشتن کتاب به شما کمک میکند که کمتر از مسیر خارج شوید و بیشتر روی موضوع تمرکز کنید .

آموزش عنوان نویسی جذاب

یک فرمول ساده برای خلق یک عنوان خارق العاده

برای اینکه مطمئن شوید کتاب شما در میان همه ی کتاب ها، خاص و برجسته خواهد بود باید عنوانی کوتاه و جذاب و چشم گیر برای آن انتخاب کنید. مشخصا عنوان روی جلد یک کتاب بیشتر از چند کلمه ساده نمی تواند باشد و از طرفی باید بتوانید در همان نگاه اول هم با مخاطب ارتباط برقرار کند و برای مخاطب قابل درک باشد و در عین حال احساسات مخاطب را تحریک کند که ترغیب شود که کتاب را بخرد و بخواند .

و معمولا انتخاب عنوان چند کلمه ای که بتواند تمام این خواسته های ما را برآورده کند اصلا کار راحتی نیست و در بعضی مواقع ممکن است روزها روی این موضوع وقت بگذاریم و در نهایت هم به نتیجه دلخواه مان نرسیم .

پس چه کار باید کنیم ؟

بهترین راهی که من از کتاب های پرفروش و مشهور دنیا و توصیه نویسنده های بزرگ الگو گرفتم و برای همه جزوه ها و کتاب های رایتینا از آن استفاده میکنم این است که یک عنوان جذاب و خاص اصلی برای هر کتاب یا جزوه انتخاب میکنم که شاید در نگاه اول فقط چشم گیر و راز آلود باشد و برای مخاطب قابل درک نباشد ( مثلا همین چلو کتاب !)  ولی حتما در زیر آن از یک عنوان فرعی و قابل درک تر با توضیحات کامل تر برای مخاطب استفاده میکنم تا هر دو هدف را در کنار هم پیش ببرم.

و شاید یک روش کمی سخت تر اما بهتر این است که اگر در حال حاضر مخاطب های نسبتا زیادی دارید که می توانید روی کمک آنها حساب کنید ، بهتر است در یک نظر سنجی در شبکه های اجتماعی یا  حتی سایت تان چند عنوان انتخاب کنید و از آنها بخواهید بگویند که کدام یکی از این عنوان ها را بیشتر می پسندند یا به شکلی طراحی کنید که به شما نشان بدهد کلیک روی کدام عنوان بیشتر بوده است . .

به این شکل قبل از انتشار کتاب تان می توانید نسبت به عنوانی که انتخاب کردید مطمئن تر شوید . هر چند که قرار نیست در دنیای آنلاین و تولید محتوا همه چیز قابل پیش بینی باشد و با این نوع نظر سنجی ها به یقین 100 % برسید که حتما اگر این عنوان را انتخاب کنید کتاب تان فروش چند میلیون نسخه ای خواهد داشت .

و فقط به این بررسی ها به عنوان روشن شدن یک قسمت کوچکی از مسیر نگاه کنید که ممکن است به موفقیت شما منجر شود .

 

عنوان فرعی شما توضیح دهنده ی همه چیز است …

پس یکی از راه های خوب برای نوشتن عنوان یک کتاب این است که همیشه از یک عنوان کوتاه و رمز آلود برای عنوان اصلی استفاده کنید اما بعد از آن حتما از یک عنوان فرعی توصیفی در ادامه عنوان اصلی به نام عنوان فرعی هم استفاده کنید که بیش از حد مخاطب تان را گیج نکنید .

مثلا برادران چیپ هیث و دان هیث در کتاب خودشان از عنوان اصلی و رمزآلود Made to Stick  استفاده کرده اند که شاید در نگاه اول خیلی مشخص نباشد که این کتاب در چه موردی است و شاید ذهن مخاطب به سمت اختراع تا نجاری یا هر دسته دیگری برود . اما در عنوان فرعی کتاب توضیح داده شده است که : « چرا بعضی از ایده ها تاثیرگذار و ماندگار هستند و بعضی دیگر سریع فراموش می شوند » و همین توضیح برای درک مخاطب از موضوع کتاب کافی است .

یا اگر عنوان اصلی یک کتاب Talk like TED باشد ممکن است بعضی از خوانندگانی که حتی یکبار هم در مورد سخنرانی های تد TED چیزی نشنیده اند برایشان کاملا مبهم باشد که این کتاب در چه موردی صحبت میکند اما اگر عنوان فرعی کتاب این باشد که :« 9 راز سخنرانی در جمع ، الهام گرفته شده از باهوش ترین افراد جهان » قطعا هر فردی بعد از خواندن آن متوجه می شود که موضوع کتاب در چه موردی است .

 

3 ترفند هوشمندانه ی دیگر برای نوشتن عنوان های وسوسه انگیز

عنوان نویسی چه برای مقاله چه برای کتاب نیاز به یادگیری و استفاده از تکنیک ها و ترفندهای خاص دارد. شما در عنوان یک کتاب به غیر از اینکه باید به مخاطب قول بدهید که چه چیزهایی به او قرار است یاد بدهید باید بتوانید کنجکاوی و احساسات او را هم تحریک کنید تا جذب شود و تصمیم بگیرد کتاب شما را بخرد .

مشخصا هیچ کدام از روش های عنوان نویسی به تنهایی نمی توانند برای نوشتن یک عنوان تاثیرگذار کافی باشد اما با کمی هوشمندی و ترکیب این تکنیک ها و ترفندها می توانید باعث چند برابر شدن فروش کتاب تان شوید .

در اینجا فقط 3 روشی که بیشتر در عنوان نویسی کتاب می تواند برای شما مفید باشد را معرفی میکنم اما در جزوه روش های عنوان نویسی تاثیر گذار تعداد بیشتری از این تکنیک ها را معرفی میکنم که خودم از افراد مشهور در تولید محتوا و نویسندگی یاد گرفته ام و دوست دارم به شما هم یاد بدهم .

1- تحریک کنجکاوی افراد: همیشه در عنوان نویسی کمی ابهام و  رمز آلود بودن باعث جلب توجه مخاطب می شود . علاوه بر این استفاده از کلمات قدرتمندی مثل “شگفت انگیز” و “راز” این حس را به مخاطب القا میکنند که اگر این کتاب را نخواند چیزهای زیادی را از دست می دهد که ممکن است زندگی اش را زیر و رو کند .

 

2- مخاطب خاص  کتاب تان را در عنوان معرفی کنید : بیشترین تحریک مخاطب به خرید زمانی اتفاق می افتد که دقیقا حس کند این کتاب یا این محصول برای او طراحی شده یا نوشته شده است و کاملا روی صحبت این کتاب با اوست . مثلا اگر من در رایتینا بخواهم یک کتاب در زمینه مدیریت زمان و بهره وری بنویسیم قطعا در عنوان اصلی یا فرعی کتاب هر چیزی که هست حتما از عبارت « مدیریت زمان برای تولید کننده های محتوا » استفاده میکنم تا مخاطب هدف رایتینا که بیشتر نویسنده ها و تولید کننده های محتوا هستند دقیقا بدانند که تکنیک هایی که در این کتاب در مورد آن صحبت شده است به صورت کاملا سفارشی شده و اختصاصی برای آنها نوشته شده است .

3- در مخاطب شوق رسیدن به قله ایجاد کنید  :  انتخاب یک عنوان کسل کننده و تکراری نه تنها هیچ انگیزه ای برای مخاطب برای خرید کتاب و خواندن آن ایجاد نمیکند بلکه کاملا او را نسبت به شما دلسرد میکند . به همین خاطر است که نویسنده های بزرگ معمولا در عنوان کتاب هایشان این شوق و انگیزه رسیدن به قله یا بهترین شده در هر زمینه ای را به مخاطب می دهند . مثلا همین کتابTalk like TED به نوعی به مخاطب این حس را انتقال می دهد که با خواندن این رازها و اجرای این روش های ساده می توان مثل یکی از سخنرانان تد باشید . سخنرانی در تد شاید آمال و آرزوی بسیاری از افرادی باشد که به تکنیک های سخنرانی و فن بیان علاقه دارند و ممکن است همچین کتابی را بخوانند بنابراین استفاده از همین کلمه در عنوان می تواند میزان فروش و خواندن کتاب را چند برابر کند .

قدم سوم: برای کتاب تان ساختاری منطقی ایجاد کنید

یکی از بدترین نشانه های یک نویسنده کتاب تازه کار نسبت به نویسنده های پرفروش و مشهور این است که کتابی که یک نویسنده تازه کار می نویسد هیچ چهارچوب و ساختار مشخصی ندارد و در اصل با چند تا مقاله وبلاگ که پشت سرهم کپی پیست شده اند هیچ تفاوتی ندارد و مخاطب زمانی از ابتدا تا به انتهای آن را می خواند حس میکند نسبت به داشته های قبلی چیزی جز گیج شدن بیشتر نصیبش نشده است .

یک کتاب خوب مثل یک پازل چند تکه است . این قطعات پازل ( فصل ها و بخش های کتاب ) دقیقا باید در جای خودشان قرار بگیرند و در هم چفت شوند تا در نهایت یک پازل تصویری زیبا ساخته شود . وگرنه قطعاتی که روی هم تلنبار شده اند و تپه ای از قطعات را ساخته اند هیچ زیبایی و تصویر خاصی ندارد .

پس بعد از تعیین موضوع و عنوان باید روی طراحی یک ساختار مشخص برای کتاب مان کار کنیم . پس یک نقشه ذهنی برای سفر مخاطب از ابتدا تا به انتها در نظر بگیرید تا از این سفرش لذت ببرد .

از برگه های یادداشت برچسب دار برای یافتن جریان کتاب استفاده کنید

برای ساختاربندی کتاب یکی از بهترین روش ها استفاده از استیکر نوت ها یا برگه های چسب دار کوچک است . برای شروع روی هر برگه ایده هایی که در نگاه اول به ذهن تان می رسد که در مورد موضوعی که برای نوشتن کتاب مشخص کرده اید می خواهید در مورد آنها بنویسید را یادداشت کنید . تعداد این برگه ممکن است 10 یا 20 یا حتی در ابتدای کار بیشتر هم بشود . بعد از این مرحله مثل یک مسیر ، هر کدام از آنها را بردارید و به ترتیبی که فکر میکنید پشت سرهم باید قرار بگیرند مرتب کنید تا مسیر رسیدن به هدف اصلی کتاب تان شکل بگیرد. بعد از این مرحله برای هر بخش یا هر موضوعی که روی هر برگه نوشته اید ممکن است جزئیات بیشتری لازم باشد که به مخاطب ارائه بدهید پس زیر هر برگه با برگه های کوچک تر عنوان های ریز تری که می خواهید در مورد آن صحبت کنید بنویسید . به این شکل بعد از چند ساعت کلنجار رفتن به یک ساختار منطقی و درستی می رسید که برای شروع نوشتن کتاب به آن نیاز دارید .

یک روش دیگر هم این است که موضوع اصلی کتاب تان را به 6 یا 7 ایده اصلی و مهم تقسیم کنید که حتما باید در کتاب تان در مورد آنها صحبت کنید و به هیچ وجه نمی توانید از آنها صرف نظر کنید.و بعد از آن برای هر ایده مثلا حداقل 3 زیر مجموعه در نظر بگیرید و برای هر زیر مجموعه هم حدود 6 یا 7 سوال اساسی بنویسید که حتما باید در محتوای کتاب تان به آنها پاسخ بدهید

به این روش به راحتی می توانید یک ساختار عالی برای کتاب تان طراحی کنید .

در نهایت ساختار کتاب شما باید این قسمت ها را داشته باشد :

1- بخش ها

تعداد بخش های یک کتاب یا همان ایده های اصلی در مورد توضیح موضوع کتاب تان اختیاری است اما معمولا در مورد کتاب های پرفروش این تعداد بین 6 تا 10 بخش است

2- فصل ها

فصل ها زیر مجموعه بخش های اصلی کتاب هستند که خواننده از روی آنها می تواند کل کتاب را ردیابی کند. خواننده های این روزها چه از نوع چاپی چه دیجیتالی عادت دارند قبل از خرید کتاب یا حتی بعد از خرید آن و  برای شروع به خواندن کتاب یکبار از ابتدا تا انتها ورق بزنند تا یک دید کلی نسبت به کتاب داشته باشند . انتخاب سرفصل های مناسب و هیجان برانگیز می تواند در فروش و میزان خواندن کتاب شما بسیار تاثیر گذار باشد و برعکس حتی اگر محتوای شما عالی باشد اما از عنوان فصل های حوصله سر بر و کلی برای کتاب تان استفاده کنید مشخصا در اسکن اولیه توسط خواننده هیچ هیجانی در مخاطب برای خرید یا خواندن کتاب ایجاد نمیکنید . و معمولا هم بهتر است هر فصل بین 3000 تا 5000 کلمه داشته باشد.

3- زیر عنوان ها یا زیر فصل ها

و ریز ترین قسمت هر کتاب که باید برای نوشتن هر کدام از عنوان های آن هم حسابی وقت و انرژی بگذارید تا کاملا جذاب و ترغیب کننده باشند همین زیر عنوان ها هستند .

باز هم بهتر است روی این نکته تاکید کنم که این چیزهایی که در ابتدا و قبل از شروع به نوشتن کل کتاب می نویسید قرار نیست بدون تغییر بماند و ممکن است تا پایان نوشتن کتاب بارها و بارها آنها را تغییر بدهید تا جذاب تر شوند ولی مهم این است که در شروع کار یک نقشه راه کلی برای خودتان بسازید .

چرا بعضی از نویسنده های کتاب تازه کار از مرحله ساختاربندی فرار میکنند و مستقیم به سراغ نوشتن متن کتاب می روند ؟

خب مشخصا درآوردن و طراحی همچین ساختاری شاید یک مقدار زمان ببرد و از دید بسیاری از تازه واردها به دنیای تولید محتوا این کارها قرتی بازی به حساب می آید و هیچ نیازی به انجام این کارها نمی بینند.

اما خب بالاخره باید یک فرقی باشد بین نویسنده هایی که کتاب شان پرفروش می شود و تازه کارها 😉

پس اگر می خواهید به هدفی که از نوشتن کتاب دارید برسید حتما بعد از تعیین عنوان و موضوع به فکر ساختاربندی کتاب باشید . از طرف دیگر شاید خیلی ها به اشتباه این طور فکر کنند که ساختار بندی اولیه دست آنها را می بندد و محدودشان می کند ، در صورتی که اصلا این طور نیست و فقط به شما نقشه راه می دهد و باعث می شود در نهایت کتابی بنویسید که مخاطب به جای ساعت ها کلنجار رفتن با خودش برای پیدا کردن ساختار و دسته بندی کتاب بیشتر روی درک مفاهیم کتاب وقت می گذارد .

 

 فرمول 4MAT در نوشتن یک کتاب کاربردی و جذاب

اگر در نظر دارید کتابی درباره ی چگونگی انجام کاری بنویسید از ساختار مشهور 4MAT برای ساختار بندی کتاب استفاده کنید:

  1. با یک داستان جذاب در مورد موضوع کتاب تان شروع کنید.
  2. به خواننده بگویید که چرا دانستن این مواردی که می خواهید به او در این کتاب بگویید برای رسیدن به نتیجه نهایی و موفقیت نهایی مهم هستند (Why ) (اگر قبلا این کار را در داستان ابتدایی انجام داده اید دوباره آن را تکرار نکنید.)
  3. درباره ی موضوع یا نکته ای که می خواهید بگویید توضیح مختصری بدهید ( What )
  4. به مخاطب در مورد چگونگی انجام کار کامل توضیح بدهید ( how-to ) ( در این مرحله می توانید از داستان زندگی افرادی که با به کارگیری این راهکار موفق شده اند و چگونگی انجام این کار توسط آنها هم استفاده کنید )
  5. در نهایت هم با یک خب که چی What If  ؟ و توضیح اینکه خب در نهایت مخاطب با انجام این کارها به کجا می رسد کتاب را تمام کنید .

 

قدم چهارم: با استفاده از محتوایی که از قبل دارید نوشتن را شروع کنید

خب این قسمت جایزه ویژه تولید کننده های محتوا و وبلاگ نویس هایی است که روزانه تلاش میکنند و محتوایی در وبلاگ شان منتشر میکنند . حالا اینجا می توانند نتیجه این تلاش مستمرشان را ببینند و بدون صرف وقت و تلاش زیاد یک کتاب پرفروش بنویسند .

پس اگر حداقل چند ماهی است که از وبلاگ نویسی و تولید محتوای شما برای سایت تان میگذرد این قسمت از کتاب نویسی برای شما جزو ساده ترین بخش هاست . چون فقط کافی است در وبلاگ تان بگردید و مقالات و محتواهایی را که نزدیک به موضوع کتاب تان هستند انتخاب کنید و همه آنها را یک جا کنار هم بگذارید تا شروع به ویرایش کنید .

پس شما در این مرحله نیاز ندارید محتوانویسی را برای کتاب تان از 0 شروع کنید . شما مقدار زیادی محتوا دارید که می توانید آنها را به بهترین شکل ممکن در کتاب تان استفاده کنید .

چگونه یک پیش نویس اولیه برای کتاب مان تهیه کنیم؟

آسان ترین راه برای نوشتن یک پیش نویس اولیه کتاب برای من و شمایی که محتوا نویس هستیم این است که به سراغ وبلاگ مان برویم و چند ساعتی وقت بگذاریم و از اول تا به آخر تمام مقالات را یک نگاه کلی بیاندازیم و آنهایی که به نظرمان نزدیک تر به موضوع هستند را کپی و در یک فایل ورد پیست کنیم . همین!

این یک پیش نویس اولیه برای کتاب شماست .

خب حالا به این فایل ورد برگردید . یک بار از اول تا به انتها یک نگاهی بیاندازید . طبق ساختاری که برای کتاب تان نوشته اید در کدام قسمت ها نیاز به محتوای بیشتری دارید ؟ در کدام قسمت ها در مقاله محتوا را کش داده اید و یا داستان خاصی تعریف کرده اید که به نظرتان نباید در کتاب تان باشد ؟ و… خلاصه کجای این پیش نویس اولیه نیاز به ویرایش دارد ؟

دقیقا همان جا یک یادداشت برای خودتان بگذارید یا قسمتی از متن را هایلایت کنید تا مشخص تر باشد .

من به شخصه با وجود این همه نرم افزار و تکنولوژی همچنان نوشتن روی کاغذ و خواندن از روی کاغذ را بیشتر دوست دارم و حس بهتری دارم . به همین خاطر برای نوشتن کتاب ها یا جزوه هایی که قسمتی از محتوای آن را دارم معمولا این پیش نویس اولیه را پرینت میکنم و شروع میکنم به کلنجار رفتن با آن برای ویرایش و تبدیل این متن خام به متن کمی پخته تر ! اما شاید شما روی فایل ورد راحت باشید یا ممکن است از نرم افزارها یا برنامه های دیگر استفاده کنید . اینجا ابزاری که استفاده میکنید قطعا مهم نیست ، و مهم تر از هر چیزی پخته کردن این متن اولیه حالا به هر شکل و روشی است .

این نوع محتوایی که شما برای کتاب استفاده میکنید الزاما نباید محتوای متنی و مقاله وبلاگ باشد . این نوع محتوا می تواند صدا یا فایل صوتی ای باشد که شما در حال آموزش ضبط کرده اید یا مصاحبه ای باشد که با افراد موفق داشته اید یا تکه هایی از کتاب هایی باشد که در مورد این موضوع خوانده اید یا اسلایدهایی باشد که برای ارائه در کلاس یا سمینار یا همایشی ساخته اید و… خلاصه می تواند یک محتوای مفید در زمینه موضوع کتاب تان باشد اما در فرمت های متنوع .

و خوشا به حال آنهایی که بعد از ساخت این پیشنویس اولیه به این نتیجه می رسند که نه تنها محتوا کم ندارند حتی زیاد از حد هم محتوا دارند و نیاز به هیچ جستجو و کار اضافی دیگری ندارند و فقط لازم است همین متن را ویرایش کنند 🙂

البته اگر هم به اندازه کافی محتوا ندارید نگران و ناراحت نباشید چون شما می توانید معکوس عمل کنید . یعنی الان تلاش کنید و محتوایی برای کتاب تان بنویسید و بعد از موفقیت در فروش کتاب تان بعدها از فصل به فصل کتاب تان به عنوان یک محتوای عالی برای مقالات وبلاگ تان استفاده کنید .

چگونه پیش نویس خام اولیه را ویرایش کنیم تا پخته تر شود ؟

خب این قسمت هم یکی از مهمترین بخش های کتاب نویسی شماست. چون اگر به خوبی از پس این کار بر نیایید کتاب شما یک محتوای بی ارزشی از وصله و پینه کردن چندین مقاله می شود که هیچ ارزشی برای شما و مخاطب ایجاد نمیکند .

یکپارچگی محتوا مهمترین چیزی است که باید در این مرحله به آن برسید . انقدر باید کار ویرایش محتوا را ادامه بدهید تا مطمئن شوید به یک استایل یکپارچه در محتوای کتاب تان رسیده اید و تمام چیزهایی که به مخاطب قول داده بودید را برای او فراهم کردید .

به ساختاری که در ابتدا چیدید برگردید و این موارد را حتما چک کنید :

1- طول کتاب یا تعداد صفحات کتاب :

مشخصا با وجود تمام ویرایش هایی که کردید ممکن است به ساختاربندی کتاب تان نگاهی بیاندازید و متوجه شوید که در بعضی موارد دچار زیاده گویی شده اید و بیخودی مطلب را کش داده اید یا در قسمت های دیگر نتوانستید چیزی که می خواستید را به درستی بگویید و ممکن است این نسخه اولیه کتاب شما بیش از حد طولانی و یا بیش از حد کوتاه شده باشد . بنابراین باید دوباره به محتوا برگردید و این موارد را اصلاح کنید . و یا مثلا ممکن است مقدمه یک فصل 5 خط شده است و فصل بعدی  یک مقدمه 5 صفحه ای دارد که ممکن این مساله حس خوبی برای مخاطب نداشته باشد . بنابراین این قمست ها را در این مرحله باید ویرایش کنید .

2- استایل منسجم و یکنواخت :

ممکن است بعضی از محتواهایی که انتخاب کرده اید مربوط به چند ماه یا چند سال پیش و شروع کار تولید محتوایتان باشد و کلا سبک محتوانویسی آن با سبک فعلی شما کاملا متفاوت باشد . مثلا ممکن است قدیم ها در محتوانویسی شوخ طبعی بیشتری داشتید و حرف های          میزدید و برعکس الان کاملا سبک نوشتن تان تغییر کرده و خیلی جدی شده است و اصلا لحن قبلی را دوست نداشته باشید . پس حتما نیاز دارید که این قسمت های متن را ویرایش کنید .

3-شروع و پایان کتاب :

مشخصا شمایی که می خواهید از مقالات وبلاگ تان برای نوشتن کتاب استفاده کنید با یک چالش روبرو هستید و آن هم این است که مقالات شما احتمالا همه شان برای خودشان یک مقدمه و یک نتیجه گیری دارند و این ممکن است یک مقداری کار شما را سخت کند چون قطعا هر کتابی فقط یک مقدمه و یک نتیجه گیری دارد . بنابراین کار شما در این مرحله این است که وقت بگذارید و این مقدمه ها و نتیجه گیری ها را از متن بیرون بکشید و همه آنها را با هم مخلوط کنید و در نهایت یک مقدمه و یک نتیجه گیری کلی برای کتاب بنویسید .

نوشتن مقدمه هم به نظر من جزو کارهایی است که برخلاف اسمش لازم است در انتهای نوشتن کتاب یا حداقل در اواسط آن به سراغ نوشتن آن بروید . من خودم چه برای کتاب و چه برای همه مقالاتی که می نویسم زمانی که متن کامل تمام شد و نقطه پایان را گذاشتم به سراغ نوشتن مقدمه مقاله یا مقدمه کتاب می روم . چون در این شرایط کاملا مسیر برای خودم واضح و مشخص است و دقیقا می دانم که چه چیزی گفته ام و چه چیزی نگفته ام.

قدم پنجم: از وفادارترین طرفداران و مخاطبان تان برای تمام کردن کتاب کمک بگیرید

برای من که خیلی پیش آمده است ولی نمی دانم شما هم همچین تجربه ای را دارید یا نه .

زمانی که شروع به نوشتن کتاب یا جزوه ای میکنم اوایل کار پرانگیزه و پر انرژی هستم اما همین که به اواسط یا انتهای کار نزدیک می شوم احساس سردرگمی و بی انگیزگی زیادی دارم جوری که ممکن است در همان لحظه کار را رها کنم و برای همیشه نوشتن آن کتاب یا جزوه آموزشی را کنار بگذارم .

مشخصا بحث علاقه به موضوع نیست چون مطمئننا من هر موضوعی که انتخاب میکنم مربوط به تولید محتوا و نویسندگی است که هر چیزی که باشد عاشقانه آن را دوست دارم . حسی که باعث به وجود آمدن این حالت می شود این است که نویسنده حس میکند محتوایش ارزشی که میخواهد را ندارد و به درد مخاطب نمی خورد و بیخودی زمانش را هدر داده است و همه با خواندن کتاب او را بابت نوشتن همچین کتابی سرزنش میکنند یعنی همان سندرم ایمپاستر خودمان 😉

تنها چیزی که باعث می شود شما به ادامه مسیر دلگرم شوید و دوباره با انگیزه و انرژی به نوشتن ادامه بدهید این است که از مخاطبان خاص خودتان بازخورد بگیرید

شاید برای یک نویسنده آفلاین و نویسنده رمان کمتر این موقعیت فراهم باشد اما برای من و شمایی که نویسنده آنلاین هستیم و راحت تر می توانیم با مخاطب هایمان در ارتباط باشیم این موقعیت فراهم است که نظر تعدادی از مخاطب ها را تا به اینجای کار در مورد کتاب مان بپرسیم .

 

چگونه خواننده های بتا ß را پیدا کنیم و از آنها نظر بخواهیم ؟

خواننده ها یا مخاطبان بتا ß چه کسانی هستند ؟

خواننده بتا کسی است که بهترین بازخورد را به شما می دهد و بازخورد او هم به نفع شما و هم مخاطبان دیگر کتاب است .این فرد دوست ، همسر یا یکی از اعضای خانواده شما نیست که ممکن است نه هیچ علاقه ای به موضوع کتاب داشته باشند و نه دید درستی نسبت به فاکتورهای مهم در این کتاب ، بلکه دقیقا یکی از همان مخاطبان هدف کتاب شماست که علاقه مند به موضوع و خواندن کتاب هایی در این حوزه تخصصی است .

بنابراین زمانی که شما نسخه پیش نویس اولیه را به او می دهید تا بررسی کند با دقت هر چه تمام تر روی محتوا کامنت میگذارد و جز به جز کتاب و بهبود آن برایش مهم است . هر وبلاگ نویس و صاحب سایتی با تولید محتوای با ارزش و با کیفیتی باید همیشه به فکر ساختن تعداد زیادی مخاطب بتا باشد که هر زمان که او نیاز داشته باشد و اراده کند تعداد زیادی از خوانندگان بتا حاضر باشند در کنار او به پیشرفت و توسعه وب سایت و وبلاگ کمک کنند . پس باید همیشه از بین لیست ایمیلی تان حواس تان به مخاطب هایی باشد که عاشق سبک کاری و محتوای شما هستند و بود و نبود و خوب و بد وب سایت شما و محتوایی که منتشر میکنید برایشان مهم است .

و همیشه به این خواننده ها یا مخاطب های بتا به چشم یک چیز با ارزش و گران بها در محتوانویسی نگاه کنید چون هر کامنتی که آنها ممکن است روی کار شما بگذارند می تواند تاثیر بسیار زیادی در موفقیت شما داشته باشد.

مخاطب های بتا می توانند در تمام مراحل کار از انتخاب عنوان تا نوشتن نسخه نهایی کتاب در کنار شما باشند و به شما باز خورد بدهند . پس در اولین فرصت یک ایمیل به آنها بزنید و چندین عنوان متنوع و یا یک نسخه پیش نویس از محتوای کتاب را بفرستید و بخواهید نظرشان را برای شما ارسال کنند .

البته شما هم بعد از انتشار کتاب بهتر است یک نسخه اصل و نهایی از کتاب را به عنوان هدیه برای آنها بفرستید .

علاوه بر اینکه از مخاطب بخواهید که نظرش را بگوید می توانید خودتان هم سوال های خاصی که مدنظرتان هست را هم بپرسید . مثلا در مورد طول محتوای کتاب که مناسب است یا بیش از حد طولانی یا کوتاه است بپرسید ؟ یا مثلا بپرسید عنوان برای آنها جذاب بوده یا نه ؟ حتی می توانید خواهش کنید که هر جا غلط دیکته ای یا تایپی دیدند به شما بگویند و…

 

قدم ششم: قبل از انتشار کتاب آن را بفروشید !

فروش قبل از انتشار کتاب دو معنی دارد : 1 -جوری کتاب را بنویسید و نکاتی را رعایت کنید که مطمئن شوید حتما کتاب تان پرفروش می شود و می توانید هزاران نسخه از آن را بفروشید . 2- قبل از انتشار کتاب با روش های خاصی شروع به بازاریابی و پیش فروش کتاب بکنید .

اول از هر چیزی بهتر است بدانیم که یک کتاب چرا پرفروش می شود ؟

1– محتوای همیشه سبز :  یکی از راه های موفقیت کتاب یا حتی در اغلب مواقع مقالات وبلاگ، همیشه سبز بودن این محتواهاست . اگر شما می خواهید کتابی بنویسید که در چند سال آینده بتوانید آن را بفروشید و همچنان مخاطب خود را داشته باشد باید محتوای کتاب را جوری بنویسید که همیشه سبز و قابل استفاده باشد .

مثلا یکی از چیزهایی که باعث می شود محتوای کتاب تاریخ انقضا داشته باشد و همیشه قابل استفاده نباشد این است که در محتوا از تاریخ و قیمت های روز زیاد استفاده میکنیم . پس بهتر است برای همیشه سبز بودن محتوا از پارامترهایی که وابسته به زمان هستند و به شدت متغیر هستند کمتر استفاده کنیم .

2-دادن تکه ای از کتاب به عنوان هدیه به مخاطب : یکی دیگر از کارهایی که باعث پرفروش شدن کتاب می شود این است که به مخاطب این اطمینان را بدهید که محتوای این کتاب دقیقا همان چیزی هست که می خواهد. پس بهتر است یک تکه از پیتزای خوشمزه کتاب تان را به مخاطب بدهید تا بچشد و عاشق این پیتزا شود و مجبور شود یک پیتزای کامل سفارش بدهد !

برای اینکار شما می تواند مثلا فصل اول کتاب را برای دانلود رایگان در درسترس همه قرار بدهید یا خلاصه ای از کتاب بنویسید یا یک دستورالعمل چند صفحه ای و آموزنده از کتاب خودتان را به صورت رایگان در اختیار مخاطب بگذارید

3- جلد های پرفروش : خیلی از تولید کننده های محتوا و نویسنده های خصوصا کتاب های الکترونیکی و آنلاین هیچ اهمیتی به جلد کتاب نمی دهند و در آخرین مرحله نهایتا انتخاب یک عکس از گوگل و نوشتن عنوان بالای آن فکر میکنند که کارشان تمام شده است . در صورتی که طراحی روی جلد یکی از مراحل مهم در افزایش فروش هر نوع کتابی است . به همین خاطر به جای اینکه سر سری از این مرحله بگذرید با جون و دل برای وقت و انرژی  بگذارید .

4- کتاب + هدایای رد نشدنی : شاید در ابتدا کمی عجیب به نظر برسد اما خیلی از خریدها به خاطر هدیه ها و مزایایی است که ما برای خرید یک محصول یا خدمات به مخاطب می دهیم . پس بهتر است شما هم از این فرصت برای فروش بیشتر کتاب تان استفاده کنید و مثلا یک فیلم یا صوت رایگان آموزشی یا یک ماه اشتراک ویژه و … خلاصه هر هدیه ای که از دید مخاطب خیلی با ارزش و گرانبها باشد را انتخاب کنید و به مخاطب قول بدهید در صورتی که کتاب شما را بخرد این هدیه را هم رایگان دریافت میکند .

5– بده و بستان با دیگران : یکی دیگر از راه های افزایش فروش کتاب تان این است که شبکه خودتان را گسترش بدهید تا افراد بیشتری با شما و کتاب تان آشنا شوند و علاوه بر این بتوانید بازاریابی کتاب تان را هم بکنید .

پس بهتر است در زمینه کاری و تخصصی خودتان بگردید و افراد مشهور و معروفی را پیدا کنید که مثلا کلاس های آموزشی و همایش یا سمینار برگزار میکنند و به آنها پیشنهاد تهاتر بدهید (معامله‌ ای که در آن دو کالا مستقیماً‌ با یکدیگر مبادله شوند) . مثلا ممکن است در حوزه تخصصی کتابی که نوشته اید یک فرد معروفی را پیدا کنید که سمینارهای چندهزارنفری برگزار میکند . برای گسترش مخاطبان خودتان و افزایش فروش کتاب تان می توانید به آن فرد پیشنهاد بدهید که100 کتاب رایگان برای شرکت کنندگان در سمینار او در نظر بگیرید و به جای آن از او 6 بلیط شرکت در سمینار بگیرید یا بخرید. یا مثلا در ازای معرفی کتاب شما در قسمتی از سمینار برای شرکت کنندگان سمینار او 100 کتاب رایگان در نظر بگیرید .

این نوع معاملات محتوایی و تبلیغاتی هر روز در حال گسترش هستند و افراد زیادی از این روش برای افزایش فروش محصول یا خدمات شان استفاده میکنند .

اما بد نیست به این سوال هم فکر کنیم :

چرا این روزها بهتر است کتاب الکترونیکی بنویسیم ؟

1- حجم محتوایی که معمولا برای یک کتاب الکترونیکی پرفروش نیاز داریم چیزی در حدود 20 تا 30 صفحه است که کمتر از حد استاندارد برای یک کتاپ چاپی است . پس سریع تر می توانیم یک کتاب الکترونیکی را بنویسیم و منتشر کنیم و به نتیجه دلخواه مان برسیم

2- نیاز ندارید هزینه و وقت  زیادی برای تولید و انتشار یک کتاب الکترونیکی و گرفتن مجوزهای پیچیده صرف کنید

3- نیازی به قرارداد با کتاب فروشی ها و وابسته بودن به مکان خاصی ندارید و می توانید به صورت خودکار روی سایت خودتان یا سایت های مشابه بفروشید .

4-  از طریق خرید آنلاین و ثبت ایمیل مشتری شما بعدا می توانید از ایمیل مارکتینگ برای فروش بیشتر سایر محصولات یا خدمات خودتان هم استفاده کنید

5- ویرایش و اضافه کردن نکات تکمیلی برای یک کتاب الکترونیکی قطعا راحت تر است .

[/wcm_restrict]

رویای نویسنده شدن خود را به حقیقت تبدیل کنید

و تمام شد!

الان زمانی است که باید به خودتان افتخار کنید که در شرایطی که خیلی ها از شنیدن تولید محتوای چند ده هزار کلمه ای در قالب کتاب فرار میکنند شما توانسته اید به همه سختی ها و تنبلی ها و اهمال کاری ها غلبه کنید و اولین یا چندمین کتاب خودتان را هم بنویسید .

و مطمئن باشید نویسنده شدن و نوشتن یک کتاب نه تنها می تواند شما را از یک وبلاگ نویس معمولی به یک نویسنده معتبر و پولساز تبدیل کند بلکه می تواند باعث رشد و توسعه فردی خودتان و متخصص شدن در یک زمینه خاصی که در مورد آن می نویسید هم شود. و این یعنی هر روز پیشرفت و نزدیک شدن به موفقیت در زندگی و کسب و کارتان .

 

۲ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
فهرست