جان باختن ۲ کودک و ۵ بزرگسال در شهرهای تهران و کرج در پی استفاده از آب معدنی «اورست»
مرگ استفاده کنندگان از عطر «پیف پافو» بعد از 3 روز !
فوت 10 نفر بر اثر تب کریمه کنگو به علت مصرف گوشت های آلوده «خروس بنفش»
کچلی کامل 20 نفر در اثر مصرف شامپوی « داروسر»
اعلام ورشکستگی « دیجی …» و توقف فعالیتش
کلاهبرداری و سواستفاده یک راننده «اس…پ» از چند مسافر
…
خب این روزها در طول شبانه روز چند تا از این جملات و خبرها را میخوانید و به آنها برخورد میکنید ؟
بیایید با هم صادق باشیم . من خودم بارها و بارها شده است که با اینکه از لحاظ منطقی میدانم که این نوع خبرها شایعه ای بیش نیستند و در شبکه های اجتماعی دست به دست شده اند، ولی باز هم زمانی که به هایپراستار میروم سعی میکنم حتی نزدیک آب معدنی « اورست » هم نشوم، از هیچ عطر فروشی ای سراغ عطر « پیف پافو » را نگیرم ، تا چند وقت گیاه خوار شوم و اصلا سراغ گوشت نروم ، به هیچ وجه شامپوی « داروسر» را نخرم و از این به بعد موقع سوار شدن به اس..پ دقت بیشتری بکنم و…
خلاصه انگار با وجود اینکه میدانم همه اینها شایعه هستند و حتی در ظاهر هم میگویم که همه شان دروغ هستند ولی تحت تاثیر آنها تصمیم میگیرم و به شدت روی احساساتم و انتخاب هایم تاثیر میگذارند .
شما چه طور ؟
مثلا اگر همین الان در اینستاگرام بخوانید که فردا قرار است باران اسیدی ببارد و تماس این باران با پوست باعث میشود کل پوست تان کنده شود باز هم با خیال راحت و مثل روزهای عادی و بدون هیچ دلهره ای فردا صبح پایتان را از در خانه بیرون میگذارید و به سرکار می روید ؟
یا اگر همین الان در یک کانال تلگرامی بخوانید که چند روزی است که یک گروه تروریست از طریق جاسازی یک ویروس خطرناک بیماری زا در فلش مموری ها در حال انتقال این میکروب هستند و تعداد زیادی هم تا به حال کشته شده اند فردا حاضر هستید از دست حتی نزدیک ترین دوست تان یک فلش بگیرید؟!
قبل از اینکه به ادامه داستان مان بپردازیم شاید بد نباشد اصلا تعریف کنیم که منظورمان از شایعه دقیقا چیست ؟
خب حالا اگر صاحب کسب و کار هستید همین حالا تصور کنید که چه قدر طول میکشد که یک شایعه این چنینی کسب و کار شما را دود کند و به هوا بفرستد و یا با چالش جدی روبرو کند؟ قطعا اگر کسب و کار مشهور و معتبری هستید خیلی زودتر و اگر هم کسب و کار ناشناخته و تازه واردی هستید باز هم در حد همان جامعه کمی که شما را می شناسند شاید مجبور شوید برای همیشه با دنیای کسب و کارتان خداحافظی کنید .
حالا اگر که صاحب کسب و کار مشهوری هستید که تا دل تان بخواهد رقیب و بدخواه دارید که منتظر هستند شما را کنار بزنند و جایگاه شما را بگیرند، این احتمال چه قدر بیشتر میشود ؟!
خب مشخصا برای همه کسب و کارها این نوع شایعه سازی ها کابوس وحشتناکی هستند که هر لحظه کسب و کار آنها را تهدید میکند و همیشه این ترس در دل همه صاحبین کسب و کارها وجود دارد . اما مشخصا ترس نمی تواند کاری برای ما انجام بدهد و بهتر است حداقل کمی در مورد مدیریت و نحوه برخورد درست با این جور شایعه ها یاد بگیریم تا در مواقع ضروری بتوانیم از آن استفاده کنیم .
قرار نیست خصوصا در شبکه های اجتماعی همه به نفع ما و کسب و کار بزرگ یا کوچکی که به راه انداختهایم حرف بزنند. هر کسی مثل آقا یا خانم شلغم 😆 می تواند اطلاعات نادرستی در مورد ما و کسب و کارمان در فضای مجازی منتشر کند و وای به روزی که از بد شانسی ما این نظرات تبدیل به یک موج ویروسی شود و دهان به دهان بچرخد.
و دقیقا مثل بیماری های ویروسی که گاهی حتی نسبت به آنتی بیوتیک ها هم مقاوم می شوند گاهی تلاش کسب و کارها برای پوشاندن و از بین بردن بار نظرات منفی نه تنها موفقیت آمیز نیست بلکه گاهی آتش آن را شعلهورتر هم میکند.
جالب است که در بیشتر مواقع تلاش برای رفع شبهات به وجود آمده به واسطه اطلاعات غلط و شایعه ای که آقا یا خانم شلغم در مورد کسب و کار شما پخش کرده است ممکن است باعث اثر معکوس و تحریک بیشتر ذهن مردم برای باور شایعه ها شود!
خب ما در رایتینا با تحقیق در مقاله های مختلف و سایت ها متنوع به راهکاری برای این شرایط رسیدم که بتوانیم با تکنیک های روانشناسی و رویکرد دفاعی مناسب جلوی این اثر که به اثر پس زنی یا معکوس کردن یا backfire effect معروف است بایستیم و کسب و کارمان را از مرگ نجات بدهیم .
در طول تاریخ شایعات قربانیان زیادی در کسب و کارها گرفته است. با هم چند مورد خارجی را هم بررسی کنیم :
آیا لوگو زیر را می شناسید؟
برای بیش از 140 سال، لوگوی «مردی در ماه»، نماد یکی از موفقترین شرکتهای تولید کالاهای خانگی در سراسر جهان بود.
اما جالب است که این موفقیت برای شرکت
یک شبه و با یک شایعه نابود شد!!سال 1980 بود که طاعونی از شایعات در مورد این شرکت در میان مردم پیچید و گسترش یافت.
شایعه بسیار مخرب و نابود کننده بود. برخی مدعی شدند که بر اساس مستنداتی که در دست دارند مدیرعامل شرکت
در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرده که بخشی از سود خود را به کلیسای شیطان بخشیده است. مهر تائید این شایعه وجود لوگویی با ظاهر شیطانی و اعداد 666 که نمادی از شیطان هستند، بود. برای جامعه کاتولیک این خبر شوک بزرگی بود.بر اساس گزارشهای موجود در آن زمان، منابع شایعه پراکنی بسیار زیاد و گسترده بودند و نمیشد که یک به یک آنها را توجیه کرد؛ اما عده زیادی از مردم معتقد بودند که حضور مدیرعامل
در برنامه تلویزیونی Phil Donahue و بعدها در برنامه تلویزیونی Sally Jessy Raphael عامل اصلی شروع شایعات بود. این در حالی است که مجری و تهیه کننده اصلی برنامه تلویزیونی Sally Jessy Raphael بارها با ارسال پیامهای متعدد تلاش کرد واقعیت و عدم حضور مدیرعامل این شرکت را به مردم اعلام کنند .آنها بارها اعلام کردند که :
تا اینکه در سال 2007 مقصر اصلی و منبع شروع شایعات کشف شد. Procter & Gamble، دادخواستی علیه شرکت آمووی (Amway) تنظیم و آن را دادگاهی کرد. بر اساس دادگاه این شرکت عامل اصلی در شایعه پراکنی بوده و به پرداخت جریمه 19.25 میلیون دلاری محکوم شد. این شرکت در اصل رقیب اصلی Procter & Gamble بود.
با وجود پیروزی بزرگ در دادگاه و پیدا کردن مقصر اصلی، شرکت مجبور شد لوگوی خود را عوض کند.
یا
در سوم اکتبر سال ۲۰۰۸ یک شایعه ای پخش شد در مورد احتمال حمله قلبی شدید استیو جابز در سایت iReport که با وجود اشاره مستقیم به عدم قطعیت این خبر و استفاده از کلمه « احتمال » این خبر در بین مردم سریع دست به دست شد.
و همین شایعه به ظاهر ساده باعث کاهش ارزش ۹ میلیارد دلاری سهام شرکت اپل شد!
یک آزمایش جالب
برای بررسی شایعه سازی، آزمایشی توسط دوبویس و راکر ترتیب داده شد که در آن به یکی از مشتریان یک رستوران گفته شد که در این رستوان از گوشت کرم برای پخت بعضی از غذاها استفاده می شود و البته در کنار این جمله روی این موضوع تاکید هم شد این موضوع فقط یک احتمال است و می تواند این حرف اصلا درست نباشد .
زمانی که این دو محقق نحوه دست به دست شدن این خبر و شایعه را بررسی میکردند متوجه شدند در هر بار دست به دست شدن افراد وجود کرم در غذاهای رستوران را با قاطعیت و اطمینان بیشتری به نفر بعدی میگفتند ولی در بیشتر موارد هیچ اشاره ای به عدم قطعیت این خبر یا احتمال نمی شد و احتمال نادرست بودن خبر به دیگران منتقل نمیشد!
واقعیت نتوانست جلو شایعات را بگیرد
شما باید هوشمندانهتر از Procter & Gamble عمل کنید. اگر حس کردید در معرض آلودگی به ویروس اطلاعات غلط و شایعات پشت سر خود هستید، بهتر است به جای فشار آوردن روی واقعیت از ابزارهای قدرتمندتری استفاده کنید.
خب حالا که متوجه شدیم چه طوری یک شوخی یا حتی دشمنی رقیب ها می تواند کسب و کار ما را دود کند می خواهیم به شما یاد بدهیم که چگونه به کمک سوگیری شناختی و با استفاده از بیان واقعیتهای برند در قالب داستان واقعی یا خیالی و همچنین تزریق کردن حجم زیادی از احساسات از خودمان دفاع کنیم و حتی از این محتوای ویروسی شده به شکلی مثبت برای ارتقا کسب و کارمان استفاده کنیم. پس شما میتوانید بر اساس موضوع با استفاده از واقعیت یا گاهی خیال، اثر پس زنی را دفع و خنثی کنید.
(سوگیری شناختی یا Cognitive bias الگویی است که بر اساس ورودی های فرد در گذشته شکل گرفته است و در قضاوت و استدلال انحراف ایجاد میکند و در این شرایط نتیجهگیریهایی که در مورد سایر افراد و موقعیتها صورت میگیرد ممکن است اصلا منطقی و درست نباشد )
این رفتار روانشناختی می تواند موجب قضاوت نادرست و همچنین استدلال غلط در مورد یک تصمیمگیری، فرضیه یا موقعیت میشود. گاهی این قضاوت میتواند به شدت انحرافی و غیرواقعی هم باشد. شما دارای یک «واقعیت اجتماعی ذهنی» و یک «واقعیت اجتماعی واقعی» هستید. زمانی که این دو را بر اساس معیارهای احساسی مقایسه کنید، دچار سوگیری شناختی میشوید.
به طور کلی 67 نوع سوگیری شناختی تا کنون نامگذاری شدند که ما در رایتینا قصد داریم در مورد تعداد زیادی از آنها صحبت کنیم و در مورد تعدادی هم از جمله اثر لنگر انداختن و اثر فرار از ابهام صحبت کرده ایم.
قبل از هر چیزی بیایید واقعیتهایی در مورد اثر پس زنی یا معکوس کردن بدانیم.
اثر پس زنی یا Backfire Effect چیست؟
ذات سیاست و سیاست بازی این طور است که شما اگر فرد سیاسی ای باشید باید کارهایتان را به شکلی که برای خودتان سود داشته باشد پیشببرید، نه به شکلی که نفع دیگران باشد. و به همین خاطر افراد سیاسی بیش از حد وارد این بازی های روانشناسی می شوند.
اما همین اثر سوگیری شناختی که در سیاست مفید است میتواند کسب و کارها را به مرز نابودی بکشاند.
برندان نایان و جیسون ریفلر (Brendan Nyhan and Jason Reifler) که شهرت خود را مدیون بررسیهای علمی و دانشگاهی روی اثر پس زنی یا backfire effect هستند، بر اساس یک سری گزارههای سیاسی در مورد اثر پس زنی یافتههای جالب و تأمل برانگیزی در مقالات متعدد گزارش کردند. قسمتی از این یافته ها را در این قسمت و بخشی دیگر را در ادامه خواهید خواند.
افراد شرکت کننده در آزمایشهای نایان و ریفلر، به 7 دسته بر اساس گرایشهای سیاسی و میزان تمایلات آنها از افراطی تا بیتفاوت تقسیم شدند. به هر یک از این گروهها اخباری ساختگی به دو شکل مختلف با عناوین « یک شایعه سیاسی» و «یک شایعه سیاسی + خبر واقعی» داده شد.
اول از هر چیزی دو محقق دریافتند که منصرف کردن و متقاعد کردن افراد از باور شتیعاتی که به نفع آنها بود کار نشدنی و غیرممکن است.
ولی نکته جالب این تحقیق این بود که کار منصرف کردن شرکت کنندگانی که به آنها بعد از گفتن شایعه خبر واقعی هم گفته میشد بسیار بسیار سخت تر از گروه قبلی بود !
فرانسیس بیکن، سیاستمدار، دانشمند و همچنین نویسنده انگلیسی بیش از چهار دهه قبل در مورد اثر پس زنی در کتاب Aphorism XLVI مینویسد:
باز به خودمان برگردیم، بهترین نمونه واقعی و نزدیک برای درک اثر پس زنی، گپ و گفت های خانوادگی در مورد مسائل سیاسی است. کافی است که سر میز ناهار فامیلی بحث سیاسی با یکی از اقوام راه بیافتد . حتی اگر خود سیاستمداران را هم به میز ناهار بکشانید، باز هم نمی توانید حرف منطقی را به طرف مقابل تان بقبولانید و بالعکس . مشکل زمانی بالا میگیرد که شما قصد میکنید آیفون خودتان را بیاورید و چند توئیت شاخدار هم در تصدیق دروغهای سیاسی جناح برادر و دامادتان بخوانید. در آوردن آیفون همان و شعله کشیدن مخالفتها همان.
مطالعات نشان داده است، کسانی که اتفاقا حس میکنند در یک مورد خاص دانش بیشتری دارند، علاقه بیشتری به چنگ زدن به شایعات و باور کردن آنها هم از خود نشان میدهد و برای اینکه نشان دهند حق با آنها است از روشهای زیر استفاده میکنند:
- جستجوی اطلاعات بر اساس سوگیری شناختی. به این معنی که آنها همه اطلاعات موجود در اطراف و ذهنشان را مرور میکنند و هر چیزی که به نفعشان باشد را جمعآوری و بیان کرده و مابقی را دور میریزند .
- مخالفت خود را علیه هرگونه اطلاعات جدیدی که با باورهایشان مغایرت دارد، بیان میکنند تا بتوانند از باورهای خود دفاع کنند.
یک داستان در مورد پیدا شدن انگشت در غذای یک رستوران
شاید شما داستانی که یک دهه پیش در مورد رستورانهای Wendy در امریکا برسر زبانها افتاده بود را به خاطر نیاورید. داستان از این قرار بود که زنی، ادعا کرد یک انگشت در غذایی که از رستوران Wendy سفارش داده بود پیدا کرده است.
این شایعه در سال 2005 منتشر شد، اما تا سال 2013 ادامه داشت.
با وجود اینکه زن راهی زندان شد اما تلاشهای Wendy برای جبران اعتبار از دست رفته بیثمر بود. بر طبق برخی از برآوردها، این داستان فریبنده و کاملاً دروغین ضرری در حدود 21 میلیون دلار به کسب و کار Wendy در طول سالهای بعد از شروع شایعه زد.
تنها یکی از چند شرکت بزرگی است که با انتشار شایعات و دروغهای ننگین در طول تاریخ خسارت دیدهاند. از شرکتهای کوچکی که با شایعههای مشابه بدون داشتن جیب پر از پول و گرفتن دادگاههای قوی برای تبرئه خود، از دور رقابت بازار حذف شدند هیچ وقت نامی برده نمیشود.
و در این میان جالب اینکه برخی از مخالفان انقدر مقاومت و اصرار به طرز فکر اشتباهشان دارند که با گرفتن اطلاعاتی که شما آنها را با حسن نیت و صداقت تقدیم کردید، دلایل محکمتری برای مخالفت با شما و پا فشاری روی عقیده خود میتراشند و با قدرت بیشتر جلو شما میایستند.
به جز کسانی که با استفاده از اثر پس زنی هر لحظه با شما مخالفتر میشوند، دیگرانی هم وجود دارند که فکر میکنند خودشان و شما حقیقت را نمیدانید، اما کسان دیگری هستند که حقیقت را میدانند. آنها «نظر جمعی» را قبول میکنند. به همین خاطر است که شما با بروز شایعات، ممکن است ضربههای مهلکتری از آنچه که برآورد کردهاید بخورید. حتی کسانی که هیچی نمی دانند ونسبت به موضوع هیچ آگاهی ای ندارند هم نظر جمعی را قبول و شروع به مخالفت با شما میکنند. حالا هر لحظه به مخالفان شما به صورت تصاعدی اضافه میشود.
و جالب تر اینکه اگر از آنها بخواهید که دلایل مخالفت خودشان را بگویند، به شما خواهند گفت که خودشان هم دقیقا نمیدانند اما کسانی هستند که آنها به نظرشان میتوانند استناد کنند!! این توجیه ساده برای آنها باعث باورپذیر شدن شایعه ها و افکار نادرست میشود.
پس شما عملاً نمیتوانید پس زنی را شکست دهید.مگر اینکه …
فکر و شایعه غلط و دروغینی که از طریق باورهای احساسی وارد شده است را از همان درب هم بیرون کنید.
شما میتوانید از دو فاکتور برای حذف اثر پس زنی یا backfire effect استفاده کنید:
- احساسات
- داستان گویی
استفاده از احساسات برای مقابله با محتوای شایعه شده
ما ساخته عادتها و خواستهها و احساسات خودمانیم و غیر این نیستیم.
احساسات ما سریعتر از عقل ما عمل میکنند.این را میتوانید هر زمان که به خرید میروید تست کنید چون بیشتر خریدهای ما هم از سر احساس هستند نه منطق .
اما نتیجه غلبه احساس بر منطق در اثر پس زنی چیست ؟
این را دکتر چارلز تابر، از دانشگاه استنوی بروک، در مقاله «رفتار مغز در اثر پس زنی» پاسخ می دهد:
علاوه بر این، ما گرفتار انواع سوگیری های دیگری مثل « اثر تعصب » که باعث میشود سوگیری شدیدی به شواهد و استدلالهایی که با چیزی که در ذهن مان داریم و در حال حاضر قبول داریم شود و یا « اثر عدم پذیرش » که ذهنم ما تلاش میکند تا دیدگاهها و استدلالهایی که دوست ندارد را رد کند و… هستیم که به خاطر همین تاثیر این نوع احساسات روی تصمیم گیری و انتخاب ورودی ها به ذهن است که توصیه میشود اگر شما تصمیم دارید باور یا طرز فکر جدید را به کسی ارائه بدهید سعی کنید تا جایی که می توانید ماشه احساساتش را نکشید .
اما در بازاریابی احساسات همه چیز است و میتواند مهره خوبی برای بازی باشد.
مثلا در یک تحقیقی در بریتانیا روی 1400 مورد از کمپینهای تبلیغاتی که در طول 30 سال اخیر درخشیده بودند و جواب خوبی داده بودند یک مقایسه ای انجام شد که نشان دهد میزان سود آوری و موفقیت در کمپین های بر پایه احساسات مشتری یا مخاطب بیشتر بوده است یا کمپین های متکی بر عقل و منطق و تجزیه و تحلیل عقلانی .نتایج این تحقیق جالب بود :
کمپینهای تبلیغاتی که احساسات مردم را درگیر کردند توانسته بودند در حدود 2 برابر بیشتر از تبلیغاتی که جنبه منطقی داشتند، سودآوری داشته باشند. علاوه بر این تبلیغات ترکیب شده از احساسات و منطق نسبت به تبلیغات صرفا منطقی بیشتر و نسبت به تبلیغات صرفاً احساسی و عاطفی سودآوری کمتری داشته اند .
البته نظرات مختلفی در مورد به کارگیری احساسات در تبلیغات وجود دارد :
برخی معتقدند که در بازاریابی و برگزاری کمپینهای تبلیغاتی باید فقط بر پایه احساسات مخاطب پیش برویم و سعی کنیم احساسات او را قلقلک بدهیم و فقط در این صورت است که می توانیم تا حدی به نتایج مثبت تبلیغات دل خوش کنیم و برندهایی که نتوانند در کنار تبلیغات منطقی از تبلیغات احساسی استفاده کنند محکوم به فنا هستند .
در حالی که بعضی ها هم معتقدند استفاده از احساسات برای جلب توجه مخاطب آنچنان هم کاربردی و عملی نیست، زیرا احساسات مخاطب ممکن است آشفته و گیج کننده باشد. و گاهی ممکن است نتوانیم روی نقطه درست احساسات مخاطب دست بگذاریم و اتفاقا نتیجه برعکس بگیریم. طرفداران این تفکر، معتقدند تبلیغات عاطفی باعث ایجاد بار عاطفی زیاد روی برند خواهد شد که برای موفق شدن، باید سنجیده عمل کرد و ارزیابیهای زیادی برای شناخت دقیق نیازها و انگیزههای مشتری انجام داد و به همین خاطر همیشه استفاده از احساسات برای جلب رضایت کارساز نیست.
حالا ما چه طرفدار اولی ها باشیم چه دومی ها باید بدانیم که مهمترین چیزی که در این بین مهم است این است که بتوانیم مشتری یا مخاطب خودمان را به درستی بشناسیم و درک کنیم و بعد هر تصمیم دیگری بگیریم .
چه طور مخاطب خود را بشناسیم ؟
شما نمیتوانید احساسات مشتریان خودتان را تجزیه و تحلیل کنید و راه قلقلک دادن آن را بلد باشید مگر اینکه دقیقا بدانید آنها چه کسی هستند و چه چیزی از شما میخواهند؟
در اینجا چند مورد راهنمایی برای اینکه بتوانید احساسات و علایق مخاطبان خود را بشناسید را با هم مرور کنیم :
- سعی کنید پرسونای مخاطبان خودتان که شامل سن، جنسیت، میزان تحصیلات و … خلاصه هر چیزی که مربوط به شخصیت فردی مخاطبان تان میشود را پیدا کنید . (آموزش ساده تولید محتوای پرسونا محور در بازاریابی محتوایی + نمونه اجرا شده )
- محصول خودتان را بررسی کنید و ببینید که چه قدر به نیاز و گرایش مخاطب تان نزدیک است .(چگونه متن « توضیح محصول » را جذاب بنویسیم که مشتری جز خرید راه دیگری نداشته باشد ؟! )
- قویترین انگیزه احساسی که میتواند الهامبخش خریدار برای خرید کردن از شما باشد چه چیزی است؟ آنها را یادداشت کنید و داشته باشید. ترس، خجالت، جوانی، جذابیت، محبت و غیره. اگر این احساسات نام مشخصی ندارند، میتوانید یک تعریف جامع که دیگران آن را برای توصیف محصولتان استفاده میکنند را مشخص کنید.
چرخ هیجانات پلاچیک
شاید شما چرخ هیجانات پلاچیک را بشناسید. پلاچیک محقق و روانشناسی است که در این چرخ، هشت هیجان پایهای را بررسی و هر کدام را در یک دسته بندی خاص در این چرخ و وربروی هم قرار داده است که هر کدام از آنها میتوانند با ترکیب در یکدیگر هیجانات دیگری را خلق کنند.
احساس | حالت ضعیف این احساس | حالت متوسط این احساس | حالت شدید این احساس |
Admiration | پذیرش | اعتماد | تحسین |
Terror | هراس | ترس | وحشت |
Amazement | جلبتوجه | تعجب | شگفتی |
Grief | پکر | غم | اندوه |
Loathing | ملال | بیزاری | انزجار |
Rage | آزردگی | خشم | غضب |
Vigilance | علاقه | انتظار | احتیاط |
Ecstasy | وجد | خوشی | آرامش |
علاوه بر این میبینیم که شادی در مقابل غم، خشم در مقابل عصبانیت، اعتماد در برابر نفرت، تعجب در برابر قطعیت…. قرار گرفته است.
خب، این چرخ به چه درد شما میخورد؟
به ظاهر استفاده از آن ساده اما در واقعیت سخت است. شما باید بتوانید به عنوان یک تولید کننده محتوای حرفه ای روی احساسات بالایی چرخ پلاچیک همانند خوشحالی، اعتماد و همچنین تعجب مخاطبان خود کار کنید تا این احساست بیش از موارد مکمل خودشان رشد کنند. به مخاطبان خود نشان دهید که خرید کردن از شما یا استفاده از خدماتی که ارائه میدهید در نهایت منجر خواهد شد تا به آرزوها و خواستههای خودشان از محصول خریداری شده برسند، با این کار عصبانیت/خشم و ناامیدی را کمتر میکنید.
شما میتوانید احساسات مخاطب خودتان را با استفاده از چند فرصت در سایت خود بهبود ببخشید:
- عنوان / هدلاین
- تایپوگرافی
- تصاویر
- رنگها
- پرسونای مناسب برند
- ویژگیهای ظاهری و خدمات رایگان برای محصولات یا خدمات مثل بستهبندی یا محیط دلنشین رستوران
وقتی که احساسات چاره ساز میشود
روانشناسان امروزی میگویند:
چرا اصلا ما حاضریم پول زیادی و هنگفتی را بابت خرید محصول یک برند خاص بدهیم در صورتی که شاید در واقعیت چیز زیاد و بالاتری از برندهای مشابه نداشته باشد؟
اسم برند برای ما لذت بخش است یا چیز دیگری؟
خب مشخصا نام برند، بازتابی از توصیفات روانی و احساسی خریدار از محصولات برند مورد نظر است. مثلا همین حالا شما چه احساسی نسبت به هر کدام از برندهای BMV ،بنز و سایپا دارید ؟ خب فکر میکنم جواب کاملا مشخص است و نیازی به توضیح ندارد 😀
یک مثال با عطر دیور Dior
تا به حال چند بار شده است که به یک عطر فروشی بروید و اصلا بدون نگاه کردن به قفسه عطرها و تست کردن بقیه برندها مستقیم سراغ یک برند خاص بروید و به فروشنده بگویید من از همین عطر میخواهم ؟
چرا ؟
واقعا عطرهای دیگر بدبو و افتضاح هستند؟
قطعا نه.
پس چه چیزی شما را وادار میکند که به این برند خاص وفادار باشید ؟
احتمالا احساسات شما نسبت به این برند خاص
شاید بد نباشد بدانیم که آقای دیور Dior آن طوری که فکر میکنید هم برای عطری که به تازگی آن را چندین میلیون تومان خریدید خرجی نکرده و شاید چیزی کمتری از 20 دلار هزینه برداشته است.
اما آیا شما تنها فردی هستید که حاضر هستید 100ها برابر قیمت اصلی یک عطر بابت آن پول پرداخت کنید و راضی و خوشحال و با افتخار هم از مغازه بیرون بیایید ؟
نه مطمئن باشید در این مورد تنها نیستید و هر روز در دنیا هزاران و میلیون ها نفر هستند که حاضرند هزینه هنگفتی به محصولاتی بدهند که لوکس و بسیار گران قیمت هستند نه به خاطر اینکه واقعا ارزش دارند بلکه فقط به خاطر اینکه یک حس خاص و منحصر به فرد نسبت به آن دارند . مشخصا همان زمانی که یک تیزر تبلیغاتی از این برند پخش می شود که بازیگر مشهوری مثل جانی دپ با لباسی پر از زرق و برق که نشان از ثروتمندی و لوکس بودن است، در آن حضور دارد این حس در مخاطب ایجاد می شود که باید هر طور شده یکی از این عطرها بخرید تا دقیقا حس ثروتمند بودن و خوش تیپ بودن و… به او دست بدهد .
وگرنه در واقعیت شاید رایحههایی به مراتب بهتر از این عطر در بازار با قیمتهای بسیار پایینتر وجود داشته باشد ، اما بسیاری از افراد بدون هیچ شک و تردیدی یک راست به سراغ خرید این گزینه می روند .
پس احساسات سنگ بنای تبلیغات است.
قبول ندارید؟
اگر توجیه نشدید بیایید باز هم نگاهی به برندهای معروف دنیا و احساساتی که باعث میشوند در زمان خرید از آنها حس کنیم بیاندازیم .
با برند Apple شروع میکنیم، خرید کردن از اپل به شما حس تجملات، خوشحالی و معروفیت میدهد.
برند Nikon ، شما را در هر عکس متعجب و شگفت زده میکند و شما عاشق همین حس هستید.
Lego، خلاقیت، تخیل و هر چیزی که باعث نوآوری شود را در شما زنده نگه میدارد.
Nike، فقط انجامش بده را به شما دیکته میکند تا احساس موفقیت کنید.
فولکس واگن، نهایت کمال را به شما هدیه میدهد.
یا شرکت Zillow در تبلیغ هوشمندانه خود، از یک زن و شوهر جوان استفاده کرده بود که به دنبال ساختن خانه بودند. درونمایه اصلی تبلیغ این جمله معروف بود «پیدا کردن و بازسازی کردن خانه بسیار راحتتر از ساختن آن از صفر است». این شرکت توانسته بود یکی از مهمترین مشکلات احساسی که هر خانوادهای با آن مواجه میشود را هدف بگیرد.
وارد شدن از در ِ داستان سرایی برای مقابله با محتوای شایعه شده
در ادامه مطالعات انجام شده توسط نایان و ریفلر، مشخص شده است در نهایت وقتی فرد یا مخاطب با اطلاعاتی شفاف و موثق اما به صورت داستانی و جذاب مواجه میشود دست از پس زنی بر می دارد و حتی افکار و محتواهایی که مخالف عقیده فعلی اش باشد را هم قبول میکند.
به عبارت دیگر، داستان گویی از واقعیت ها در نهایت موجب خواهد شد که ذهنیت هر کسی تغییر کند، حتی اگر این مغز بتنی باشد.
اما استفاده از داستان و بیان واقعیات برای مخاطبی که در بمباران اطلاعات نادرست قرار گرفته است شرط و شروطی دارد.
در کتاب جامعی به نوشته جان کوک و استفان لواندوفسکی، آمده است که اطلاعات اصلاح کننده باورهای غلط باید ویژگیهای زیر را داشته باشند:
- هسته اصلی آن را واقعیتها تشکیل داده باشند.
- هشدارهای صریح داشته باشد. قبل از اینکه شما به شرح واقعیتها بپردازید باید هشداری به کسانی که با افکار نادرست و باورهای غلط گمراه شدند بدهید و آنها را از اشتباه بودن اطلاعات داده شده آگاه سازید.
- اطلاعات و توضیح جایگزین داشته باشد. اگربتوانید موفق شوید که اطلاعات غلط را از ذهن مخاطب پاک کنید، باید بتوانیدجای خالی آن را با اطلاعلات درست و جذاب پر کنید. این پر کننده میتواند توضیحی در مورد چرایی نادرستی اطلاعات یا انگیزهای که در پس پرده روکردن دست شایعه سازان وجود دارد، باشد.
- تصویر و ویدئو و خلاصه مستندات شهودی داشته باشید تا مخاطب بیش از پیش به گفتههای شما ایمان بیاورد.
مثلا به این تصویر نگاه کنید :
مردم همیشه پیگیر داستان ها هستند و آن را به راحتی قبول میکنند. داستان خود را در مقابل داستان دروغینی که برای شما ساخته شده است بسازید و روایت کنید. شما میتوانید داستان خود را به صورت متنی، عکس، فیلم یا هر شکل دیگری روایت کنید؛ داستان شما میتواند شامل موارد زیر باشد:
- سرگذشت و بیوگرافی برند یا شرکت
- بیوگرافی مدیرعامل و کارکنان شرکت
- نظرات کاربران
- پاسخ به سؤالات و شبهات رایج
- داستان خیالی از یک روز با محصولات یا خدمات خودتان
- داستان موفقیت شرکت یا مجموعه
- داستانهایی که ارزش شرکت و برند را بالاتر ببرد
در مورد «نورون آینهای» بیشتر بدانیم :
نورون یا سلول عصبی آیینه ای نورونی است که زمانیکه که انسان عملی را انجام میدهد و همین طور هنگامی که مشاهده میکند که همان عمل را دیگری انجام میدهد تحریک میشود.
پس این نورورن شبیه «آینه» رفتارهای دیگری را کپی میکند، دقیقا مثل زمانی که خودش انجام داده است .
وجود این نورون باعث تقلید کردن انسانها از یکدیگر میشود.
همچنین این نورونها به نورونهای تکاملی انسان هم معروف هستند که باعث شدند انسانها با نگاه کردن به یکدیگر راه بروند، حرف بزنند و دیگر رفتارها را انتقال دهند.
تحقیقات زیادی در مورد نورون آینهای انجام شده است، از جمله پل ارتباطی بین راوی داستان و شنونده داستان.
به استناد همین نتایج میتوان گفت که شنونده داستان بعد از شنیدن داستان به شکل فیزیکی از زبان راوی و دیدن حرکات دست، صورت و راه رفتن او، بعد از چند لحظه مکث، در ذهن خود شروع به تکرار رفتارهای او و مرور داستان گفته شده میکند. این کار تا به جایی پیش میرود که شنونده میتواند حرکات گوینده داستان را پیشبینی کند. به عبارت بهتر، شنونده داستان، قبل از اینکه راوی شروع به انجام و گفتن داستان کند، میتواند مغزش را بخواند
همچنین محققان با ارزیابی الگوهای مغزی انسان در زمان خواندن متن دریافتند که در این زمان مغز شروع به تجسم واقعیتهای نوشته شده داخل متن میکند.
مثلا در این حالت بینی نسبت به کلمات با بار معنایی حس بویایی واکنش میدهد، همچنین دهان از خواندن مزه غذاها آب میافتد و حتی ممکن است که با خواندن یک داستان غمگین شروع به گریه کند.
دانشمندان در این تحقیق میگویند که انسانها خودشان را در دنیای روایی قرار میدهند. آنها زمانی که در فضای داستان غرق میشوند بیشتر آن را حس میکنند و همین ممکن است باعث شود که اعتقادات و باورهای آنها شروع به تغییر در جهتی که راوی داستان میخواسته، کند.
هیچ فرقی ندارد که داستان شما واقعی باشد یا تخیلی، این خاصیت در همه آنها مشترک است.
ملانیا سی.گرین دانشمند و محقق در زمینه جابجایی روایت میگوید: انسانها فردیت و شخصیت خود را بر پایه قضاوتهای واقعی از اتفاقات و روایتهای خیالی میسازند. انسانها یاد گرفتند که در واقعیت زندگی کنند، از این رو زمانی که با داستان خیالی مواجه میشوند، بر اساس قابل اعتماد بودن قضاوت میکنند نه دقت و درستی.
گرین هم همانند دیگر دانشمندان میگوید که تحقیقات او نشان داده است ارائه یک تفسیر روایی یا شرح قانع کننده، برای قانع شدن شنونده یا مخاطب میتواند با قدرت به جریان انداختن آنها در طول روایت اثرات سوگیری شناختی را کاهش دهد. همچنین گرین معتقد است که همین دلیل میتواند باعث این شود که مخاطب خودش را جای شخصیت داستان بگذارد و به این شکل برایش باور پذیرتر شود .
تا اینجا که همه چیز علمی بوده است، بگذارید مدلی برگرفته از تحقیقات دانشگاهی برای داشتن یک جابجایی روایت مؤثر یا شیوه نگارش داستان یا روایت را معرفی کنم:
شما برای داشتن یک داستان خوب باید سه مفهوم را در آن رعایت کنید:
- شخصیتهای قابل شناسایی توسط مخاطب
- تصویر تقریباً واقعی و قابل تجسم
- استفاده از واقعیتگرایی
همچنین سه ویژگی که باید شنوندگان شما داشته باشند:
- آشنایی با موضوع
- توجه و تمرکز کافی روی داستان
- قابلیت تصور کردن
در این مدل، شما باید از زبان آشنا برای مخاطبان خودتان برای بیان داستان استفاده کنید. لازم نیست که داستان شما جایزه ادبی سال امریکا را ببرد، کافی است که توسط مخاطبان درک شود و مفهوم آن بتواند شایعاتی که درباره شما ساخته شده را پاک کند. لذا اصطلاحات فنی را تا جایی که امکان دارد فاکتورگیری کنید و از زبان داستانی و عامیانه بهره بگیرید.
مطالعات بر روی داستان سرایی و جابجایی روایت میگوید که مخاطبان جوانتر بهتر از مخاطبان مسن، علاقه به داستان خواندن و دریافت مفاهیم دارند. همچنین مخاطبانی که تحصیل کرده باشند، کار شما در روایت و انتقال مطلب راحت میکنند. مورددیگر هم میگوید که زنان نسبت به مردان تأثیر بیشتری از جابجایی روایت میگیرند. علاوه بر این زنان عموماً احساساتیتر از مردان هستند و واکنش بهتری در نهایت به روایت میدهند.
به طور خلاصه باید بگویم که بیشتر خوانندگان در مواجهه با داستان:
- احساس همبستگی با عنوان داستان میکنند
- به داستان دقت میکنند
- با داستان یکی میشود
هنوز هم صدای مخالفتهای زیادی را میشنوم. همچنین شایعاتی که پشت سرتان زده میشود؛ اما به جای گوش کردن به آنها و دست روی دست گذاشتن، احساسات را به کار بگیرید، داستان بنویسید، ویدیو یا عکس بگیرید و به مخاطبانتان نشان دهید. شاید کار سختی به نظر برسد اما واقعاً کار ساز است؛
اما نکته مهم که باید بدانید این است، زمانی که متوجه شدید ویروسهای شایعه دور و اطرافتان میچرخند، صبر نکنید تا علائم اولیه از خود نشان دهند، سریعاً آنتی بیوتیک و روشهای مبارزه با اثر پس زدن را شروع کنید. پیشگیری بهتر از درمان است.