شناسایی مخاطب هدف در برندسازی شخصی

  1. خانه
  2. مهارت‌های نرم
  3. شناسایی مخاطب هدف در برندسازی شخصی

اینکه بخواهید برند شخصی خودتان را به همه بقبولانید و توقع داشته باشید که همه افراد جامعه برند شخصی شما را دنبال کنند یا به نوعی نیازمند آن باشند، یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتی است که می‌توانید در مرحله جوانه زدن برند شخصی انجام دهید. مثال بارز این گفتار، بازی دارت است.

در بازی دارت، با هر بار نشستن تیر دارت پرتابی شما به روی سیبل هدف، امتیازی به شما تعلق می‌گیرد. مسلم است که تیرهای برخورد کرده به بیرون از سیبل هیچ امتیازی برای شرکت کننده ندارند. هر چقدر تیر دارت پرتاب شده شما به سمت خال هدف روی سیبل نزدیک باشد، امتیازات بیشتری کسب می‌کنید. به طوری که آرزوی هر بازیکنی است چندین تیر دارت را درست وسط خال بنشاند. برای زدن همه دارت ها به خال هدف باید دقت بی‌نهایت زیاد و همچنین تمرین زیاد داشته باشید.

اگر کمی هم با مفاهیم بازاریابی آشنایی داشته باشید یا خودتان کسب و کاری شروع کرده باشید می‌دانید که تعیین مخاطب هدف مهم‌ترین و کاربردی‌ترین قسمت هر کسب و کاری است.

اما تعیین مخاطب هدف نه تنها برای کسب و کارها بلکه برای هر کسی که به دیگرانی نیاز دارد که با آن‌ها چیزی تبادل کند، لازم و ضروری است. این چیز می‌تواند حقوق، دستمزد یا پولی باشد که بابت دادن کالا یا سرویس گرفته می‌شود. استفاده از تعریف و مفاهیم مخاطب هدف فقط برای فروشنده‌ها و کسانی که می‌خواهند چیزی به کسی بفروشند جذابیت ندارد بلکه در برخی موارد در صورتی که نیاز به گرفتن چیزی از دیگران هم داشته باشید، مجبورید برخی از مفاهیم مخاطب هدف را به کار بگیرید.

برای ما مفهوم مخاطب هدف از دوران کودکی قابل لمس و درک است. زمانی را یادتان بیاورید که مثلا اسباب بازی ای می‌خواستید و دقیقا بدون اینکه در آن زمان بلد باشید می گشتید و مخاطب هدف خودتان را پیدا میکردید .مثلا می‌دانستید که پدر ممکن است خواسته‌های شما را به طور کامل یا سریعاً اجابت نکند، اما مطمئن بودید مادرتان هیچ وقت به خواسته‌های شما نه نمی‌گوید. پس مادر برای ما در دوران کودکی یک مخاطب هدف برای رسیدن سریع به خواسته‌هایمان بود.

این مثال، نمونه کوچکی بود که شما درک صحیح‌تری از مفهوم مخاطب هدف داشته باشید.

شاید به ظاهر مثال ساده‌ای باشد اما عصاره اصلی آن یک روش حیاتی برای کسب و کارها برای افزایش فروش و موفقیت به حساب می آید . کسب و کارها به جای تمرکز روی همه جامعه، بر قشر خاصی که مخاطب هدف آن‌ها است تمرکز می‌کنند. پس لازم نیست همه را مجاب به خرید کردن کنند.

زمان، انرژی و پول شما باید روی مخاطب هدف تان سرمایه‌گذاری شود. منظور من از شما، برند شخصی شما است. پس باید برای برند شخصی هم مخاطب هدف تعریف گردد.

در این قسمت از سری راهنمای برند سازی شخصی در رایتینا، می خواهیم با مراحل مورد نیاز برای تعیین مخاطب هدف برند شخصی آشنا شویم. در همین راستا به برخی مراحل پایه ای در کنار اشاره به مراحل حرفه‌ای‌تر برای کسب اطمینان از درستی انتخاب جامعه مخاطبین هدفمی پردازیم تا به شما کمک کنیم، انرژی، زمان و هزینه خود را به شکل مفیدتری برای رشد و موفقیت برند شخصی متمرکز کنید.

 

ساختن روابط: هر چه تقدیم کنی، هدیه می‌گیری

یکی از 3 سؤال مشهور که ما در طول قسمت‌های مختلف سری مقالات راهنمای جامع برند سازی شخصی از مالکین برندهای شخصی معتبر می‌پرسیم، این است:

  • اگر امروز بخواهید برند شخصی آنلاین راه‌اندازی کنید، به نظرتان کدام سه عامل می‌توانند برای شما مدت بازگشت سرمایه و زمان را کاهش دهند؟

پاسخ یکی از همین افراد موفق در زمینه برند سازی شخصی به این سوال،دقیقا شناسایی مخاطبین هدف بود.او در مورد سه عاملی که بیشترین تأثیر را بر روی بازگشت سرمایه و زمان دارد می‌گوید:

سه چیزی که من اگر بخواهم همین امروز برند شخصی آنلاینی را شروع کنم، بیش از قبل به آن‌ها دقت می‌کنم، عبارت‌اند از:

  1. در درجه اول سعی می‌کردم به یک اتحاد فکری با مخاطبینی که سعی در ارائه خدمات به آن‌ها داشتم برسم، به این صورت که بدانم مشکل آن‌ها چیست، چه احساسی به آن دارند و چگونه دوست دارند برای آن تلاش و حلش کنند. این کار فقط به کمک تجربه شخصی حاصل از خواندن نظرات کاربران، تماس‌های تلفنی، بحث در گروه‌های چند نفری، فروم ها و همچنین شبکه‌های اجتماعی ایجاد می‌شود.

اگر این کار را انجام ندهم، مسلماً هیچ مخاطب یا فروشی هم نخواهم داشت. پس مهم‌ترین چیز برای شروع کسب و کار اینترنتی من، شناسایی مخاطب و نیاز او است.

  1. مورد بعدی پس از شناسایی مخاطبین این است که بتوانم برای فروش محصولات یا خدماتم بر اساس حوزه کاری، موقعیت خلق کنم یا بر روی فروش قبل از انتشار به بازار کالا یا خدماتم تمرکز کنم. به عنوان مثال زمانی که شما وب سایت خود را راه‌اندازی کردید، می‌توانید ایمیل مارکتینگ و همچنین معرفی محصولات و خدمات را روی آن انجام دهید. این عوامل باعث خواهند شد که مخاطبان به سمت استفاده از خدمات یا کالاهای شما کشیده شوند و خریداران تحت تأثیر قرار بگیرند.

من دوست دارم با این کار مطمئن شوم برای روزی که برند شخصی و پلتفرم من نهایی شده است، خریداران و مخاطبان مشخصی از قبل دارم.

  1. مسلماً میدانید چیز بعدی که من باید روی آن تمرکز کنم، چیست. فرض کنید من مخاطبم را شناسایی و برای او مقدمه چینی‌های لازم را انجام دادم، حالا می‌توانم بر روی مورد سوم، یعنی افزایش ترافیک و تبدیل مخاطبین به خریداران یا نرخ تبدیل تمرکز کنم. تنها باید ساز و کار عملی که در مقیاس کوچک در حال اجرا است را گسترش دهم و تعداد زیادی را درگیرش کنم.

این راهنما در مورد ساختن برند شخصی است. مسلماً باید ما بر روی کاری که شما بتوانید به خودتان کمک کنید، تمرکز می‌کردیم. حالا چه ضرورتی داشت که تمرکز خودمان را از روی شما به روی مخاطبانتان تغییر دهیم؟ مگر نه این است که هدف ما از برند شخصی فقط برای بهبود شرایط زندگی، لحظات شاد بیشتر و همچنین رسیدن به اهداف شخصی است؟

غیر از این نیست اما باید بدانید که داشتن رابطه در زندگی شخصی و حرفه‌ای لازمه شادی و موفقیت است. در واقع، مطالعات نشان داده است که ما به مردم برای رشد و پیشرفت نیاز داریم. بدون وجود مردم و اطرافیان ما در جهان هیچ چیزی برای شما خوشحال کننده نیست.

شعار کلیشه‌ای در برقراری روابط وجود دارد: هر چه تقدیم کنی، هدیه می‌گیری.

بیشتر ما بر روی افراد خانواده و خودمان متمرکز هستیم. این طبیعی و درست است اما برای اینکه اتفاقات خوب پیش بیاید، همانند روابط کاری و حرفه‌ای باکیفیت، شما نیاز دارید با مردمی که مخاطب هدف شما هم هستند ارتباط خوبی برقرار کنید.

باید متوجه شوید دیگران از شما چه می‌خواهند.

یک‌بار که به آن‌ها چیزی که می‌خواهند را بدهید، متوجه خواهند شد که شما بیش از حد به آن‌ها و مشکلاتشان فکر می‌کنید.

در زندگی و کار هر چقدر به دیگران کمک کنید تا به اهدافشان برسند و نیازهایشان مرتفع شود، متقابلاً آن‌ها هم به شما در رسیدن به اهداف و نیازهایتان کمک می‌کنند. شما فکر می‌کردید قرار است چیزی از مخاطبین هدف خودتان بگیرید اما در این قسمت یاد خواهید گرفت در ازای چیزی که می‌خواهید، چیزی دیگری بدهید.

مخاطب هدف: مشتری ای که به شما پول یا بها می‌دهد

به طور کلی می‌توان گفت که مخاطبین هدف برند شخصی شما به سه دسته کلی تقسیم می‌شوند:

  • مشتری که به شما پول یا بها می‌دهد
  • کسی که روی مشتری شما تأثیر می‌گذارد
  • حامیان شما

اولین گروه در لیست شما، کسانی هستند که به شما بها یا شاید پول می‌دهند. کمی وسیع‌تر فکر کنید، این افراد می‌توانند رئیس فعلی یا رئیس بعدی یا مشتریان کسب و کار فعلی یا کسب و کاری بعدی شما باشند. می‌تواند سرمایه‌گذار یا کارگزار بانک باشد.

 

 

گام اول: شناسایی افراد مؤثر بر پیشرفت شما

در قسمت اول موفق شدیم که مسیر رسیدن به اهداف حرفه‌ای‌تان را ترسیم کنیم. شما باید برای رسیدن به هدف در این مسیر گام بردارید و با کسانی در این مسیر مواجه می‌شوید که به شما فرصت رسیدن به مراحل بالاتر را می‌دهند. تصور کنید که این افراد همانند ایست‌های بازرسی هستند، باید یکی پس از دیگری آن‌ها را رد کنید. با این تفاوت که این افراد شما را به شرط شایستگی قبول خواهند کرد.

اگر به دنبال دستیابی به یک موقعیت شغلی خاص در شرکت کنونی یا شرکت ایده آل خودتان هستید، ایست‌های بازرسی این مسیر برای شما می‌تواند رئیس هر بخش از سازمان باشد. او کسی است که تصمیم می‌گیرد شما ارتقا شغلی دریافت کنید یا در سازمان مشغول به کار شوید. برای مثال، هدف شما شروع کار در یک شرکت به عنوان فروشنده است. مخاطب هدف شما مدیر فروش یا مدیران بالا دست او است.

شخصی که می‌تواند در گام بعدی حرفه‌ای‌تان شما را کمک کند می‌تواند مخاطب هدف دیگری باشد. سرمایه‌گذار مخاطب هدف خوبی برای این مرحله است. حتی ممکن است یک مشتری را به عنوان مخاطب هدف انتخاب کنید یا شاید همان مدیری که مثالش را زدیم. با توجه به مسیر، مخاطبین هدف مؤثر مختلفی می‌تواند در ذهن شما باشد. مهم این است که او را شناسایی کنید تا بتوانید به مرحله بالاتر برسید.

 

گام دوم: شناسنامه مخاطب هدف

گام بعدی، تهیه توضیحات کامل در مورد مخاطبِ هدفِ ویژهِ گام قبلی است. مالکین کسب و کارها و همچنین بازاریاب‌ها همیشه این کار را با مشتریان خود می‌کنند (مشتریان مخاطبین هدف ویژه هستند). آن‌ها در هر تصمیم و تغییر، توصیفات دقیقی از مشتریان خود را کنار هم می‌چینند تا بتوانند جزئیات کامل و تصویر ذهنی از مخاطبی که قرار است کارمندانشان با آن‌ها سر و کار داشته باشند را مشخص کنند. حالا شما باید کاری مشابه آن انجام دهید.

برای شناسایی دقیق مخاطب هدف، قلم و کاغذ بردارید و شناسنامه‌ای تشکیل دهید که شامل مواردی مانند زیر:

  • نام
  • سن
  • جنسیت
  • توضیحات شغلی
  • تفریحات
  • و غیره

باشد حالا جزئیات را به ادامه آن‌ها اضافه کنید. به کارهایی که او در طول یک روز کاری انجام می‌دهد فکر کنید. در مورد آخر هفته و زمان‌هایی که با دوستان خودش سپری می‌کند صحبت کنید و… هرچقدر دقیق‌تر مخاطب هدفتان را شناسایی کنید، شانس این که بتوانید او را به عنوان هدف اصلی استراتژی برند شخصی خودتان قرار دهید بالاتر می‌برید. تا جایی پیش بروید که بتوانید تصویر ذهنی از او به دست آورید. اگر مخاطب هدف، شخص حقیقی است از تصویرش برای معرفی بهتر مخاطب هدف استفاده کنید، در غیر این صورت می‌توانید در اینترنت تصویر ذهنی خودتان را پیدا کنید و به کنار نوشته تان اضافه کنید ( این کار خیلی هیجان برانگیز است حتما تست کنید 😉  )

گام سوم: شناسایی علایق و انگیزه‌های مخاطب هدف

حالا توانستید شناسنامه شخصی و شغلی مخاطب هدفتان را تشکیل بدهید. تا به اینجای کار همه چیز از یک دید بیرونی بررسی شد، حالا باید بتوانید وارد مغز مخاطب هدفتان شوید و انگیزه‌ها و علایقش را شناسایی کنید. این کار مهم است چرا که ما قبل‌تر گفتیم، زمانی که بتوانید علایق و انگیزه‌های برگرفته از نیازهای افراد را شناسایی کنید می‌توانید به آن‌ها برای رسیدن به اهدافشان به طوری که خودتان هم به هدفتان برسید، کمک کنید (هر چه تقدیم کنی، هدیه می‌گیری).

برای مثال، فرض کنیم مخاطب هدف شما مدیر فروش کنونی بخش شما باشد. انگیزه و علاقه این فرد می‌تواند دو دسته کلی باشد، یک) ارتقا شغلی خودش برای رسیدن به جایگاه بهتر که می‌تواند مدیر کل فروش یا جایگاهی مشابه باشد. دوم) زمان آزاد بیشتر برای صرف کردن با خانواده و دوستان.

دانستن این انگیزه‌ها و علاقه‌ها می‌توانند به شما نشان دهند که چگونه می‌توانید مدیرتان را برای رسیدن به اهدافش یاری کنید. برای انگیزه دسته اول، باید تلاش کنید که فروش بخش شما بیشتر شود. برای این کار می‌توانید کارایی فرایندهای فعلی برای فروش در بخش را بهبود ببخشید تا در زمان کمتر، نتیجه بهتر حاصل شود.

مثال دیگر، برای شناسایی انگیزه و علاقه، می‌تواند بررسی یک مشتری به عنوان مخاطب هدف باشد. انگیزه و علاقه مشتری به عنوان مخاطب شما این است که با استفاده از خدمات و کالایی که خریداری کرده است بتواند به خواسته‌ها و فروش بیشتر دست پیدا کند. اگر شما بتوانید به او در رسیدن به این هدف کمک و خوشحالش کنید مطمئن باشید که او از خالی کردن جیب خودش به سود شما دریغ نخواهد کرد.

گام پنجم: شناسایی اهداف بالقوه

الان بیشتر از قبل مخاطب هدفتان را می‌شناسید و می‌دانید که انگیزه و علاقه‌هایش چیست. حالا وقت آن رسیده است که فرمولاسیون راه‌هایی که بتوانید به مخاطب هدفتان برای رسیدن به هدف خودتان، کمک کنید را استخراج کنید. می‌توانید به شخصه این کار را انجام دهید اما بهترین راه و شاید مؤثرترین روش این باشد که از مخاطب هدف خودتان در مورد فرصت و اهداف بالقوه‌ای که احساس می‌کند می‌تواند به آن‌ها دست پیدا کند، سؤال کنید.

برای مثال، اگر شما عضوی از تیم فروش هستید و می‌خواهید به مدیر خودتان یا مدیر فروش برای رسیدن به اهداف فروش کمک کنید بهتر است با او دیداری داشته باشید و از اهداف و فرصت‌های بالقوه‌ای کسب اطلاع کنید. در مورد روش‌هایی که قبلاً تیم موفق شده بود با آن‌ها فروش بهتری داشته باشد، سؤال کنید. همچنین از ایده‌هایی که اخیراً باعث شدند فروش بهتر شود، اطلاعات کسب کنید. این مکالمات باعث خواهند شد که اهداف بالقوه بیشتر برای شما واضح‌تر از قبل باشند و شما بدانید که دقیقاً قرار است مخاطب هدفتان را برای رسیدن به چه هدفی به غیر از هدف اصلی خودتان کمک کنید.

 

گام پنجم: طراحی نقشه بازی

گام بعدی و نهایی در مورد مخاطب هدفی که قرار است به شما پول یا بها بدهد این است که از جلسه‌ای که در آن فرصت‌های بالقوه و اهداف مخاطبتان تعیین شد خارج شوید و همه اطلاعاتی که در این جلسه و آنچه خودتان به دست آورده بودید، کنار هم قرار دهید و از روی آن نقشه بازی را طراحی کنید. برای این کار، از تجربه و روش‌هایی که دیگران یک‌بار طی کردند و موفق شدند، غافل نشوید. دلیلی وجود ندارد شما همیشه از صفر شروع کنید. به نمونه‌های موفق در شرکتتان فکر کنید. ابزار و روش‌هایی که باعث موفقیت شان شدند را کسب کنید.

زمانی که توانستید به یک یا چند هدف بالقوه که اکنون بالفعل شدند برسید، دوباره به سراغ رئیس خودتان بروید و او را در جریان فعالیت‌های خودتان قرار دهید و بگویید که چگونه به تیم و او کمک کردید. حرکت‌هایی از این دست در حیطه کاری و شغلی رازی است که باعث می‌شوند یک فرد از رتبه کارمندی به ریاست برسد.

به پاراگراف اول این بخش برگردید. گاهی ممکن است مخاطب هدف شما به غیر از رئیس و مشتری باشد. برای مثال کسی باشد که بر روی مشتری شما تأثیر می‌گذارد و باعث سودآوری می‌شود.

 

مخاطب هدف: کسی که روی مشتری تأثیر می‌گذارد

در زمان ساختن برند شخصی، نکته کلیدی این است که 10 تا 20 نفر اینفلوئنسر یا فرد پرنفوذ برای توسعه و انتشار محتوا و برند شخصی خودتان داشته باشید.

فرد شماره 1 در لیست مخاطبین هدف شما در برند سازی شخصی کسی است که سود مستقیم به شما می‌رساند، کارفرما، سرمایه‌دار، مشتری و دیگران. با این وجود، افرادی هم هستند که به شما سود غیرمستقیم می‌رسانند که می‌توانند در جایگاه دوم لیست مخاطبین هدف شما جای بگیرند و آن‌ها کسانی نیستند جز اینفلوئنسر ها و افراد بانفوذ در جامعه که بر روی مشتری یا مخاطب هدف اول شما می‌توانند تأثیر بگذارند.

اینفلوئنسر مفهومی است که احتمالا بارها به گوشتان خورده است و معمولاً به کسانی گفته می‌شود که می‌توانند نظر و توجه دیگران را جلب یا تغییر دهند. اینفلوئنسر می‌تواند یک شریک تجاری یا یک تولید کننده محتوا یا سخنران یا… باشد که اگر بتوانید اعتماد و مهر تائید آن‌ها را به دست آورید، بعد از آن شاهد مشتریانی خواهید بود که نه به واسطه هدف قرار گرفتن توسط شما بلکه به خاطر نظر اینفلوئنسرها به شما پول یا بها می‌دهند.

دوباره به سراغ سؤال مهم خودمان می‌رویم و این بار نظر یکی دیگر از صاحبان برندهای شخصی موفق را جویا می‌شویم.

  • اگر امروز بخواهید برند شخصی آنلاین راه‌اندازی کنید، به نظرتان کدام سه عامل می‌توانند برای شما مدت زمان بازگشت سرمایه و زمان را کاهش دهند؟

پاسخ این بار به این شکل است:

  1. تولید محتوای رایگان که ارزش خدمات و محصولات را با شفافیت تمام بیان کند
  2. طراحی نرم افزار یا محصولی که بتواند نیازهای خاص مشتریان من را برآورده کند
  3. از کمک اینفلوئنسرهای مرتبط با حرفه‌ام برای گسترش روابط استفاده می‌کردم.

در اینجا چندین گام برای برقراری ارتباط مؤثر با اینفلوئنسر ها و همچنین به دست آوردن اعتماد آن‌ها وجود دارد:

 

گام اول: شناسایی اینفلوئنسر

چند راه ساده وجود دارد که با استفاده از آن می‌توانید اینفلوئنسرهای مؤثر در حوزه کاری خودتان را پیدا کنید.

اینفلوئنسر هایی به درد شما می‌خورند که با شناسنامه مخاطب هدفی که ساختید، مطابقت داشته باشند.

اگر مخاطب هدف شما مدیرتان است، شبکه اجتماعی او را پیدا کنید و اگر مخاطب هدف شما یک تصویر ذهنی و پرسونای خاص است می‌توانید تعداد زیادی اینفلوئنسر مرتبط با آن لیست پیدا و به مواردی همانند کسانی که دنبال می‌کنند یا ارتباطاتشان دقت کنید.

این برای اینستاگرام بود. اما در شبکه‌های دیگر هم مانند توییتر می‌توانید این کار را انجام دهید. شبکه حرفه‌ای که برای شما بیش از توییتر و اینستاگرام می‌تواند مؤثر و کاربردی باشد لینکدین است. لینکدین برای مخاطبین هدف تخصصی مانند رئیستان مناسب‌تر است.

راه حل دوم این است که به مراجع اطلاعاتی در حوزه کاری خودتان مانند مجله‌ها و وب سایت‌های معتبر رجوع کنید. عموماً افراد حرفه‌ای همانند رئیستان یا مشتریان برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد محصولات و افراد به مجلات و همچنین وب‌سایت‌ها مراجعه می‌کنند. نویسندگان، تولید کنندگان محتوا و همچنین افرادی که محصولات را در این بسترها نقد و بررسی می‌کنند، گزینه‌های خوبی برای تبدیل شدن به یک اینفلوئنسر در حوضه کاری شما دارند.

 

گام دوم: تهیه شناسنامه‌ اینفلوئنسر

همانند قسمت اول (تهیه شناسنامه مخاطب هدف)  باید شناسنامه‌ای برای اینفلوئنسر هایی که می‌توانند کسب و کارتان را تحت تأثیر قرار دهند تهیه کنید. شناسنامه همه کسانی که برای شما یک ارتباط قوی در شبکه‌های مجازی هستند، استخراج نمایید. این کار را برای اینفلوئنسرهای فعال در مراجع محتوایی و اطلاعاتی نیز عیناً تکرار کنید. این شناسنامه همانند آنچه برای مخاطب هدف داشتید، شما را راهنمایی خواهد کرد تا اینفلوئنسرها را بهتر بشناسید و اعتماد آن‌ها را به هر طریقی شده به دست آورید.

گام سوم: نقشه دوستی

حالا میدانید که اینفلوئنسر شما کیست و در چه فضای آنلاینی عموماً حضور دارد، پس منتظر چه هستید نقشه دوستی بریزید. نقشه دوستی یا ارتباط راهی است که شما با اینفلوئنسر ارتباط برقرار و به آن‌ها بر اساس علاقه و انگیزه‌شان کمک می‌کنید.

نحوه برقراری ارتباط می‌تواند یک پیام خصوصی در شبکه‌ای مجازی مانند اینستاگرام، توییتر و لینکدین باشد. برای آن دسته از اینفلوئنسر ها که در مراجع محتوایی و اطلاعاتی مانند سایت فعالیت دارند، بهترین روش نوشتن نظر و همچنین نظرات مختلف زیر پست‌های آن‌ها است. با این کار خودتان را به اینفلوئنسر نشان می‌دهید و اعلام می‌کنید که هستید!

حالا وقت آن رسیده است که خودتان را تبدیل به عزیزدردانه اینفلوئنسرها کنید. درست است که شما توانستید با آن‌ها از طریق ایمیل یا شبکه‌های اجتماعی ارتباط برقرار کنید اما مهم این است ارتباط خودتان را قوی‌تر کنید تا تبدیل به گزینه اول معرفی آن‌ها به کسانی که قرار است به شما پول یا بها بدهند، شوید. اما این کار چگونه ممکن است؟

بخش شناسایی علایق و انگیزه‌های مخاطب هدف را یادتان هست، حالا باید بتوانید علایق و انگیزه‌های اینفلوئنسر را تحریک کنید. اگر آن‌ها هم‌کیش و همکارتان هستند کمکشان کنید تا فروش بهتری با استفاده از هدف شما (برند شخصی) داشته باشند. اگر یک فروشنده هستند کمک کنید تا مشتریان و فروش بهتری با هدف شما کسب کنند. اگر نویسنده هستند به آن‌ها اطمینان دهید که در همکاری با شما تعداد مخاطبانشان افزایش می‌باید. در هر صورت اگر انگیزه تحریک افراد را بدانید بهتر می‌توانید روی آن‌ها تأثیر بگذارید.

 

مخاطب هدف: یک حامی یا گروه حمایت کننده

در نهایت ما به مخاطبین هدفی که حامی شما هستند می‌پردازیم. این افراد کسانی هستند که به شما در مسیر رسیدن به اهداف و چشم‌اندازتان از برند سازی شخصی کمک می‌کنند. حامیان می‌توانند افراد خانواده، دوستان، هم‌کلاسی‌ها، همکاران، مربیان و هر کس دیگری که می‌تواند نقش یک حامی در مسیر چشم‌انداز برند شخصی ایفا کند، باشد.

وجود افراد یا تیم حامی لازم و ضروری است. شاید شما به اندازه کافی به خودتان اعتقاد داشته باشید اما وجود دیگرانی که به شما اعتماد داشته باشند و به زبان بیاورند هم خالی از لطف نیست. هنگامی که ناامید شده باشید این تیم می‌تواند شما را به دور مسابقات برگرداند. بهتر است حامیان شما افراد واقع‌بین و راست‌گو باشند تا اگر نکته‌ای در خلال تلاش‌هایتان دیدند، به شما گوشزد کنند تا باعث پیشرفتتان شود. در نهایت شما یک نفر هستید و بدون حامی، نمی‌توانید همه ابزار لازم برای موفقیت را کسب کنید.

گام اول: شناسایی تیم حامی

گام اول این است که بتوانید افراد و اعضای تیم حمایت کننده خودتان را بشناسید. ما به طور کلی چند دسته از آن‌ها را در بالا معرفی کردیم. کسانی که بیشترین اعتماد را به آن‌ها دارید، انتخاب کنید. شما نیاز به صداقت در کنار رفاقت دارید، چاپلوسی کردن از شما نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. اگر به دنبال پیدا کردن افرادی که فقط «بله قربان» بگویند هستید، بهتر است گروه حامی تشکیل ندهید. چرا که هدف شما گرفتن تائید دیگران نیست، بلکه هدف از تشکیل گروه حامی بهبود اوضاع کنونی و نظارت بیشتر است.

چه بهتر است که افراد یا فرد حامی خودتان را با اهدافی که در نظر دارید آشنا کنید و نظراتشان را در مورد آن بخواهید. اجازه صحبت کردن و تشکیل جلسات با شما را بدهید تا آن‌ها بازخوردشان را از تلاش‌هایتان اعلام کنند. اکثر حامیان شما از این کار خوشحال خواهند شد، در غیر این صورت بهتر است که حامیانتان را عوض کنید.

 

گام دوم: گفتن هدف به حامیان

حال توانستید گروه حامی خودتان را تشکیل دهید، به صورت ضمنی اشاره کردیم که باید آن‌ها را در جریان اهم کارها و اهدافتان قرار دهید. گفتن اهداف باعث خواهد شد تا حامیان چشم‌انداز بهتری کسب کنند. بازخورد آن‌ها را جویا باشید. برخی از نظرات ممکن است واقعاً به درد شما بخورند و نقشه‌تان را تکمیل کند. هدف از تشکیل گروه حامی، تغییر در شما به سمت رسیدن به یک چشم‌انداز واقعی‌تر است.

گام سوم: بروز رسانی اطلاعات و اخبار

اطلاعاتی که به حامیان می‌دهید را هر از چند گاهی به‌روزرسانی کنید. دوره ماهانه می‌تواند گزینه خوبی باشد اما پیشنهاد می‌کنیم بر اساس میزان پیشروی در مسیر اهدافتان، دوره مخصوصی تعریف کنید. اگر فرصت کافی ندارید حداکثر شش ماه برای اطلاع‌رسانی می‌تواند مورد قبول باشد.

شما می‌خواهید در این جلسات به آن‌ها در مورد میزان پیشرفت اهدافتان گزارش بدهید. از دستاوردهایتان و همچنین تأثیر این دستاوردها در رسیدن به اهدافتان در هر بار اطلاع‌رسانی، حرف بزنید. بازخورد آن‌ها اگر شما واقعاً خوب کار کرده باشید، مثبت و انگیزشی خواهد بود به طوری که شما مصمم خواهید شد با انگیزه بالاتری به فعالیت خودتان ادامه دهید.

انگیزه ناشی از وجود کسانی که بر کارهایتان نظارت می‌کنند باعث خواهد شد که شما تلاش کنید هر از چند گاهی، اطلاعات به روز شده‌ای برای جلب رضایت آن‌ها اعلام کنید. پاسخگو بودن به حامیان به تنهایی انگیزه بزرگی برای ادامه مسیر محسوب می‌شود.

 

گام چهارم: همکاری متقابل با حامیان

جاده ارتباطی حامیان و شما یک طرفه نیست. مردم دوست دارند به شما کمک کنند و شما باید به تلاش آن‌ها پاسخ متقابل بدهید. آن‌ها هدف‌های شخصی در زندگی دارند که شما می‌توانید در رسیدن به آن‌ها کمکشان کنید. به این ترتیب شما گروه حامی یکدیگر خواهید شد. دادن پیشنهاد، حل مشکل و به چالش کشیدن جزئی از این پروسه است.

 

به پایان یکی دیگر از بخش‌های سری مقالات راهنمای برند سازی شخصی رسیدیم. برندهای شخصی موفق، بعد از تعیین چشم‌انداز برند شخصی، مخاطبان را شناسایی، مشکلات آن‌ها را ارزیابی و چگونگی حل آن‌ها بر اساس خواسته‌هایشان را کشف می‌کنند. آن‌ها می‌دانند هر آنچه از یک دست بدهند، از دست دیگر خواهند گرفت و این معامله بین خودشان و مخاطب هدف را برد-برد می‌دانند. در این میان از وجود اینفلوئنسرها برای تأثیرگذاری بیشتر استفاده می‌کنند همچنین گروهی حامی برای طی کردن مسیر برند سازی شخصی با انگیزه بهتر و قوی‌تر دارند. شما تا چه حد توانستید به این موفقیت دست پیدا کنید؟

 

 

مینی‌آموزش UX-Writing | دکمه‌نویسی

هدف: یادگیری دکمه‌نویسی و CTA ها ( چه جوری یه دکمه یا لینک رو انقدر جذاب و تاثیرگذار بنویسیم که کاربر روش کلیک کنه؟ )

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید

شناسایی مخاطب هدف در برندسازی شخصی

اینکه بخواهید برند شخصی خودتان را به همه بقبولانید و توقع داشته باشید که همه افراد جامعه برند شخصی شما را دنبال کنند یا به نوعی نیازمند آن باشند، یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتی است که می‌توانید در مرحله جوانه زدن برند شخصی انجام دهید. مثال بارز این گفتار، بازی دارت است.

در بازی دارت، با هر بار نشستن تیر دارت پرتابی شما به روی سیبل هدف، امتیازی به شما تعلق می‌گیرد. مسلم است که تیرهای برخورد کرده به بیرون از سیبل هیچ امتیازی برای شرکت کننده ندارند. هر چقدر تیر دارت پرتاب شده شما به سمت خال هدف روی سیبل نزدیک باشد، امتیازات بیشتری کسب می‌کنید. به طوری که آرزوی هر بازیکنی است چندین تیر دارت را درست وسط خال بنشاند. برای زدن همه دارت ها به خال هدف باید دقت بی‌نهایت زیاد و همچنین تمرین زیاد داشته باشید.

اگر کمی هم با مفاهیم بازاریابی آشنایی داشته باشید یا خودتان کسب و کاری شروع کرده باشید می‌دانید که تعیین مخاطب هدف مهم‌ترین و کاربردی‌ترین قسمت هر کسب و کاری است.

اما تعیین مخاطب هدف نه تنها برای کسب و کارها بلکه برای هر کسی که به دیگرانی نیاز دارد که با آن‌ها چیزی تبادل کند، لازم و ضروری است. این چیز می‌تواند حقوق، دستمزد یا پولی باشد که بابت دادن کالا یا سرویس گرفته می‌شود. استفاده از تعریف و مفاهیم مخاطب هدف فقط برای فروشنده‌ها و کسانی که می‌خواهند چیزی به کسی بفروشند جذابیت ندارد بلکه در برخی موارد در صورتی که نیاز به گرفتن چیزی از دیگران هم داشته باشید، مجبورید برخی از مفاهیم مخاطب هدف را به کار بگیرید.

برای ما مفهوم مخاطب هدف از دوران کودکی قابل لمس و درک است. زمانی را یادتان بیاورید که مثلا اسباب بازی ای می‌خواستید و دقیقا بدون اینکه در آن زمان بلد باشید می گشتید و مخاطب هدف خودتان را پیدا میکردید .مثلا می‌دانستید که پدر ممکن است خواسته‌های شما را به طور کامل یا سریعاً اجابت نکند، اما مطمئن بودید مادرتان هیچ وقت به خواسته‌های شما نه نمی‌گوید. پس مادر برای ما در دوران کودکی یک مخاطب هدف برای رسیدن سریع به خواسته‌هایمان بود.

این مثال، نمونه کوچکی بود که شما درک صحیح‌تری از مفهوم مخاطب هدف داشته باشید.

شاید به ظاهر مثال ساده‌ای باشد اما عصاره اصلی آن یک روش حیاتی برای کسب و کارها برای افزایش فروش و موفقیت به حساب می آید . کسب و کارها به جای تمرکز روی همه جامعه، بر قشر خاصی که مخاطب هدف آن‌ها است تمرکز می‌کنند. پس لازم نیست همه را مجاب به خرید کردن کنند.

زمان، انرژی و پول شما باید روی مخاطب هدف تان سرمایه‌گذاری شود. منظور من از شما، برند شخصی شما است. پس باید برای برند شخصی هم مخاطب هدف تعریف گردد.

در این قسمت از سری راهنمای برند سازی شخصی در رایتینا، می خواهیم با مراحل مورد نیاز برای تعیین مخاطب هدف برند شخصی آشنا شویم. در همین راستا به برخی مراحل پایه ای در کنار اشاره به مراحل حرفه‌ای‌تر برای کسب اطمینان از درستی انتخاب جامعه مخاطبین هدفمی پردازیم تا به شما کمک کنیم، انرژی، زمان و هزینه خود را به شکل مفیدتری برای رشد و موفقیت برند شخصی متمرکز کنید.

 

ساختن روابط: هر چه تقدیم کنی، هدیه می‌گیری

یکی از 3 سؤال مشهور که ما در طول قسمت‌های مختلف سری مقالات راهنمای جامع برند سازی شخصی از مالکین برندهای شخصی معتبر می‌پرسیم، این است:

  • اگر امروز بخواهید برند شخصی آنلاین راه‌اندازی کنید، به نظرتان کدام سه عامل می‌توانند برای شما مدت بازگشت سرمایه و زمان را کاهش دهند؟

پاسخ یکی از همین افراد موفق در زمینه برند سازی شخصی به این سوال،دقیقا شناسایی مخاطبین هدف بود.او در مورد سه عاملی که بیشترین تأثیر را بر روی بازگشت سرمایه و زمان دارد می‌گوید:

سه چیزی که من اگر بخواهم همین امروز برند شخصی آنلاینی را شروع کنم، بیش از قبل به آن‌ها دقت می‌کنم، عبارت‌اند از:

  1. در درجه اول سعی می‌کردم به یک اتحاد فکری با مخاطبینی که سعی در ارائه خدمات به آن‌ها داشتم برسم، به این صورت که بدانم مشکل آن‌ها چیست، چه احساسی به آن دارند و چگونه دوست دارند برای آن تلاش و حلش کنند. این کار فقط به کمک تجربه شخصی حاصل از خواندن نظرات کاربران، تماس‌های تلفنی، بحث در گروه‌های چند نفری، فروم ها و همچنین شبکه‌های اجتماعی ایجاد می‌شود.

اگر این کار را انجام ندهم، مسلماً هیچ مخاطب یا فروشی هم نخواهم داشت. پس مهم‌ترین چیز برای شروع کسب و کار اینترنتی من، شناسایی مخاطب و نیاز او است.

  1. مورد بعدی پس از شناسایی مخاطبین این است که بتوانم برای فروش محصولات یا خدماتم بر اساس حوزه کاری، موقعیت خلق کنم یا بر روی فروش قبل از انتشار به بازار کالا یا خدماتم تمرکز کنم. به عنوان مثال زمانی که شما وب سایت خود را راه‌اندازی کردید، می‌توانید ایمیل مارکتینگ و همچنین معرفی محصولات و خدمات را روی آن انجام دهید. این عوامل باعث خواهند شد که مخاطبان به سمت استفاده از خدمات یا کالاهای شما کشیده شوند و خریداران تحت تأثیر قرار بگیرند.

من دوست دارم با این کار مطمئن شوم برای روزی که برند شخصی و پلتفرم من نهایی شده است، خریداران و مخاطبان مشخصی از قبل دارم.

  1. مسلماً میدانید چیز بعدی که من باید روی آن تمرکز کنم، چیست. فرض کنید من مخاطبم را شناسایی و برای او مقدمه چینی‌های لازم را انجام دادم، حالا می‌توانم بر روی مورد سوم، یعنی افزایش ترافیک و تبدیل مخاطبین به خریداران یا نرخ تبدیل تمرکز کنم. تنها باید ساز و کار عملی که در مقیاس کوچک در حال اجرا است را گسترش دهم و تعداد زیادی را درگیرش کنم.

این راهنما در مورد ساختن برند شخصی است. مسلماً باید ما بر روی کاری که شما بتوانید به خودتان کمک کنید، تمرکز می‌کردیم. حالا چه ضرورتی داشت که تمرکز خودمان را از روی شما به روی مخاطبانتان تغییر دهیم؟ مگر نه این است که هدف ما از برند شخصی فقط برای بهبود شرایط زندگی، لحظات شاد بیشتر و همچنین رسیدن به اهداف شخصی است؟

غیر از این نیست اما باید بدانید که داشتن رابطه در زندگی شخصی و حرفه‌ای لازمه شادی و موفقیت است. در واقع، مطالعات نشان داده است که ما به مردم برای رشد و پیشرفت نیاز داریم. بدون وجود مردم و اطرافیان ما در جهان هیچ چیزی برای شما خوشحال کننده نیست.

شعار کلیشه‌ای در برقراری روابط وجود دارد: هر چه تقدیم کنی، هدیه می‌گیری.

بیشتر ما بر روی افراد خانواده و خودمان متمرکز هستیم. این طبیعی و درست است اما برای اینکه اتفاقات خوب پیش بیاید، همانند روابط کاری و حرفه‌ای باکیفیت، شما نیاز دارید با مردمی که مخاطب هدف شما هم هستند ارتباط خوبی برقرار کنید.

باید متوجه شوید دیگران از شما چه می‌خواهند.

یک‌بار که به آن‌ها چیزی که می‌خواهند را بدهید، متوجه خواهند شد که شما بیش از حد به آن‌ها و مشکلاتشان فکر می‌کنید.

در زندگی و کار هر چقدر به دیگران کمک کنید تا به اهدافشان برسند و نیازهایشان مرتفع شود، متقابلاً آن‌ها هم به شما در رسیدن به اهداف و نیازهایتان کمک می‌کنند. شما فکر می‌کردید قرار است چیزی از مخاطبین هدف خودتان بگیرید اما در این قسمت یاد خواهید گرفت در ازای چیزی که می‌خواهید، چیزی دیگری بدهید.

مخاطب هدف: مشتری ای که به شما پول یا بها می‌دهد

به طور کلی می‌توان گفت که مخاطبین هدف برند شخصی شما به سه دسته کلی تقسیم می‌شوند:

  • مشتری که به شما پول یا بها می‌دهد
  • کسی که روی مشتری شما تأثیر می‌گذارد
  • حامیان شما

اولین گروه در لیست شما، کسانی هستند که به شما بها یا شاید پول می‌دهند. کمی وسیع‌تر فکر کنید، این افراد می‌توانند رئیس فعلی یا رئیس بعدی یا مشتریان کسب و کار فعلی یا کسب و کاری بعدی شما باشند. می‌تواند سرمایه‌گذار یا کارگزار بانک باشد.

 

 

گام اول: شناسایی افراد مؤثر بر پیشرفت شما

در قسمت اول موفق شدیم که مسیر رسیدن به اهداف حرفه‌ای‌تان را ترسیم کنیم. شما باید برای رسیدن به هدف در این مسیر گام بردارید و با کسانی در این مسیر مواجه می‌شوید که به شما فرصت رسیدن به مراحل بالاتر را می‌دهند. تصور کنید که این افراد همانند ایست‌های بازرسی هستند، باید یکی پس از دیگری آن‌ها را رد کنید. با این تفاوت که این افراد شما را به شرط شایستگی قبول خواهند کرد.

اگر به دنبال دستیابی به یک موقعیت شغلی خاص در شرکت کنونی یا شرکت ایده آل خودتان هستید، ایست‌های بازرسی این مسیر برای شما می‌تواند رئیس هر بخش از سازمان باشد. او کسی است که تصمیم می‌گیرد شما ارتقا شغلی دریافت کنید یا در سازمان مشغول به کار شوید. برای مثال، هدف شما شروع کار در یک شرکت به عنوان فروشنده است. مخاطب هدف شما مدیر فروش یا مدیران بالا دست او است.

شخصی که می‌تواند در گام بعدی حرفه‌ای‌تان شما را کمک کند می‌تواند مخاطب هدف دیگری باشد. سرمایه‌گذار مخاطب هدف خوبی برای این مرحله است. حتی ممکن است یک مشتری را به عنوان مخاطب هدف انتخاب کنید یا شاید همان مدیری که مثالش را زدیم. با توجه به مسیر، مخاطبین هدف مؤثر مختلفی می‌تواند در ذهن شما باشد. مهم این است که او را شناسایی کنید تا بتوانید به مرحله بالاتر برسید.

 

گام دوم: شناسنامه مخاطب هدف

گام بعدی، تهیه توضیحات کامل در مورد مخاطبِ هدفِ ویژهِ گام قبلی است. مالکین کسب و کارها و همچنین بازاریاب‌ها همیشه این کار را با مشتریان خود می‌کنند (مشتریان مخاطبین هدف ویژه هستند). آن‌ها در هر تصمیم و تغییر، توصیفات دقیقی از مشتریان خود را کنار هم می‌چینند تا بتوانند جزئیات کامل و تصویر ذهنی از مخاطبی که قرار است کارمندانشان با آن‌ها سر و کار داشته باشند را مشخص کنند. حالا شما باید کاری مشابه آن انجام دهید.

برای شناسایی دقیق مخاطب هدف، قلم و کاغذ بردارید و شناسنامه‌ای تشکیل دهید که شامل مواردی مانند زیر:

  • نام
  • سن
  • جنسیت
  • توضیحات شغلی
  • تفریحات
  • و غیره

باشد حالا جزئیات را به ادامه آن‌ها اضافه کنید. به کارهایی که او در طول یک روز کاری انجام می‌دهد فکر کنید. در مورد آخر هفته و زمان‌هایی که با دوستان خودش سپری می‌کند صحبت کنید و… هرچقدر دقیق‌تر مخاطب هدفتان را شناسایی کنید، شانس این که بتوانید او را به عنوان هدف اصلی استراتژی برند شخصی خودتان قرار دهید بالاتر می‌برید. تا جایی پیش بروید که بتوانید تصویر ذهنی از او به دست آورید. اگر مخاطب هدف، شخص حقیقی است از تصویرش برای معرفی بهتر مخاطب هدف استفاده کنید، در غیر این صورت می‌توانید در اینترنت تصویر ذهنی خودتان را پیدا کنید و به کنار نوشته تان اضافه کنید ( این کار خیلی هیجان برانگیز است حتما تست کنید 😉  )

گام سوم: شناسایی علایق و انگیزه‌های مخاطب هدف

حالا توانستید شناسنامه شخصی و شغلی مخاطب هدفتان را تشکیل بدهید. تا به اینجای کار همه چیز از یک دید بیرونی بررسی شد، حالا باید بتوانید وارد مغز مخاطب هدفتان شوید و انگیزه‌ها و علایقش را شناسایی کنید. این کار مهم است چرا که ما قبل‌تر گفتیم، زمانی که بتوانید علایق و انگیزه‌های برگرفته از نیازهای افراد را شناسایی کنید می‌توانید به آن‌ها برای رسیدن به اهدافشان به طوری که خودتان هم به هدفتان برسید، کمک کنید (هر چه تقدیم کنی، هدیه می‌گیری).

برای مثال، فرض کنیم مخاطب هدف شما مدیر فروش کنونی بخش شما باشد. انگیزه و علاقه این فرد می‌تواند دو دسته کلی باشد، یک) ارتقا شغلی خودش برای رسیدن به جایگاه بهتر که می‌تواند مدیر کل فروش یا جایگاهی مشابه باشد. دوم) زمان آزاد بیشتر برای صرف کردن با خانواده و دوستان.

دانستن این انگیزه‌ها و علاقه‌ها می‌توانند به شما نشان دهند که چگونه می‌توانید مدیرتان را برای رسیدن به اهدافش یاری کنید. برای انگیزه دسته اول، باید تلاش کنید که فروش بخش شما بیشتر شود. برای این کار می‌توانید کارایی فرایندهای فعلی برای فروش در بخش را بهبود ببخشید تا در زمان کمتر، نتیجه بهتر حاصل شود.

مثال دیگر، برای شناسایی انگیزه و علاقه، می‌تواند بررسی یک مشتری به عنوان مخاطب هدف باشد. انگیزه و علاقه مشتری به عنوان مخاطب شما این است که با استفاده از خدمات و کالایی که خریداری کرده است بتواند به خواسته‌ها و فروش بیشتر دست پیدا کند. اگر شما بتوانید به او در رسیدن به این هدف کمک و خوشحالش کنید مطمئن باشید که او از خالی کردن جیب خودش به سود شما دریغ نخواهد کرد.

گام پنجم: شناسایی اهداف بالقوه

الان بیشتر از قبل مخاطب هدفتان را می‌شناسید و می‌دانید که انگیزه و علاقه‌هایش چیست. حالا وقت آن رسیده است که فرمولاسیون راه‌هایی که بتوانید به مخاطب هدفتان برای رسیدن به هدف خودتان، کمک کنید را استخراج کنید. می‌توانید به شخصه این کار را انجام دهید اما بهترین راه و شاید مؤثرترین روش این باشد که از مخاطب هدف خودتان در مورد فرصت و اهداف بالقوه‌ای که احساس می‌کند می‌تواند به آن‌ها دست پیدا کند، سؤال کنید.

برای مثال، اگر شما عضوی از تیم فروش هستید و می‌خواهید به مدیر خودتان یا مدیر فروش برای رسیدن به اهداف فروش کمک کنید بهتر است با او دیداری داشته باشید و از اهداف و فرصت‌های بالقوه‌ای کسب اطلاع کنید. در مورد روش‌هایی که قبلاً تیم موفق شده بود با آن‌ها فروش بهتری داشته باشد، سؤال کنید. همچنین از ایده‌هایی که اخیراً باعث شدند فروش بهتر شود، اطلاعات کسب کنید. این مکالمات باعث خواهند شد که اهداف بالقوه بیشتر برای شما واضح‌تر از قبل باشند و شما بدانید که دقیقاً قرار است مخاطب هدفتان را برای رسیدن به چه هدفی به غیر از هدف اصلی خودتان کمک کنید.

 

گام پنجم: طراحی نقشه بازی

گام بعدی و نهایی در مورد مخاطب هدفی که قرار است به شما پول یا بها بدهد این است که از جلسه‌ای که در آن فرصت‌های بالقوه و اهداف مخاطبتان تعیین شد خارج شوید و همه اطلاعاتی که در این جلسه و آنچه خودتان به دست آورده بودید، کنار هم قرار دهید و از روی آن نقشه بازی را طراحی کنید. برای این کار، از تجربه و روش‌هایی که دیگران یک‌بار طی کردند و موفق شدند، غافل نشوید. دلیلی وجود ندارد شما همیشه از صفر شروع کنید. به نمونه‌های موفق در شرکتتان فکر کنید. ابزار و روش‌هایی که باعث موفقیت شان شدند را کسب کنید.

زمانی که توانستید به یک یا چند هدف بالقوه که اکنون بالفعل شدند برسید، دوباره به سراغ رئیس خودتان بروید و او را در جریان فعالیت‌های خودتان قرار دهید و بگویید که چگونه به تیم و او کمک کردید. حرکت‌هایی از این دست در حیطه کاری و شغلی رازی است که باعث می‌شوند یک فرد از رتبه کارمندی به ریاست برسد.

به پاراگراف اول این بخش برگردید. گاهی ممکن است مخاطب هدف شما به غیر از رئیس و مشتری باشد. برای مثال کسی باشد که بر روی مشتری شما تأثیر می‌گذارد و باعث سودآوری می‌شود.

 

مخاطب هدف: کسی که روی مشتری تأثیر می‌گذارد

در زمان ساختن برند شخصی، نکته کلیدی این است که 10 تا 20 نفر اینفلوئنسر یا فرد پرنفوذ برای توسعه و انتشار محتوا و برند شخصی خودتان داشته باشید.

فرد شماره 1 در لیست مخاطبین هدف شما در برند سازی شخصی کسی است که سود مستقیم به شما می‌رساند، کارفرما، سرمایه‌دار، مشتری و دیگران. با این وجود، افرادی هم هستند که به شما سود غیرمستقیم می‌رسانند که می‌توانند در جایگاه دوم لیست مخاطبین هدف شما جای بگیرند و آن‌ها کسانی نیستند جز اینفلوئنسر ها و افراد بانفوذ در جامعه که بر روی مشتری یا مخاطب هدف اول شما می‌توانند تأثیر بگذارند.

اینفلوئنسر مفهومی است که احتمالا بارها به گوشتان خورده است و معمولاً به کسانی گفته می‌شود که می‌توانند نظر و توجه دیگران را جلب یا تغییر دهند. اینفلوئنسر می‌تواند یک شریک تجاری یا یک تولید کننده محتوا یا سخنران یا… باشد که اگر بتوانید اعتماد و مهر تائید آن‌ها را به دست آورید، بعد از آن شاهد مشتریانی خواهید بود که نه به واسطه هدف قرار گرفتن توسط شما بلکه به خاطر نظر اینفلوئنسرها به شما پول یا بها می‌دهند.

دوباره به سراغ سؤال مهم خودمان می‌رویم و این بار نظر یکی دیگر از صاحبان برندهای شخصی موفق را جویا می‌شویم.

  • اگر امروز بخواهید برند شخصی آنلاین راه‌اندازی کنید، به نظرتان کدام سه عامل می‌توانند برای شما مدت زمان بازگشت سرمایه و زمان را کاهش دهند؟

پاسخ این بار به این شکل است:

  1. تولید محتوای رایگان که ارزش خدمات و محصولات را با شفافیت تمام بیان کند
  2. طراحی نرم افزار یا محصولی که بتواند نیازهای خاص مشتریان من را برآورده کند
  3. از کمک اینفلوئنسرهای مرتبط با حرفه‌ام برای گسترش روابط استفاده می‌کردم.

در اینجا چندین گام برای برقراری ارتباط مؤثر با اینفلوئنسر ها و همچنین به دست آوردن اعتماد آن‌ها وجود دارد:

 

گام اول: شناسایی اینفلوئنسر

چند راه ساده وجود دارد که با استفاده از آن می‌توانید اینفلوئنسرهای مؤثر در حوزه کاری خودتان را پیدا کنید.

اینفلوئنسر هایی به درد شما می‌خورند که با شناسنامه مخاطب هدفی که ساختید، مطابقت داشته باشند.

اگر مخاطب هدف شما مدیرتان است، شبکه اجتماعی او را پیدا کنید و اگر مخاطب هدف شما یک تصویر ذهنی و پرسونای خاص است می‌توانید تعداد زیادی اینفلوئنسر مرتبط با آن لیست پیدا و به مواردی همانند کسانی که دنبال می‌کنند یا ارتباطاتشان دقت کنید.

این برای اینستاگرام بود. اما در شبکه‌های دیگر هم مانند توییتر می‌توانید این کار را انجام دهید. شبکه حرفه‌ای که برای شما بیش از توییتر و اینستاگرام می‌تواند مؤثر و کاربردی باشد لینکدین است. لینکدین برای مخاطبین هدف تخصصی مانند رئیستان مناسب‌تر است.

راه حل دوم این است که به مراجع اطلاعاتی در حوزه کاری خودتان مانند مجله‌ها و وب سایت‌های معتبر رجوع کنید. عموماً افراد حرفه‌ای همانند رئیستان یا مشتریان برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد محصولات و افراد به مجلات و همچنین وب‌سایت‌ها مراجعه می‌کنند. نویسندگان، تولید کنندگان محتوا و همچنین افرادی که محصولات را در این بسترها نقد و بررسی می‌کنند، گزینه‌های خوبی برای تبدیل شدن به یک اینفلوئنسر در حوضه کاری شما دارند.

 

گام دوم: تهیه شناسنامه‌ اینفلوئنسر

همانند قسمت اول (تهیه شناسنامه مخاطب هدف)  باید شناسنامه‌ای برای اینفلوئنسر هایی که می‌توانند کسب و کارتان را تحت تأثیر قرار دهند تهیه کنید. شناسنامه همه کسانی که برای شما یک ارتباط قوی در شبکه‌های مجازی هستند، استخراج نمایید. این کار را برای اینفلوئنسرهای فعال در مراجع محتوایی و اطلاعاتی نیز عیناً تکرار کنید. این شناسنامه همانند آنچه برای مخاطب هدف داشتید، شما را راهنمایی خواهد کرد تا اینفلوئنسرها را بهتر بشناسید و اعتماد آن‌ها را به هر طریقی شده به دست آورید.

گام سوم: نقشه دوستی

حالا میدانید که اینفلوئنسر شما کیست و در چه فضای آنلاینی عموماً حضور دارد، پس منتظر چه هستید نقشه دوستی بریزید. نقشه دوستی یا ارتباط راهی است که شما با اینفلوئنسر ارتباط برقرار و به آن‌ها بر اساس علاقه و انگیزه‌شان کمک می‌کنید.

نحوه برقراری ارتباط می‌تواند یک پیام خصوصی در شبکه‌ای مجازی مانند اینستاگرام، توییتر و لینکدین باشد. برای آن دسته از اینفلوئنسر ها که در مراجع محتوایی و اطلاعاتی مانند سایت فعالیت دارند، بهترین روش نوشتن نظر و همچنین نظرات مختلف زیر پست‌های آن‌ها است. با این کار خودتان را به اینفلوئنسر نشان می‌دهید و اعلام می‌کنید که هستید!

حالا وقت آن رسیده است که خودتان را تبدیل به عزیزدردانه اینفلوئنسرها کنید. درست است که شما توانستید با آن‌ها از طریق ایمیل یا شبکه‌های اجتماعی ارتباط برقرار کنید اما مهم این است ارتباط خودتان را قوی‌تر کنید تا تبدیل به گزینه اول معرفی آن‌ها به کسانی که قرار است به شما پول یا بها بدهند، شوید. اما این کار چگونه ممکن است؟

بخش شناسایی علایق و انگیزه‌های مخاطب هدف را یادتان هست، حالا باید بتوانید علایق و انگیزه‌های اینفلوئنسر را تحریک کنید. اگر آن‌ها هم‌کیش و همکارتان هستند کمکشان کنید تا فروش بهتری با استفاده از هدف شما (برند شخصی) داشته باشند. اگر یک فروشنده هستند کمک کنید تا مشتریان و فروش بهتری با هدف شما کسب کنند. اگر نویسنده هستند به آن‌ها اطمینان دهید که در همکاری با شما تعداد مخاطبانشان افزایش می‌باید. در هر صورت اگر انگیزه تحریک افراد را بدانید بهتر می‌توانید روی آن‌ها تأثیر بگذارید.

 

مخاطب هدف: یک حامی یا گروه حمایت کننده

در نهایت ما به مخاطبین هدفی که حامی شما هستند می‌پردازیم. این افراد کسانی هستند که به شما در مسیر رسیدن به اهداف و چشم‌اندازتان از برند سازی شخصی کمک می‌کنند. حامیان می‌توانند افراد خانواده، دوستان، هم‌کلاسی‌ها، همکاران، مربیان و هر کس دیگری که می‌تواند نقش یک حامی در مسیر چشم‌انداز برند شخصی ایفا کند، باشد.

وجود افراد یا تیم حامی لازم و ضروری است. شاید شما به اندازه کافی به خودتان اعتقاد داشته باشید اما وجود دیگرانی که به شما اعتماد داشته باشند و به زبان بیاورند هم خالی از لطف نیست. هنگامی که ناامید شده باشید این تیم می‌تواند شما را به دور مسابقات برگرداند. بهتر است حامیان شما افراد واقع‌بین و راست‌گو باشند تا اگر نکته‌ای در خلال تلاش‌هایتان دیدند، به شما گوشزد کنند تا باعث پیشرفتتان شود. در نهایت شما یک نفر هستید و بدون حامی، نمی‌توانید همه ابزار لازم برای موفقیت را کسب کنید.

گام اول: شناسایی تیم حامی

گام اول این است که بتوانید افراد و اعضای تیم حمایت کننده خودتان را بشناسید. ما به طور کلی چند دسته از آن‌ها را در بالا معرفی کردیم. کسانی که بیشترین اعتماد را به آن‌ها دارید، انتخاب کنید. شما نیاز به صداقت در کنار رفاقت دارید، چاپلوسی کردن از شما نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. اگر به دنبال پیدا کردن افرادی که فقط «بله قربان» بگویند هستید، بهتر است گروه حامی تشکیل ندهید. چرا که هدف شما گرفتن تائید دیگران نیست، بلکه هدف از تشکیل گروه حامی بهبود اوضاع کنونی و نظارت بیشتر است.

چه بهتر است که افراد یا فرد حامی خودتان را با اهدافی که در نظر دارید آشنا کنید و نظراتشان را در مورد آن بخواهید. اجازه صحبت کردن و تشکیل جلسات با شما را بدهید تا آن‌ها بازخوردشان را از تلاش‌هایتان اعلام کنند. اکثر حامیان شما از این کار خوشحال خواهند شد، در غیر این صورت بهتر است که حامیانتان را عوض کنید.

 

گام دوم: گفتن هدف به حامیان

حال توانستید گروه حامی خودتان را تشکیل دهید، به صورت ضمنی اشاره کردیم که باید آن‌ها را در جریان اهم کارها و اهدافتان قرار دهید. گفتن اهداف باعث خواهد شد تا حامیان چشم‌انداز بهتری کسب کنند. بازخورد آن‌ها را جویا باشید. برخی از نظرات ممکن است واقعاً به درد شما بخورند و نقشه‌تان را تکمیل کند. هدف از تشکیل گروه حامی، تغییر در شما به سمت رسیدن به یک چشم‌انداز واقعی‌تر است.

گام سوم: بروز رسانی اطلاعات و اخبار

اطلاعاتی که به حامیان می‌دهید را هر از چند گاهی به‌روزرسانی کنید. دوره ماهانه می‌تواند گزینه خوبی باشد اما پیشنهاد می‌کنیم بر اساس میزان پیشروی در مسیر اهدافتان، دوره مخصوصی تعریف کنید. اگر فرصت کافی ندارید حداکثر شش ماه برای اطلاع‌رسانی می‌تواند مورد قبول باشد.

شما می‌خواهید در این جلسات به آن‌ها در مورد میزان پیشرفت اهدافتان گزارش بدهید. از دستاوردهایتان و همچنین تأثیر این دستاوردها در رسیدن به اهدافتان در هر بار اطلاع‌رسانی، حرف بزنید. بازخورد آن‌ها اگر شما واقعاً خوب کار کرده باشید، مثبت و انگیزشی خواهد بود به طوری که شما مصمم خواهید شد با انگیزه بالاتری به فعالیت خودتان ادامه دهید.

انگیزه ناشی از وجود کسانی که بر کارهایتان نظارت می‌کنند باعث خواهد شد که شما تلاش کنید هر از چند گاهی، اطلاعات به روز شده‌ای برای جلب رضایت آن‌ها اعلام کنید. پاسخگو بودن به حامیان به تنهایی انگیزه بزرگی برای ادامه مسیر محسوب می‌شود.

 

گام چهارم: همکاری متقابل با حامیان

جاده ارتباطی حامیان و شما یک طرفه نیست. مردم دوست دارند به شما کمک کنند و شما باید به تلاش آن‌ها پاسخ متقابل بدهید. آن‌ها هدف‌های شخصی در زندگی دارند که شما می‌توانید در رسیدن به آن‌ها کمکشان کنید. به این ترتیب شما گروه حامی یکدیگر خواهید شد. دادن پیشنهاد، حل مشکل و به چالش کشیدن جزئی از این پروسه است.

 

به پایان یکی دیگر از بخش‌های سری مقالات راهنمای برند سازی شخصی رسیدیم. برندهای شخصی موفق، بعد از تعیین چشم‌انداز برند شخصی، مخاطبان را شناسایی، مشکلات آن‌ها را ارزیابی و چگونگی حل آن‌ها بر اساس خواسته‌هایشان را کشف می‌کنند. آن‌ها می‌دانند هر آنچه از یک دست بدهند، از دست دیگر خواهند گرفت و این معامله بین خودشان و مخاطب هدف را برد-برد می‌دانند. در این میان از وجود اینفلوئنسرها برای تأثیرگذاری بیشتر استفاده می‌کنند همچنین گروهی حامی برای طی کردن مسیر برند سازی شخصی با انگیزه بهتر و قوی‌تر دارند. شما تا چه حد توانستید به این موفقیت دست پیدا کنید؟

 

 

ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید
فهرست