آیا شما هم دچار «سندرم ایمپاستر » در تولید محتوا هستید ؟

  1. خانه
  2. بازاریابی محتوا
  3. آیا شما هم دچار «سندرم ایمپاستر » در تولید محتوا هستید ؟

خب بگذارید حدس بزنم که شما به سندرم ایمپاستر در تولید محتوا مبتلا هستید یا نه !

هر موفقیتی که در زمینه نویسندگی و تولید محتوا به دست آورده‌اید را هیچ و بیهوده می‌دانید و زمانی که دیگران از کارهای شما تعریف می‌کنند، دقیقاً نمی‌دانید از چه موضوعی با شما صحبت می‌کنند حتی تشخیص نمی‌دهید که شما را دست انداخته‌اند یا حقیقت را میگویند.

هیچ وقت احساس پیشرفت نکرده‌اید و خودتان را به عنوان یک نویسنده واقعی نمی‌دانید و تصور می‌کنید که دیگران شما را در نقش یک دغل‌باز که خودش را نویسنده جا زده است، می‌بینند با یک عینک درشت به چشم، سیبیل ساختگی و بینی مصنوعی!

از این می‌ترسید که روزی همه بدانند متقلب هستید!

صبح که بیداری می‌شوید به نوشته‌های نویسنده ها و تولید کننده های محتوای مشهوری که هر روز کتابشان را میخوانید یا حتی صفحات شان در شبکه های اجتماعی را دنبال میکنید، فکر می‌کنید و به خودتان می‌گوید که واقعاً چرا باید من همچنان چرندیات خودم را بنویسم!

 چرا نمی‌توانم از شر این حس پوچ و ناامیدی که بعد از نوشتن محتوا و منتشر کردن آن دارم، خلاص شوم. در حالی که دیگران به راحتی می‌نویسند و منتشر می‌کنند و مخاطبان زیادی هم دارند که محتوای آنها را می خواند و دنبال میکند ……..قطعا آنها  خیلی از من بهتر هستند ….من برای نویسنده و فوق ستاره شدن در تولید محتوا اصلا صلاحیت ندارم.

 

همه نویسندگانی که امروز آن‌ها را تحسین می‌کنید و خودتان را سرزنش می‌کنید، احساسی مشابه شما داشتند

 

نویسندگان مشهوری مانند ست گودین (Seth Godin)، تینا فی (Tina Fey) و نیل گیمن (Neil Gaiman) هم بارها در نوشته هایشان اعلام کرده اند که احساسی مانند این حس ناامیدی و بد بودن را بارها تجربه کرده اند ،اما توانسته‌اند به نوعی با آن کنار بیایند.

البته این حس حتی فقط برای نویسندگان و تولید کنندگان محتوا نیست و بلکه اکثر افراد در هر تخصص و رشته ای در برهه هایی از زمان دچار این حس می شوند .

 

ایمپاستر imposter در لغت به معنای دغل کاری و فریب دادن دیگران است . سندرم ایمپاستر imposter-syndrome هم به این معنی است که کسی گرفتار این توهم در خودش می‌شود که هر موفقیتی که به دست می آورد حقش نیست و واقعیت ندارد و دیگران فریب موفقیت او را می‌خورند.

 

من به سندرم ایمپاستر در تولید محتوا مبتلا هستم!

صدایی درون مغزم هست که می‌گوید، من هیچی نیستم

بسیاری از ما بعد از سالها تجربه فریلنسری تولید محتوا و نوشتن هزاران هزار کلمه حتی جرئت این را نداریم به خودمان عنوان شغلی «نویسنده» را نسبت دهیم. همه این مشکلات از صدایی که درون مغز ما همیشه هست، آب می‌خورد. صدایی که دائم در مغز ما حتی با وجود موفقیت‌هایی که به دست آورده‌ایم با گفتن عبارت «من نویسنده هستم»، مخالفت می‌کند. و به ما می‌گوید قبل از اینکه همه اینترنت به تو نیشخند بزنند بهتر است خودت نوشتن را کنار بگذاری. در واقع می‌گوید که تو هیچ وقت نمی‌توانی یک نویسنده موفق شوی.

این صدا، دائم به ما میگوید:

  • فکر می‌کنی کی هستی؟
  • چرا فک می‌کنی برای کسی مهم هستی که بمونی یا نمونی؟
  • دیر یا زود، مردم خواهند فهمید که تو هیچ چیزی برای گفتن نداری؟
  • تو یک متقلب دور رویی!

تصمیم گرفتم کمی با این صدای درون مغزمان، رابطه نزدیک تری برقرار کنیم و ببینیم حرف حسابش چیست . برای اینکه احساس صمیمیت بیشتری با این صدای مزاحم کنیم آن را از این به بعد به اسم کوچکش صدا میکنیم .اسم کامل او «سندرم ایمپاستر Imposter Syndrom  » است . اما ما او را « ایمپ »صدا میکنیم . اگر شما هم هنگام نوشتن یا انجام دادن کارهایتان مدام خودتان را با دیگران مقایسه می کنید و در ذهن خودتان فکر می‌کنید که نسبت به دیگران در سطح بسیار پایین‌تری هستید و هیچ وقت نمی‌توانید موفق شوید، یک «ایمپ» درون مغز خود دارید.

سندم ایمپاستر در تمام تخصص ها و حرفه‌ها وجود دارد اما در تولید محتوا و نویسندگی، کمی حساس‌تر است.

سندرم ایمپاستر در تولید محتوا چیست ؟

چرا ما به سندرم ایمپاستر در تولید محتوا مبتلا می شویم ؟

تولید محتوا و نویسندگی یک کار کمی عجیب و غریب است. چیزی که نویسندگان را از دیگران متمایز می‌کند،نوشتن و کار در محیطی ایزوله و به دور از همه است.

به این معنی که، هیچ کسی دور و بر شما وجود ندارد که بگوید، وای چقدر خوب می‌نویسی. تنها زمانی متوجه خوب یا بد بودن نوشته خود می‌شویم که آن را منتشر کرده و در معرض قضاوت دیگران قرار داده باشیم. خب می‌توانید حدس بزنید، زمانی که هیچ کس شما را تائید یا حتی رد نکند، چه پیش خواهد آمد. مغز طاقت تنهایی را ندارد و دوستی برای خودش پیدا خواهد کرد.

نزدیک‌ترین کسی که می‌تواند با مغز دوست شود، صدای درونی شماست یا همان انعکاس تفکرات درون مغز. همان دوست مان « ایمپ » که با او آشنا شدیم . یکی دقیقاً مثل خود شما ولی پرحرف‌تر، ناامیدتر و همچنین سرزنش کننده تر .

کار کردن در محیطی ایزوله جولانگاه بزرگ‌تری برای ایمپ فراهم می‌کند. زمانی که ما گزینه‌های خوبی دور و اطرافمان برای مقایسه نداشته باشیم، به لطف صدای درون مغزمان، شروع به مقایسه کردن خودمان با بزرگان صنعت خودمان یعنی نویسندگان مشهور می‌کنیم. و مسلماً این که خودمان را در برابر آن‌ها «هیچ و ناچیز» بدانیم، طبیعی است

توجه کردن به  ایمپ Imp موجب می‌شود که ما شروع به درست کردن استانداردهای خیالی برای خودمان کنیم. استانداردهایی که بدون در نظر گرفتن زمان و تلاشی که نویسندگان بزرگ برای رسیدن به جایگاه کنونی صرف کرده‌اند، تنظیم می‌شود. شاید مقاله ای که دیشب از یک نویسنده مشهور خواندید  و امروز با محتوای خودتان که عجله ای و سر سری نوشتید مقایسه می‌کنید، نتیجه روزها و هفته‌ها تلاش نویسنده آن باشد. و بدون توجه به این تفاوت ها سریع به خودتان برچسببد و افتضاح بودن و بی استعداد در نویسندگی می دهید و نوشته خودتان را پاک می‌کنید.

این احساس سرزنش می‌تواند کم کم به احساس متقلب بودن، نداشتن صلاحیت کافی در جایگاه کنونی، فریب دادن دیگران، موفقیت شانسی یا هر تصور دیگری که موفقیت‌های به دست آمده را ناچیز جلوه دهد، تبدیل می‌شود.

پس ما باید بپذیریم که از صبح تا شب توسط ایمپ درون مغزمان، گناهکار شناخته شویم؟

اگر بخواهیم رو راست باشیم، بله. شما هیچ وقت نمی‌توانید از دست ایمپاستر خلاص شوید اما می‌توانید یاد بگیرید که چه طور در کنار هم خوب زندگی کنید.

راستی در مورد سایه نویسی چیزی شنیده اید ؟

4 تکنیک برای مقابله با «سندرم ایمپاستر » در تولید محتوا و نویسندگی

اولین قدم برای مقابله کنار گذاشتن محیط ایزوله‌ای است که برای خودتان درست کرده‌اید. چالش بزرگی است اما شما باید برای مقابله با سندرم ایمپاستر چندین الگو و گزینه مناسب برای مقایسه کردن داشته باشید. شما هیچ وقت نمی‌توانید مقایسه‌های ایمپاستری خودتان با نویسندگان بزرگ را به کلی فراموش کنید اما تا حد امکان می‌توانید آن را کم و کمتر سازید.

 

 

 

تکنیک اول: فضای ایزوله‌ای که ساخته‌اید را خراب و دور و برتان را پر از نویسنده کنید

اولین و مهم‌ترین قدم برای مقابله با سندرم ایمپاستر، رها شدن از دلیل اصلی انعکاس صدای بلند درون مغزمان است یعنی : فضای ایزوله و ساکت.

شما برای این کار نیاز دارید که با سایر نویسندگان که هم سطح و هم شرایط با شما هستند، ارتباط برقرار کنید. نیاز دارید کسانی را دور و برتان داشته باشید که شما را درک کنند، کسانی که شما را یک نویسنده خطاب کنند و به شما بگویند که مثل آن‌ها و حتی بهتر از آن‌ها هستید نه یک فریبکار و نویسنده نما!

روش‌های زیادی برای پیدا کردن نویسندگان دیگر و دوست شدن با آن‌ها وجود دارد از جمله:

  • عضویت در گروه‌های نویسندگی در شبکه‌های مجازی
  • قرار ملاقات گذاشتن با تولید کنندگان محتوایی که همکار شما هستند
  • حضور پیدا کردن در کنفرانس‌های آنلاین با دیگر نویسندگان

با نویسندگانی که هم سن و سال و هم سطح شما هستند، قرار ملاقات های حضوری بگذارید . مطمئن باشید که آن‌ها هم تجربه مشابه شما دارند. از ترس‌ها و ناامیدی‌هایی که تاکنون داشته‌اید بگویید و و تجربه های تلخ و شیریرن خودتان را با هم به اشتراک بگذارید. این کار شما را تشویق خواهد کرد که کم کم قبول کنید تنها نبودید و نیستید. همچنین همدردی دیگران با شما، کمک خواهد کرد که خودتان را به عنوان یک نویسنده قبول کنید.

هم‌زمان که باتجربه‌تر و حرفه ای تر شدید، باید به نویسندگان کم تجربه‌ای که در اطرافتان هستند کمک کنید که آنها م از این دوران بحرانی و سخت به سلامت گذر کنند و کار تولید محتوا را به خاطر این ترس ها نیمه کاره رها نکنند . این کار نه فقط برای آن‌ها سود دارد بلکه اعتماد به نفس شما را هم افزایش می‌دهد و به خودتان اثبات می‌کنید دقیقا در جای درستی قرار گرفته اید و آدم های زیادی به حضور شما نیاز دارند.

در جمع دوستان نویسنده تان در مورد « تخم مرغ طلایی » در تولید محتوا هم بخوانید 🙂

تکنیک دوم: برای شکست و پیروزی آماده باشید و برنامه خاصی داشته باشید

ایمپ در هر موردی می‌تواند سخنرانی کند، چه شکست و چه پیروزی. در شکست شما را سرزنش می‌کند و در پیروزی‌هایی که به دست می‌آورید، شروع به کم ارزش کردن و گفتن اینکه شما لیاقت این پیروزی را نداشتید، می‌کند.

زمانی که یکی از متخصصان حوزه کاری شما، مقاله‌ای که برای او به عنوان نمونه کار یا رزومه فرستاده بودید رد می‌کند، ایمپ از آن استفاده کرده و به شما تذکر می‌دهد که شما در برابر این افراد هیچ و ناچیز هستید، بارها و بارها تکرار می‌کند که افراد بهتری نسبت به شما وجود دارند. یک شکست کوچک، همانند گلوله برفی روی سطح برفی از ناامیدی‌ها شروع به غلتیدن می‌کند و در نهایت تبدیل به یک گلوله برفی بزرگ از ناامیدی و شکست می‌شود که می‌تواند به شما صدمه بزند.

از سوی دیگر، زمانی که یکی از نوشته‌های شما طرفداران زیادی به خود جلب می‌کند یا از سوی نویسندگان برتری که می‌شناسید، ستایش می‌شود، ایمپ شروع به جلوه دادن این موفقیت به صورت یک فریب و ریاکاری می‌کند. او شروع به تکرار این موضوع می‌کند که موفقیت شما شانسی بوده است و دیگر هیچ وقت همانند آن را نخواهید دید.

تأثیر هر دو مشابه است و شما را فلج می‌کند.

از آنجایی که دیگر فکر شما به خوبی قبل نمی‌تواند عمل کند، هیچ ایده‌ای به نظرتان خوب نمی‌رسد، احساس می‌کنید که آمادگی کافی و چیزی هم برای نوشتن ندارید که بتواند سطح شما را ارتقا دهد. به جای اینکه شروع به نوشتن کنید هر چیزی را که نوشته‌اید، مرور و بازبینی می‌کنید تا مشکلاتی که در آن‌ها وجود دارند را پیدا کنید. هر چند در نهایت باز هم ایمپ کار خودش را می‌کند و بی‌توجه به اصلاحات انجام شده، دوباره همان حرف‌های تکراری را می‌زند.

ترفند ضربه زدن به ایمپ در این مورد، مشغول نگه داشتن خودتان است. هر چقدر ذهن درگیرتری داشته باشید، وقت کمتری برای گوش دادن به صدای ایمپ خان خواهید داشت. برای این کار برنامه‌ای از پیش تعیین شده برای کارهایی که باید به هنگام رویارویی با مشکلات، انجام دهید در ذهن تان دشاته باشید تا کمتر صدای ایمپ شما را دیوانه کند.

مثلاً، به هنگام رویارویی با رد شدن مقاله، تصمیم بگیرید که مقاله را برای دیگران هم بفرستید و زانوی غم بغل نکنید. اگر مقاله‌ای که نوشته‌اید با استقبال مخاطبان مواجه نشده است، می‌توانید مقاله را بر اساس نظرات آن‌ها اصلاح و دوباره منتشر کنید یا در مقالات بعدی از نکاتی که اشاره کرده‌اند استفاده کنید.

تکنیک سوم: این جمله را بارها تکرار کنید  که دلیل هر پیروزی خودم هستم نه شانس

بسیاری از ما به صورت غریزی، عادت به کم جلوه دادن موفقیت‌های خودمان داریم . هنگامی که محتوایی از ما با استقبال شدید مردم مواجه می‌شود، انگشت اشاره خودمان را به سمت شانس و اقبال بر می‌گردانیم و خودمان را به خاطر موفقیتی که متعلق به ما نبوده است، سرزنش می‌کنیم. در حالی که این رفتار کاملاً غلط و به دست ایمپ مدیریت می‌شود.

سندرم ایمپاستر در تولید محتوا

همان‌طور که شما برای شکست‌های خودتان مسئول هستید، برای موفقیت‌هایتان هم به همان اندازه مؤثر بوده‌اید. زمانی که محتوایی نوشته اید با استقبال شدید مواجه می‌شود و همه در مورد آن با دید مثبت نظر می‌دهند، باعثش شما بوده‌اید. اگر کسی از محتوای شما تعریف می‌کند بدانید که به طور مستقیم از شما تعریف می‌کند.

مهم این است که هیچ وقت آن را فراموش نکنید. می‌توانید برای عدم فراموشی لیستی از موفقیت‌هایی که به دست آورده‌اید را جایی یادداشت کنید و هر زمان که لازم شد آن را بخوانید یا به آن اضافه کنید تا بیش از پیش عزت نفس داشته باشید. با این کار صدای ایمپ در برابر قدرت عزت نفس شما کم صداتر می‌شود و نمی‌تواند وزوز کند که موفقیت‌هایتان شانسی بوده است.

تکنیک چهارم: کسی انتظار ندارد شما بی‌نظیر و بدون نقص باشید

به عنوان یک نویسنده خودمان را متخصص اعلام می‌کنیم و این آغازی برای شروع احساس‌ ترس از لغزش است. شما خودتان را تحت فشار قرار می‌دهید تا بی‌نظیر باشید و هیچ مشکلی در عملکرد و هر چیزی  که می‌نویسید نداشته باشید اما در نهایت فقط صدای استخوان‌هایتان که در حال خرد شدن زیر فشار هست را می‌شنوید. با خودتان دائم می‌گویید به هر قیمتی شده باید بی‌نظیر و بدون نقص باشم چون یک لغزش کوچک می‌تواند تمام اعتبارم را زیر سؤال ببرد.

چه می‌شود اگر کسی از شما سؤال کند و جوابش را ندانید؟ چه می‌شود اگر نمحتوایی بنویسید که هیچ کس انتظارش را از شما نداشت؟ چه می شود که همه فکر کنند که هیچ‌چیزی نمی‌دانید؟ اسمان میشکافد ؟ یا زمین دهن باز میکند؟

مطمئن باشید که مخاطبان شما فقط دنبال پیدا کردن عیب‌ و ایراد در نوشته‌های شما نیستند و حتی دوست ندارند شما را تخریب کنند. آن‌ها دوست دارند بدانند که شما چه چیزهایی میدانید و چه چیزهایی نمی‌دانید. تنها چیزی که نگرانی آن‌ها را بیدار می‌کند، خود شما هستید. مخاطبان فقط مراقب هستند که آیا دانش شما می‌تواند آن‌ها را به موفقیتی که دوست دارند، برساند. اگر بتوانید به اندازه کافی آن‌ها را راهنمایی کنید در نگاه آن‌ها یک متخصص هستید و آن‌ها این انتظار را از شمایی که حالا قلم به دست گرفته‌اید، ندارند.

 

موفقیت‌های شما شانسی و تقلبی نیستند. آن‌ها ثمره تلاش و کوشش شما هستند . زمان آن رسیده است که به خودتان اعتماد کنید و زیر خم ایمپ خودتان را بگیرید و به زمین بزنید و بگویید که « من باهوشم، من قویم، من از پس مشکلات بر میایم و من باعث شکست ها و پیروزی‌های خودم هستم».

مینی‌آموزش UX-Writing | دکمه‌نویسی

هدف: یادگیری دکمه‌نویسی و CTA ها ( چه جوری یه دکمه یا لینک رو انقدر جذاب و تاثیرگذار بنویسیم که کاربر روش کلیک کنه؟ )

۳ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • انتخاب موضوعش عالی بود. چوم این مستر ایمپ درون من زیادی فعاله و همیشه منو ناامید می کرد. سپاس

  • این محتوایی که نوشتی کاملا چرت بود , دلیل احساسی هم که داری همینه و احساس کاملا واقعیه , مشکل اصلی در اینه که برای خودت مینویسی باید سفارش موضوعی بگیری و گرنه دچار این مشکل فعلی میشی که پوچی محتوایی و نوعی پرحرفی یا «افسرده گویی» هستش . این اصطلاح رو همین الان خودم ساختم.

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید

آیا شما هم دچار «سندرم ایمپاستر » در تولید محتوا هستید ؟

خب بگذارید حدس بزنم که شما به سندرم ایمپاستر در تولید محتوا مبتلا هستید یا نه !

هر موفقیتی که در زمینه نویسندگی و تولید محتوا به دست آورده‌اید را هیچ و بیهوده می‌دانید و زمانی که دیگران از کارهای شما تعریف می‌کنند، دقیقاً نمی‌دانید از چه موضوعی با شما صحبت می‌کنند حتی تشخیص نمی‌دهید که شما را دست انداخته‌اند یا حقیقت را میگویند.

هیچ وقت احساس پیشرفت نکرده‌اید و خودتان را به عنوان یک نویسنده واقعی نمی‌دانید و تصور می‌کنید که دیگران شما را در نقش یک دغل‌باز که خودش را نویسنده جا زده است، می‌بینند با یک عینک درشت به چشم، سیبیل ساختگی و بینی مصنوعی!

از این می‌ترسید که روزی همه بدانند متقلب هستید!

صبح که بیداری می‌شوید به نوشته‌های نویسنده ها و تولید کننده های محتوای مشهوری که هر روز کتابشان را میخوانید یا حتی صفحات شان در شبکه های اجتماعی را دنبال میکنید، فکر می‌کنید و به خودتان می‌گوید که واقعاً چرا باید من همچنان چرندیات خودم را بنویسم!

 چرا نمی‌توانم از شر این حس پوچ و ناامیدی که بعد از نوشتن محتوا و منتشر کردن آن دارم، خلاص شوم. در حالی که دیگران به راحتی می‌نویسند و منتشر می‌کنند و مخاطبان زیادی هم دارند که محتوای آنها را می خواند و دنبال میکند ……..قطعا آنها  خیلی از من بهتر هستند ….من برای نویسنده و فوق ستاره شدن در تولید محتوا اصلا صلاحیت ندارم.

 

همه نویسندگانی که امروز آن‌ها را تحسین می‌کنید و خودتان را سرزنش می‌کنید، احساسی مشابه شما داشتند

 

نویسندگان مشهوری مانند ست گودین (Seth Godin)، تینا فی (Tina Fey) و نیل گیمن (Neil Gaiman) هم بارها در نوشته هایشان اعلام کرده اند که احساسی مانند این حس ناامیدی و بد بودن را بارها تجربه کرده اند ،اما توانسته‌اند به نوعی با آن کنار بیایند.

البته این حس حتی فقط برای نویسندگان و تولید کنندگان محتوا نیست و بلکه اکثر افراد در هر تخصص و رشته ای در برهه هایی از زمان دچار این حس می شوند .

 

ایمپاستر imposter در لغت به معنای دغل کاری و فریب دادن دیگران است . سندرم ایمپاستر imposter-syndrome هم به این معنی است که کسی گرفتار این توهم در خودش می‌شود که هر موفقیتی که به دست می آورد حقش نیست و واقعیت ندارد و دیگران فریب موفقیت او را می‌خورند.

 

من به سندرم ایمپاستر در تولید محتوا مبتلا هستم!

صدایی درون مغزم هست که می‌گوید، من هیچی نیستم

بسیاری از ما بعد از سالها تجربه فریلنسری تولید محتوا و نوشتن هزاران هزار کلمه حتی جرئت این را نداریم به خودمان عنوان شغلی «نویسنده» را نسبت دهیم. همه این مشکلات از صدایی که درون مغز ما همیشه هست، آب می‌خورد. صدایی که دائم در مغز ما حتی با وجود موفقیت‌هایی که به دست آورده‌ایم با گفتن عبارت «من نویسنده هستم»، مخالفت می‌کند. و به ما می‌گوید قبل از اینکه همه اینترنت به تو نیشخند بزنند بهتر است خودت نوشتن را کنار بگذاری. در واقع می‌گوید که تو هیچ وقت نمی‌توانی یک نویسنده موفق شوی.

این صدا، دائم به ما میگوید:

  • فکر می‌کنی کی هستی؟
  • چرا فک می‌کنی برای کسی مهم هستی که بمونی یا نمونی؟
  • دیر یا زود، مردم خواهند فهمید که تو هیچ چیزی برای گفتن نداری؟
  • تو یک متقلب دور رویی!

تصمیم گرفتم کمی با این صدای درون مغزمان، رابطه نزدیک تری برقرار کنیم و ببینیم حرف حسابش چیست . برای اینکه احساس صمیمیت بیشتری با این صدای مزاحم کنیم آن را از این به بعد به اسم کوچکش صدا میکنیم .اسم کامل او «سندرم ایمپاستر Imposter Syndrom  » است . اما ما او را « ایمپ »صدا میکنیم . اگر شما هم هنگام نوشتن یا انجام دادن کارهایتان مدام خودتان را با دیگران مقایسه می کنید و در ذهن خودتان فکر می‌کنید که نسبت به دیگران در سطح بسیار پایین‌تری هستید و هیچ وقت نمی‌توانید موفق شوید، یک «ایمپ» درون مغز خود دارید.

سندم ایمپاستر در تمام تخصص ها و حرفه‌ها وجود دارد اما در تولید محتوا و نویسندگی، کمی حساس‌تر است.

سندرم ایمپاستر در تولید محتوا چیست ؟

چرا ما به سندرم ایمپاستر در تولید محتوا مبتلا می شویم ؟

تولید محتوا و نویسندگی یک کار کمی عجیب و غریب است. چیزی که نویسندگان را از دیگران متمایز می‌کند،نوشتن و کار در محیطی ایزوله و به دور از همه است.

به این معنی که، هیچ کسی دور و بر شما وجود ندارد که بگوید، وای چقدر خوب می‌نویسی. تنها زمانی متوجه خوب یا بد بودن نوشته خود می‌شویم که آن را منتشر کرده و در معرض قضاوت دیگران قرار داده باشیم. خب می‌توانید حدس بزنید، زمانی که هیچ کس شما را تائید یا حتی رد نکند، چه پیش خواهد آمد. مغز طاقت تنهایی را ندارد و دوستی برای خودش پیدا خواهد کرد.

نزدیک‌ترین کسی که می‌تواند با مغز دوست شود، صدای درونی شماست یا همان انعکاس تفکرات درون مغز. همان دوست مان « ایمپ » که با او آشنا شدیم . یکی دقیقاً مثل خود شما ولی پرحرف‌تر، ناامیدتر و همچنین سرزنش کننده تر .

کار کردن در محیطی ایزوله جولانگاه بزرگ‌تری برای ایمپ فراهم می‌کند. زمانی که ما گزینه‌های خوبی دور و اطرافمان برای مقایسه نداشته باشیم، به لطف صدای درون مغزمان، شروع به مقایسه کردن خودمان با بزرگان صنعت خودمان یعنی نویسندگان مشهور می‌کنیم. و مسلماً این که خودمان را در برابر آن‌ها «هیچ و ناچیز» بدانیم، طبیعی است

توجه کردن به  ایمپ Imp موجب می‌شود که ما شروع به درست کردن استانداردهای خیالی برای خودمان کنیم. استانداردهایی که بدون در نظر گرفتن زمان و تلاشی که نویسندگان بزرگ برای رسیدن به جایگاه کنونی صرف کرده‌اند، تنظیم می‌شود. شاید مقاله ای که دیشب از یک نویسنده مشهور خواندید  و امروز با محتوای خودتان که عجله ای و سر سری نوشتید مقایسه می‌کنید، نتیجه روزها و هفته‌ها تلاش نویسنده آن باشد. و بدون توجه به این تفاوت ها سریع به خودتان برچسببد و افتضاح بودن و بی استعداد در نویسندگی می دهید و نوشته خودتان را پاک می‌کنید.

این احساس سرزنش می‌تواند کم کم به احساس متقلب بودن، نداشتن صلاحیت کافی در جایگاه کنونی، فریب دادن دیگران، موفقیت شانسی یا هر تصور دیگری که موفقیت‌های به دست آمده را ناچیز جلوه دهد، تبدیل می‌شود.

پس ما باید بپذیریم که از صبح تا شب توسط ایمپ درون مغزمان، گناهکار شناخته شویم؟

اگر بخواهیم رو راست باشیم، بله. شما هیچ وقت نمی‌توانید از دست ایمپاستر خلاص شوید اما می‌توانید یاد بگیرید که چه طور در کنار هم خوب زندگی کنید.

راستی در مورد سایه نویسی چیزی شنیده اید ؟

4 تکنیک برای مقابله با «سندرم ایمپاستر » در تولید محتوا و نویسندگی

اولین قدم برای مقابله کنار گذاشتن محیط ایزوله‌ای است که برای خودتان درست کرده‌اید. چالش بزرگی است اما شما باید برای مقابله با سندرم ایمپاستر چندین الگو و گزینه مناسب برای مقایسه کردن داشته باشید. شما هیچ وقت نمی‌توانید مقایسه‌های ایمپاستری خودتان با نویسندگان بزرگ را به کلی فراموش کنید اما تا حد امکان می‌توانید آن را کم و کمتر سازید.

 

 

 

تکنیک اول: فضای ایزوله‌ای که ساخته‌اید را خراب و دور و برتان را پر از نویسنده کنید

اولین و مهم‌ترین قدم برای مقابله با سندرم ایمپاستر، رها شدن از دلیل اصلی انعکاس صدای بلند درون مغزمان است یعنی : فضای ایزوله و ساکت.

شما برای این کار نیاز دارید که با سایر نویسندگان که هم سطح و هم شرایط با شما هستند، ارتباط برقرار کنید. نیاز دارید کسانی را دور و برتان داشته باشید که شما را درک کنند، کسانی که شما را یک نویسنده خطاب کنند و به شما بگویند که مثل آن‌ها و حتی بهتر از آن‌ها هستید نه یک فریبکار و نویسنده نما!

روش‌های زیادی برای پیدا کردن نویسندگان دیگر و دوست شدن با آن‌ها وجود دارد از جمله:

  • عضویت در گروه‌های نویسندگی در شبکه‌های مجازی
  • قرار ملاقات گذاشتن با تولید کنندگان محتوایی که همکار شما هستند
  • حضور پیدا کردن در کنفرانس‌های آنلاین با دیگر نویسندگان

با نویسندگانی که هم سن و سال و هم سطح شما هستند، قرار ملاقات های حضوری بگذارید . مطمئن باشید که آن‌ها هم تجربه مشابه شما دارند. از ترس‌ها و ناامیدی‌هایی که تاکنون داشته‌اید بگویید و و تجربه های تلخ و شیریرن خودتان را با هم به اشتراک بگذارید. این کار شما را تشویق خواهد کرد که کم کم قبول کنید تنها نبودید و نیستید. همچنین همدردی دیگران با شما، کمک خواهد کرد که خودتان را به عنوان یک نویسنده قبول کنید.

هم‌زمان که باتجربه‌تر و حرفه ای تر شدید، باید به نویسندگان کم تجربه‌ای که در اطرافتان هستند کمک کنید که آنها م از این دوران بحرانی و سخت به سلامت گذر کنند و کار تولید محتوا را به خاطر این ترس ها نیمه کاره رها نکنند . این کار نه فقط برای آن‌ها سود دارد بلکه اعتماد به نفس شما را هم افزایش می‌دهد و به خودتان اثبات می‌کنید دقیقا در جای درستی قرار گرفته اید و آدم های زیادی به حضور شما نیاز دارند.

در جمع دوستان نویسنده تان در مورد « تخم مرغ طلایی » در تولید محتوا هم بخوانید 🙂

تکنیک دوم: برای شکست و پیروزی آماده باشید و برنامه خاصی داشته باشید

ایمپ در هر موردی می‌تواند سخنرانی کند، چه شکست و چه پیروزی. در شکست شما را سرزنش می‌کند و در پیروزی‌هایی که به دست می‌آورید، شروع به کم ارزش کردن و گفتن اینکه شما لیاقت این پیروزی را نداشتید، می‌کند.

زمانی که یکی از متخصصان حوزه کاری شما، مقاله‌ای که برای او به عنوان نمونه کار یا رزومه فرستاده بودید رد می‌کند، ایمپ از آن استفاده کرده و به شما تذکر می‌دهد که شما در برابر این افراد هیچ و ناچیز هستید، بارها و بارها تکرار می‌کند که افراد بهتری نسبت به شما وجود دارند. یک شکست کوچک، همانند گلوله برفی روی سطح برفی از ناامیدی‌ها شروع به غلتیدن می‌کند و در نهایت تبدیل به یک گلوله برفی بزرگ از ناامیدی و شکست می‌شود که می‌تواند به شما صدمه بزند.

از سوی دیگر، زمانی که یکی از نوشته‌های شما طرفداران زیادی به خود جلب می‌کند یا از سوی نویسندگان برتری که می‌شناسید، ستایش می‌شود، ایمپ شروع به جلوه دادن این موفقیت به صورت یک فریب و ریاکاری می‌کند. او شروع به تکرار این موضوع می‌کند که موفقیت شما شانسی بوده است و دیگر هیچ وقت همانند آن را نخواهید دید.

تأثیر هر دو مشابه است و شما را فلج می‌کند.

از آنجایی که دیگر فکر شما به خوبی قبل نمی‌تواند عمل کند، هیچ ایده‌ای به نظرتان خوب نمی‌رسد، احساس می‌کنید که آمادگی کافی و چیزی هم برای نوشتن ندارید که بتواند سطح شما را ارتقا دهد. به جای اینکه شروع به نوشتن کنید هر چیزی را که نوشته‌اید، مرور و بازبینی می‌کنید تا مشکلاتی که در آن‌ها وجود دارند را پیدا کنید. هر چند در نهایت باز هم ایمپ کار خودش را می‌کند و بی‌توجه به اصلاحات انجام شده، دوباره همان حرف‌های تکراری را می‌زند.

ترفند ضربه زدن به ایمپ در این مورد، مشغول نگه داشتن خودتان است. هر چقدر ذهن درگیرتری داشته باشید، وقت کمتری برای گوش دادن به صدای ایمپ خان خواهید داشت. برای این کار برنامه‌ای از پیش تعیین شده برای کارهایی که باید به هنگام رویارویی با مشکلات، انجام دهید در ذهن تان دشاته باشید تا کمتر صدای ایمپ شما را دیوانه کند.

مثلاً، به هنگام رویارویی با رد شدن مقاله، تصمیم بگیرید که مقاله را برای دیگران هم بفرستید و زانوی غم بغل نکنید. اگر مقاله‌ای که نوشته‌اید با استقبال مخاطبان مواجه نشده است، می‌توانید مقاله را بر اساس نظرات آن‌ها اصلاح و دوباره منتشر کنید یا در مقالات بعدی از نکاتی که اشاره کرده‌اند استفاده کنید.

تکنیک سوم: این جمله را بارها تکرار کنید  که دلیل هر پیروزی خودم هستم نه شانس

بسیاری از ما به صورت غریزی، عادت به کم جلوه دادن موفقیت‌های خودمان داریم . هنگامی که محتوایی از ما با استقبال شدید مردم مواجه می‌شود، انگشت اشاره خودمان را به سمت شانس و اقبال بر می‌گردانیم و خودمان را به خاطر موفقیتی که متعلق به ما نبوده است، سرزنش می‌کنیم. در حالی که این رفتار کاملاً غلط و به دست ایمپ مدیریت می‌شود.

سندرم ایمپاستر در تولید محتوا

همان‌طور که شما برای شکست‌های خودتان مسئول هستید، برای موفقیت‌هایتان هم به همان اندازه مؤثر بوده‌اید. زمانی که محتوایی نوشته اید با استقبال شدید مواجه می‌شود و همه در مورد آن با دید مثبت نظر می‌دهند، باعثش شما بوده‌اید. اگر کسی از محتوای شما تعریف می‌کند بدانید که به طور مستقیم از شما تعریف می‌کند.

مهم این است که هیچ وقت آن را فراموش نکنید. می‌توانید برای عدم فراموشی لیستی از موفقیت‌هایی که به دست آورده‌اید را جایی یادداشت کنید و هر زمان که لازم شد آن را بخوانید یا به آن اضافه کنید تا بیش از پیش عزت نفس داشته باشید. با این کار صدای ایمپ در برابر قدرت عزت نفس شما کم صداتر می‌شود و نمی‌تواند وزوز کند که موفقیت‌هایتان شانسی بوده است.

تکنیک چهارم: کسی انتظار ندارد شما بی‌نظیر و بدون نقص باشید

به عنوان یک نویسنده خودمان را متخصص اعلام می‌کنیم و این آغازی برای شروع احساس‌ ترس از لغزش است. شما خودتان را تحت فشار قرار می‌دهید تا بی‌نظیر باشید و هیچ مشکلی در عملکرد و هر چیزی  که می‌نویسید نداشته باشید اما در نهایت فقط صدای استخوان‌هایتان که در حال خرد شدن زیر فشار هست را می‌شنوید. با خودتان دائم می‌گویید به هر قیمتی شده باید بی‌نظیر و بدون نقص باشم چون یک لغزش کوچک می‌تواند تمام اعتبارم را زیر سؤال ببرد.

چه می‌شود اگر کسی از شما سؤال کند و جوابش را ندانید؟ چه می‌شود اگر نمحتوایی بنویسید که هیچ کس انتظارش را از شما نداشت؟ چه می شود که همه فکر کنند که هیچ‌چیزی نمی‌دانید؟ اسمان میشکافد ؟ یا زمین دهن باز میکند؟

مطمئن باشید که مخاطبان شما فقط دنبال پیدا کردن عیب‌ و ایراد در نوشته‌های شما نیستند و حتی دوست ندارند شما را تخریب کنند. آن‌ها دوست دارند بدانند که شما چه چیزهایی میدانید و چه چیزهایی نمی‌دانید. تنها چیزی که نگرانی آن‌ها را بیدار می‌کند، خود شما هستید. مخاطبان فقط مراقب هستند که آیا دانش شما می‌تواند آن‌ها را به موفقیتی که دوست دارند، برساند. اگر بتوانید به اندازه کافی آن‌ها را راهنمایی کنید در نگاه آن‌ها یک متخصص هستید و آن‌ها این انتظار را از شمایی که حالا قلم به دست گرفته‌اید، ندارند.

 

موفقیت‌های شما شانسی و تقلبی نیستند. آن‌ها ثمره تلاش و کوشش شما هستند . زمان آن رسیده است که به خودتان اعتماد کنید و زیر خم ایمپ خودتان را بگیرید و به زمین بزنید و بگویید که « من باهوشم، من قویم، من از پس مشکلات بر میایم و من باعث شکست ها و پیروزی‌های خودم هستم».

۳ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • انتخاب موضوعش عالی بود. چوم این مستر ایمپ درون من زیادی فعاله و همیشه منو ناامید می کرد. سپاس

  • این محتوایی که نوشتی کاملا چرت بود , دلیل احساسی هم که داری همینه و احساس کاملا واقعیه , مشکل اصلی در اینه که برای خودت مینویسی باید سفارش موضوعی بگیری و گرنه دچار این مشکل فعلی میشی که پوچی محتوایی و نوعی پرحرفی یا «افسرده گویی» هستش . این اصطلاح رو همین الان خودم ساختم.

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
فهرست